تبیان، دستیار زندگی
این که چه عقیده ای داشته باشی و یا زیر علم چه گروه ودسته ای سینه بزنی و یا مچبند و سربندس و یا پرچم دستت چه رنگی باشد هیج فرقی نمی کند تو باید به نامهایی مثل رجب محمد زاده می رسی باید کلاهت را به نشانه احترام برداری و قد راست و صاف به ایستی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تبسم شهید رجب محمد زاده


این که چه عقیده ای داشته باشی و یا زیر علم چه گروه ودسته ای سینه بزنی و یا مچبند و سربندس و یا پرچم دستت چه رنگی باشد هیج فرقی نمی کند تو باید به نامهایی مثل رجب محمد زاده می رسی باید کلاهت را به نشانه احترام برداری و قد راست و صاف به ایستی

 شهید رجب محمد زاده

رجب محمد زاده بچه بجنورد فرمانده گردان نصرلله در دوزران جنگ که خیلی از بچه های گناباد با او خاطه دارند بعد از جنگ خیلی ازاین بچه ها شاید از آقا رجب خبری نداشتند یعنی گرفتایهای زندگی و مشغله ای فراوان هرکس را در مسیر قرار داد که ضرورتی برای دیدار ی تازه احساس نمی شد اما عاقبت آقا رجب دو باره خبرساز شد و در حادثه تروریستی سیتان و بلو چستاناز شر این زندگی تکراری خلاص گردید .

در پایان جنگ هر کسی که رجب را می دید که با پایقطع پشت خاکریز و این طرف و آن طرف پا برهنه میدوید و تلاش می کرد می گفت حیف نیست این آدم دررخت خواب در انتظار مرگ بنشیند و در برابر مرگزانو خم کند و محتاج کمک برای خوردن قطره ای آب و نان .

گفتم افرادی مثل رجب محمد زاده شایسته احترامند به دلیا اینکه شجاعت و صداقت و ایثار قال احترام است و این واژه ها

فارغ از هرگونه رنگ منطقه و جناح و عقیده از ارزش و اعتبارخاصی بر خوردارند از شجاعت رجب محمد زاده همین بس که یکی از بسیجیان دوران جنگ به نکارنده گفت :در تک عراقیها به مهران

رجب که فرماندهی گردان را برعهده داشت آرپی جی من را گرفت و یک تنه به مصاف تنک های عراقی رفت .

حسن سبزه می گوید :رجب به تنهایی کاری کر که همه روحیه گرفتند و مهران نجات پیدا کرد رجب در عملیات کربلا چهار نیمی از پای خود را ازدست می دهد اما دلش و توانش با مبارزه است و نمی تواند به این بهانه جنگ را رها کند و اوبهتر ازهر آدم سالمی می جمگد و می رزمد باخره آقا رجب خود با رفتمن ب مناطق خطر برای حفظ آنچه را که ارمن می دانست بعد از جنگ نیزآران ننشست در صورتیکه می توانست گوشه انمی از عافیت را به طلب د و این چند صباح دنیا را تمام کند و امروز بدن تکه تکه او این بهانهبه دست ما داد تا به سراغش برویم و وی را از زبان چند تن از هم رزمانش روایت کیم و در حقیقل کاری نه برای او بلکه برای دلمان انجام بدهیم .

به خوش خلقی و خنده رویی آقا رجب کسی ندیده بودم حسن کامرانی فرمانده گردان امام صادق در دوران جنگ می گوید :خدا را شاهد می گیرم که در طول چند سالی که در مناطق جنگی بودم به خوش خلقی و خنده رویی ایشان کسی را ندیدم این فرمانده دوران جنگ می افزاید :او با همین روحیه زود بسییجیان ر به خود جذب می کرد کامرانی می گوید :در یک مقطع زمانی خود شهرستان گردان مستقلی داشت ولی با این وجود رجب بچه ها ی گناباد را جذب می کرد و با خود به میدان جنگ می برد و جالب است که به این بچه ها ترخیصی نمی داد بلکه به آنها مرخصی میداد و هرموقع که عملیلت میشد آنه را فرا می خواند .

