تبیان، دستیار زندگی
خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گیرى فرمود; گاه آن را زیاد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقیسم کرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزى، وسیله بزرگ آزمایش انسان

روزی

امام علی (علیه السلام) در خطبه ای از نهج البلاغه به دو وسیله آزمون الهى نسبت به بندگان در مراحل مختلف تکلیف اشاره مى کند.

نخست مى فرماید: «خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گیرى فرمود; گاه آن را زیاد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقیسم کرد». (وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّیقِ والسَّعَة).

و از آنجا که ممکن است این چنین توّهم شود که تفاوت گذاشتن میان بندگان، با عدالت سازگار نیست در جمله بعد مى افزاید: «خداوند ارزاق را به طور عادلانه تقسیم کرد». (فَعَدَلَ فِیهَا).

اشاره به این که عدالت به معناى مساوات و برابرى نیست; بلکه عدالت آن است که به هر کس آنچه مصلحت او است بدهند چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمده است که فرمود: خداوند مى فرماید: «إِنَّ مِنْ عِبَادِىَ الْمُۆْمِنینَ مَنْ لاَیُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَاقَةَ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ، وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ لاَیُصْلِحُهُ إِلاَّ الصِّحَّةَ وَ لَوْ أَمْرضْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ...; بعضى از بندگان با ایمان من هستند که جز تنگدستى آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را غنى سازم موجب فسادشان مى شود و بعضى از بندگان من هستند که جز سلامت (و غنا) آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را بیمار (و فقیر) کنم موجب فسادشان مى شود; (بنابراین به هر یک آنچه سبب صلاح حالشان مى شود مى دهم)».(1)

سپس در این زمینه شرح بیشترى مى دهد; مى فرماید: «هدف از آن تقسیم این بوده است که هر که را بخواهد به وسعت روزى، یا تنگى آن بیازماید (و به تعبیر دیگر:) به وسیله آن، شکر و صبر غنى و فقیر را امتحان کند». (لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا).

ممکن است این تفاوت در اشخاص مختلف باشد; گروهى از نعمت فراوان بهره گیرند تا در میدان آزمایش نشان دهند که آیا شکر این همه نعمت را به جا مى آورند و بخشى از ثروت خداداد را در اختیار محرومان قرار مى دهند و آنچه را دارند در جاى خود مصرف مى کنند، یا به عکس، فزونى ثروت آنها را از خدا و خلق بیگانه مى کند و در غرور و غفلت فرو مى برد; یا این که تنگى روزى، صبر و استقامت آنها را درهم مى شکند و آنان را به حرام و ناشکرى و اعتراض بر پروردگار وادار مى سازد.

حتّى در یک انسان ممکن است هر دو حالت واقع شود: گاه غنى و بى نیاز، و گاه فقیر و تنگدست; و هر کدام از این دو، میدان آزمون الهى است، میدان آزمون شکر و صبر و عدم استقامت و بى تابى.

بعضى به طور طبیعى عمر طولانى دارند و بعضى عمر کوتاه و در عین حال، گاهى همان عمر طولانى بر اثر اعمال بى رویه، یا انواع گناهان کوتاه مى شود و گاه آن عمر کوتاه به خاطر رعایت مسایل مربوط به تندرستى و یا بر اثر اعمال و کارهاى نیک طولانى مى شود

در ادامه این سخن، به این نکته اشاره مى کند که فقر و غنا و سلامتى و بیمارى، چنان از هم جدا نیستند که انسان بتواند بر یکى تکیه کند; بلکه چنان به هم نزدیک یا آمیخته اند که بر هیچ یک نمى توان اعتماد کرد; مى فرماید: «سپس روزىِ وسیع را با باقى مانده فقر و بیچارگى درآمیخت، و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرین کرد». (ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا).(2)

تا هیچ کس در حال غنا و سلامت و شادى و سرور مغرور نگردد و همگان بدانند این امور همیشه و همه جا و در مورد هر کس در معرض زوال و نابودى و تبدیل به ضدّ است و به گفته شاعر:

بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبى برند و این را به تبى! با توجّه به اینکه «عقابیل» جمع «عقبوله» (بر وزن جرثومه) به معناى بقایاى بیمارى و مشکلات و آثارى که از «تب» به صورت «تبخال» بر لبها باقى مى ماند، مى باشد; تعبیر بالا نشان مى دهد که مشکلات و گرفتارى ها و آثار و بقایاى آن، همواره در کنار خوشى ها و راحتى ها قرار دارد و هرگز از آن جدا نمى شود و جمله «بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا» تأکید دیگرى بر این معنا است; چرا که «أَتْرَاح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و اندوه است; در نتیجه امام(علیه السلام) مى فرماید: «شادى ها با اندوه ها آمیخته و غصّه ها در کنار شادمانى نشسته است».

