خصلتهاى سهگانه بنده خوب خدا
علاوه بر محبتِ متقابل بین عاشق و معشوق و بنده مۆمن و خدا، خداوند دوست و عاشق خود را محبوب خلق نیز مىگرداند .
خداوند به كسى كه به مقام رضا راه یافته، سه خصلت عطا مىكند:
«فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائى اُلْزِمْهُ ثَلاثَ خِصال: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ»
هر كس به خواست و رضاى من عمل كند، سه خصلت به او عطا مىكنم، به او سپاسگزارى را مىآموزم كه با جهل همراه نمىگردد.
پس ویژگى و خصلت اول، شكر و سپاسگزارى از خدا، همراه با باور و آگاهى است. انسان بالطبع ناسپاس است، پیوسته غرق در نعمتهاى بى شمار خداست، ولى بدان توجه ندارد، اما وقتى نعمتى از او گرفته شود، فریادش بلند مىشود. میلیون ها نعمت دارد و حقش را ادا نمىكند، اما وقتى یكى از آنها كم مىشود، داد و فریادش بلند مىشود و به التماس و گریه و نذر و نیاز و دعا روى مىآورد! تازه آنها كه اهل ایمان و توسلند، به توسل و دعا روى مىآورند و الا دیگران تنها قیافه هایشان را درهم مىكشند و ناامید مىشوند:
«وَ لاَِنْ اَذَقْنا الاِْنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَۆُسٌ كَفُورٌ» هود/9.
اگر ما انسان را از نعمت و رحمتى برخوردار كردیم (تا شكر كند) سپس(به جهت كفران او) آن نعمت را از او باز گرفتیم، سخت به ناامیدى و كفران در مىافتد.
در آیه دیگر مىفرماید: «... وَ اِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَۆُسٌ قَنُوطٌ» فصلت/49.
وقتى شر و آسیبى به او رسد، مأیوس و ناامید مىگردد.
باز در جاى دیگر مىفرماید: «اِنَّ الاِْنْسانَ لَظَلوُمٌ كَفّارٌ»- ابراهیم/34.
انسان سخت ستمگر و كفران پیشه است.
در مقابل این گروه، خداوند به بندگانى كه طالب رضاى او هستند، مقام حقشناسى و شكرگزارى عطا مىكند، و علاوه این حقشناسى با جهل آمیخته نیست، بلكه نعمتهاى خدا را مىشناسند و در مقام شكرگزارى بر مىآیند. ما چون به همه نعمتهایى كه خدا به ما عطا كرده، واقف نیستیم، اگر هم شكرى به جا آوریم، محدود خواهد بود و در كنار آن ده ها ناسپاسى و ناشكرى از ما سر مىزند. در همان حال كه پى به نعمتى بردهایم و از آن شكرگزارى مىكنیم، از نعمتهاى فراوان دیگر غافلیم، پس آن شكرگزارى همراه با غفلت و جهل نسبت به سایر نعمتهاى خداست.
اینكه انسان خداوند را دوست داشته باشد، مقام با ارزشى است، چرا كه بنده چنان معرفت و شناختى مىیابد كه تنها به خدا محبت مىورزد و دوستى دیگران را فراموش مىكند؛ مسلماً این مقام مهمى است و مهمتر از آن اینكه خدا انسان را دوست بدارد
«وَ ذِكْراً لایُخالِطُهُ النِّسْیانُ وَ مَحَبَّةً لا یُوْثِرُ عَلى مَحَبَّتى مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقینَ»
به او توجه و ذكرى عطا مىكنم كه با فراموشى همراه نمىگردد و محبتى بدو مىدهم كه باداشتن آن هیچ محبتى را بر محبت من ترجیح ندهد.
براى ما خیلى دشوار است به یاد خدا باشیم، در شبانه روز وقتى براى چند دقیقه به نماز مىایستیم، گرچه در ظاهر عبادت مىكنیم، ولى دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه به او غافلیم؛ اما مۆمنى كه مرهون لطف و عنایت خداوند مىباشد و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمىتواند او را فراموش كند. خدا یاد و توجهاى به او داده كه همراه با نسیان و فراموشى نیست، لذا هیچگاه از یاد او غافل نمىگردد، او عاشق خداست و عاشق هیچگاه معشوقش را فراموش نمىكند ـ این یاد و توجه ویژگى دومى است كه خدا به او مىدهد.
ویژگى و خصلت سوم كه خدا به رضا دهنده به خواست خود عنایت مىكند، این است كه نسبت به خود محبتى در دل او ایجاد مىكند كه هیچگاه محبت دیگرى را بر آن ترجیح نمىدهد. وقتى انسان در دنیا به چیزى محبت پیدا مىكند، بالاخره روزى محبوب بالاترى براى او یافت مىشود كه در نتیجه، محبت به محبوب اول از دلش خارج مىگردد: دائماً علاقه ما به اشیا و اشخاص بر همین منوال است، امروز به كتاب خوب و قشنگى علاقه داریم و فردا علاقه مان به كتاب بهترى جلب مىگردد.