آقا رجب نفوذ کلام عجیبی داشت و در هر لحظه می توانست گردانی را مجذوب کلام خود کند صداقت در گفتار و کردار داشت و با تدبر خاصی گردان را اداره می کرد

حسن کامرانی از همین شگرد آقا رجب خاطره جالبی را نقل می کند :نزدیک عملیلت کربلای 4لشکر ویژه شهدا هم در اهواز مستقر شد یک روز قبل از عملیات ایشان را با همان لبخند همیشگی دیدم گفتم رجبعلی خوب می آیی گناباد و نیروهای خوب ما را شکار می کنی و با خود می بری حالا بگو چرا آنها را ترخیص نمی کنی با لبخند گفت اگر ترخیص کنم تو آنها را شکار می کنی و بعد هم ادامه داد :باور کن جسن اگر بچه ها گناباد نباشند کار گردان نصرالله لنگ می زنه و جالب است که این نیروها تا آخر جنگ با ایشان بودند و سخت به این نیروها علاقه داشت و من چند بار به آقا رجب گفتم که این با عث افتخار گناباد است که شما این قدر به این نیروها وابسته ای لهجه کرمونجی رجبعلی کامرانی از لهجه کرمونجی رجبعلی محمد زاده خاطره ای در ذهن خود دارد که آن را شنیدنی می داند :در سال 1364اقا رجب در قسمت سازماندهی لشکر پنج نصر مشغول بود برای اولین بار برای تحویل نیرو برای گردان نصرالله هم کلام شدم لبخند شیرینی که بر لب داشت آدم را مجذوب او می کرد از ان روز به بعد گاهی به اردو گاه رحمانیه می آمد و چون بچه ها بجنورد همه اهل بجنورد بودند البته چند نفری مثل من و شهید اسماعیل زاده هم بودیم روزی کادر گردان دور هم جمع بودیم علی چمنی فرمانده گردان و شهید علی نوری هم حضور اشتند من هم فرمانده گروهان بودم و همگی داشتیم روی یک عملیات مشابه کار می کردیم

 شهید رجب محمد زاده

که رجبعلی وارد چادر شد و با لهجه کرمونجی با همشهریان خود شروع به صحبت کردن نمود بنده به شوخی گفتم رجب تو را به خد کانل یک صحبت کن ما هم بهفهمیم ایشان زد زیر خنده و گفت این همه راه از اهواز نیامدم که با همشهریانم فارسی حرف بزنم ولی به تو قول می دهم هروقت خواسستم حرف تازه های بزنم بیام کانال یک حسن آذر مهری فرمانده کنونی گردان 269عاشورا رجبعلی محمد زاده را از هر نظر کامل می داند :آقا رجب نفوذ کلام عجیبی داشت و در هر لحظه می توانست گردانی را مجذوب کلام خود کند صداقت در گفتار و کردار داشت و با تدبر خاصی گردان را اداره می کرد این رزمنده دوران مقدس که تا بیست روز قبل از حادثه تروریستی سیستان و بلو چستان با رجب محمد زاده ارتباط داشته ادامه ادامه داد :آقا رجب به نیروهای خود بها می داد و گردان نصرالله همیشه خط شکن بود آذرمهری رابطه رجبعلی محمد زاده را با بچه های گناباد یک رابطه معنوی دانست وگفت :هنر آقا رجب در این بود که می وانست بین یروهای مختلفشهرهای گوناگون ارتباط بر قرار کند و با وجو اینکه بیشتر بچه ها گردان از بجنورد بودند اما بسیار از بچه ها ی گناباد را در پستهای کلیدی گمارده بود و همه هم اطاعت می کردند