دومین نکته اى که از امام(علیه السلام) در ادامه این سخن بیان مى فرماید، زمان دار بودن زندگى است، که بالأخره پایانى دارد و دیر یا زود به پایان مى رسد و چیزى که براى هیچ کس از آن گریزى نیست، مرگ است. مى فرماید: «سرآمد زندگى و پایان عمر را آفرید، آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد، و گاه مقدّم و گاه مۆخّر داشت». (وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا).

بعضى از بندگان با ایمان من هستند که جز تنگدستى آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را غنى سازم موجب فسادشان مى شود و بعضى از بندگان من هستند که جز سلامت (و غنا) آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را بیمار (و فقیر) کنم موجب فسادشان مى شود; (بنابراین به هر یک آنچه سبب صلاح حالشان مى شود مى دهم

«سرانجام مرگ را با عوامل پایان عمر، پیوند داد; (و بیمارى ها را بهانه هایى براى سرآمدِ زندگى مقرّر داشت.) و با آن رشته هاى طولانى حیات را درهم پیچید، و پیوندهاى محکم زندگى (توانمندان و اقویا) را با آن قطع کرد!» (وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً(3) لأَشْطَانِهَا(4)، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ(5) أَقْرَانِهَا).

امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه به نکته هاى فراوانى اشاره فرموده، از جمله این که بعضى به طور طبیعى عمر طولانى دارند و بعضى عمر کوتاه و در عین حال، گاهى همان عمر طولانى بر اثر اعمال بى رویه، یا انواع گناهان کوتاه مى شود و گاه آن عمر کوتاه به خاطر رعایت مسایل مربوط به تندرستى و یا بر اثر اعمال و کارهاى نیک طولانى مى شود. همچنین به این نکته اشاره فرموده که براى مرگ اسباب فراوانى است; اگر انسان بتواند از بعضى بگریزد، در چنگال دیگرى گرفتار خواهد شد و حتّى نیرومندترین نیرومندان از مرگ در امان نیست! بنابراین، هیچکس نباید به سلامتى و تندرستى و جوانى و نیرومندى مغرور گردد و هر کس در هر سن و سال و در هر شرایطى باید با اعمال صالحه آماده سفر آخرت باشد.(6)

بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این احتمال را نیز داده اند که مراد از تقدیم و تأخیر، این است که خداوند طبق مصالحى بعضى را در زمان هاى گذشته آفریده و زمان آنها را مقدّم داشته و بعضى را در زمان هاى بعد آفریده است، ولى معناى اوّل مناسبتر و آموزنده تر است.

پی نوشت ها :

1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 140. شبیه همین معنا مخصوصاً در مورد غنا و فقر و همچنین سلامت و بیمارى و توفیق عبادت و عدم توفیق، در جلد 5 بحارالانوار، صفحه 284 از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از خداوند متعال نقل شده است.

2. «أتراح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و غصه است و غالباً آن را به معناى ضدّ فرح تفسیر کرده اند; ولى گاه به معناى هلاکت و قطع خیر و خوبى نیز اطلاق شده است.

3. «خالج» از مادّه «خلج» (بر وزن خرج) به معناى جذب کردن است و خلجان چیزى در ذهن انسان به معناى مجذوب شدن ذهن در برابر چیزى است; و «خلیج» را از آن جهت «خلیج» گفته اند که بخش عظیمى از آب دریا را به خود جذب مى کند.

4. «أشطان» جمع «شطن» (بر وزن وطن) به معناى طناب یا طناب طویل است. این واژه گاهى به معناى دورى نیز آمده است و «شیطان» را به این مناسبت شیطان مى گویند که دور از هدایت و رحمت خداست.

5. «مَرائر» جمع «مریر» به معناى طناب محکم است. 6. درباره مسأله «أجل و سرآمد عمر» بحث مشروحى در جلد سوم ذیل خطبه 62 بیان شد.

بخش نهچ البلاغه تبیان
منبع: سایت آیت الله مکارم شیرازی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.