امروز به خانهاى دل خوش مىشویم و فردا كه خانه بهترى فراهم ساختیم، بدان دل خوش مىشویم. امروز رفیق خوبى داریم و بدان محبت مىورزیم، اما وقتى رفیق بهترى یافتیم، رفیق اول را فراموش مىكنیم ـ این قاعده در محبتهاى دنیایى هر روز مصداق تازهاى پیدا مىكند، ولى كسى كه دلش وابسته به خداست، هیچ محبتى را بر محبت به خدا ترجیح نمىدهد، زیرا محبوبى بالاتر از خدا براى او یافت نمىشود.
«فَاِذا اَحَبَّنى اَحْبَبْتُهُ وَ اَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ اِلى جَلالى، فَلا اُخْفى عَلَیْهِ خاصَّةَ خَلْقى»
وقتى كه او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست مىدارم و چشم دلش را براى نظاره به جلالم مىگشایم و بندگان خاص و برگزیدهام را از او پنهان نمىكنم.
توصیف مقام محبت بنده به خداوند و محبت خداوند به بنده، براى ما ممكن نیست و زبان از بیان این واقعیت عاجز است، این موهبت و مقام رفیعى است كه تنها براى دوستان و اولیاى خدا قابل درك است. اینكه انسان خداوند را دوست داشته باشد، مقام با ارزشى است، چرا كه بنده چنان معرفت و شناختى مىیابد كه تنها به خدا محبت مىورزد و دوستى دیگران را فراموش مىكند؛ مسلماً این مقام مهمى است و مهمتر از آن اینكه خدا انسان را دوست بدارد.
خداوند متعال مىفرماید:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِى اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» مائده/54
اى كسانى كه ایمان آورده اید، هر كه از شما از دین خود مرتد شود، به زودى خدا قومى را مىفرستد كه آنها را دوست مىدارد و آنان نیز خدا را دوست مىدارند.
براى ما خیلى دشوار است به یاد خدا باشیم، در شبانه روز وقتى براى چند دقیقه به نماز مىایستیم، گرچه در ظاهر عبادت مىكنیم، ولى دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه به او غافلیم؛ اما مۆمنى كه مرهون لطف و عنایت خداوند مىباشد و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمىتواند او را فراموش كند
علاوه بر محبتِ متقابل بین عاشق و معشوق و بنده مۆمن و خدا، خداوند دوست و عاشق خود را محبوب خلق نیز مىگرداند. البته براى او محبوب گشتن در بین مردم فى نفسه ارزش و بهایى ندارد، بلكه از آن جهت كه لطف خدا چنین محبوبیتى را بر او ایجاد كرده، بدان ارزش مىدهد والا دوستدار خدا فقط به خدا توجه دارد و كارى ندارد به اینكه دیگران او را دوست بدارند، یا نه. براى او فرق نمىكند كه همه مردم دوستش باشند یا دشمنش، ولى لطف خدا در حق او ایجاب مىكند كه محبوب همگان گردد. در این باره خداوند در قرآن مىفرماید:
«اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» مریم/96.
آنان كه به خدا ایمان آورند و نیكوكار شوند، خداى رحمان آنان را (در نظر خلق) محبوب مىگرداند.
نمونه بارز مۆمنان صالح و پاک باخته خداوند، امام، رضوان اللّه علیه، بود كه نه تنها دوستان، او را دوست مىداشتند، بلكه دشمنان نیز از ژرفاى دل او را دوست مىداشتند و اگر به دشمنى و مخالفت با او بر مىخاستند، براى این بود كه منافع خود را در خطر مىدیدند. چنانكه بزرگترین دشمن على(علیه السلام) معاویه بود، اما وقتى یكى از اصحاب على(علیه السلام) نزد او مىرود، مىگوید از فضایل على(علیه السلام) برایم بگو و چون فضایل على(علیه السلام) براى او گفته مىشود مىگرید! چرا كه فطرت او طالب نیكى ها و خوبى ها بود؛ ولى بر اثر دل بستن به دنیا و پیروى شیطان و فراموش كردن خدا، از آن منحرف شده بود و براى رسیدن به هواها و خواسته هاى خود، با على(علیه السلام) و اولاد و اصحابش دشمنى مىورزید.
«فَاُناجیهِ فى ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقینَ وَ مُجالِسَتُهُ مَعَهُمْ»
در تاریكى شب و روشنى روز با او مناجات مىكنم، تا از سخن گفتن با مردم اجتناب جسته، از هم نشینى با آنها گریزان گردد.
تا حال محب خدا دنبال فرصتى بود كه با خداى خود مناجات كند، اكنون به مقامى رسیده كه خدا با او نجوا مىكند. یك عاشق دلباخته، پیوسته دنبال لحظهاى است كه با محبوب خود اُنس گیرد و با او به نجوا بنشیند، اكنون چنان شده كه محبوب با او نجوا مىكند و مسلماً این بزرگترین سرور و شادمانى اوست و چه افتخارى از این بالاتر.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : سایت آیت الله مصباح یزدی