این رزمنده دوران مقدس اضافه کرد :ارتباط من با آقا رجب تا زمان شهادتش ادامه داشت یک بار به ایشان زنگ زدم همراه خود را در حالت ارتباط نگه داشت و من فهمیدم که در جلسه سخنرانی حضور دارند که توس مجری دعوت به سخنرانی شدند ومن از طریق تلفن همراه سخنرانی ایشان را شنیدم و خیلی هم لذت بردم وی از جلسه قران گردان نصرالله هم در گناباد یادی کرد و گفت :ما در گناباد یک جلسه قران هفتگی داریم که از این جلسه آقا رجب اطلاع داشت و بارها آرزو می کرد که دراین جلسه شرکت کند وی ادامه داد :ما یک بار با بعضی از بچه های این جلسه قران به بجنورد رفتیم با آقا رجب هماهنگ شده بود که در این جلسه شرکت کند اما یک ماموریت غیر قابل پیش بینی با عث شد که در این جلسه رکت نکند ولی درهمان جلسه قران با یک یک بچه ها از طریق تلفن صحبت کرد و جالب است که تمام خاطرات مربوط با هر کدام را در دوران جنگ یاد آوری کرد و بچه ها را با اسم و فامیل می شناخت همین خصلتهای شهید محمد زاده بود که همه عاشقانه دوستش می داشتند آذرمهری جسارت محمد زاده را در ارتباط با سپردن مسولیت بدون در نظر گرفتن سن و سال ستودنی می داند :شهید محمد زاده ر جنگ کاری به سن و سال افراد نداشت و به افرادی را با سن 16 یا 17 سال مسولیتهای سنگین می سپرد و اتفاقا این افراد هم در کار خود موفق بودند وی خاطره ی مجروح شدن محمد زاده را در عملیاتبیت المقدس دو قابل ذکر می داند :ما پایین ارتفاع بودیم که در بالی ارفاع خمپارهای اصابت کرد و شهید محمد زاده به شدت مجروح شدو معاون گردان رمضانی به شهادت رسید حسین خدیرهم از بچه های گناباد مجروح گردید علی صباغیان رضا عاشوری نیز در محل اصابت گلوله حضور داشتند که جان سالم بدر بردند آذرمهری بی علاقگی محمد زاده را به پست و مقام های دنیای یاد آور می شود :در مراسمی که برای این شهید در بجنورد بر پا شد آقای پیلتن یکی از همرزمان این شهید می گفت به آقا رجب زنگ زدم و گفتم شنیده ام استانداری خراسان شمالی را پذیر فتاید که به شدت ناراحت شد و گفت :من لباس سپاه در خدمت ولی فقیه را به هیچ چیزی جز شهادت عوض نمی کنم آذر مهری از دیگر بچه های گناباد نیز که در گردان نصرالله با شهید خاطراتی دارند یاد می کند :علی نمازی حجت ردایی حامد صادقی مهدی روحبخش مهدی عبدالهی حمید آذرمهری محمد رضا رنجببر محمد غفاری عباس عبادی حسن ایرانی علی زمانی علی اصغر نصیری و رضا نصیری از دیگر کسانی هستند که می توانند ابعاد مختلف و ناگفته هایی از این شهید را به تصویر بکشانند عباس زمانی نیز از رجبعلی محمد زاده می گوید :شهید محمد زاده فردی خوش اخلاق و شجاع و سخت کوش بودند و در جنگ ز درایت نظامی خاصیی بر خوردار بود وی با ذکر خاطره ای از این فرمانده دوران جنگ ادامه می دهد :قبل از عملیات کربلای 4در پشت محور عملاتی مستقر شده بودیم در حالت خواب بیداری بودم که آقا رجب برای سرکشی وارد مقر شد اسلحه را از من گرفت و با ناراحتی و خشم گفت چرا سلاحت را تمیز نکرده ای زود باش آماده شو و گرنه به عقب تو را بر می گردانم خلاصه با کلی التماس خواهش در عملیات شرکت کردم عباس زمانی از خاطرهای دیگر نیز یاد می کند :عملیات بیت المقدس 3 در آخرین روزهای سال 1366انجام گرفت و پاتک دشمن هنوز شروع نشده بود تر کشی به دست من اصابت کرد و زخم کوچکی بر داشتم آقا رجب با تمسخر و خنده گفت بر عقب پانسمان بکن گفتم نمی روم به من گفت برو این اسیرها را ببر عقب تا به انتخابات برسی زمانی توضیح می دهد :من در آن زمان د ر مسایل انتخاباتی خیلی شرکت می کردم ولی از همان لحظه وقتی دیدم رجبعلی با این گونه مسایل تبلیغاتی روی خش نشان نمی دهد تصمیم گرفتم در هیچ انتخاباتی ا ز کسی حمایت علنی نکنم و وارد هیچ ستادی نگردم و علیه و له کسی جبهه گیری نکنم

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع:وبلاگ بسیج گناباد