تبیان، دستیار زندگی
ترانه با توجه به آمیزش اش با موسیقی می تواند از جادوی دوباره ی سرشار شود و با بهره گرفتن از این جادوگری شعر و موسیقی و آمیزه این دو تاثیر والائی بر اندیشه و فرهنگ جامعه و ذهن و روح مخاطبان بگذارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترانه می تواند

ترانه می تواند از جادوی دوباره ای سرشار شود


ترانه با توجه به آمیزش اش با موسیقی می تواند از جادوی دوباره ی سرشار شود و با بهره گرفتن از این جادوگری شعر و موسیقی و آمیزه این دو تاثیر والائی بر اندیشه و فرهنگ جامعه و ذهن و روح مخاطبان بگذارد.
ترانه می تواند

علیرضا طبایی:

درباره ترانه و تأثیرش در محیط و مردم نمی شود حرفی زد، زیرا مثل آفتاب روشن است اگر ترانه از ذهن و زبان شاعر اهل امروز برآمده باشد و نبض جامعه را در دست داشته و در میان مردم زندگی کند. با دردها و آرزوها و شادی ها و غم های مردم پیوند داشته باشد. طبیعی است آن چه خلق می شود. خیلی زود بر زبان ها جاری شود. اگر این ترانه با آهنگ آمیخته شود. آمیزه این دو، یک اثر ماندگار خواهد بود و خیلی سریع پرواز می کند و بر دل ها می نشیند از این رو طبیعی است که تأثیرش را بر اذهان مردم زمانه اش بگذارد ما نمونه های موفقی در این زمینه شاهد بوده ایم. اگر دوره مشروطه را معیار قرار دهیم. دو نوع ترانه را به طور مشخص می توان دید. یکی ترانه هایی است که مردم کوچه و بازار یا شاعرانی که از میان مردم کوچه و بازار برخاسته اند و با زبان خاص تر با مردم صحبت می کنند. آثاری به وجود می آورند که نشانه خواست و آمال آن هاست در این نوع ترانه ها بارها دیده شده که شخصیت های خاص مورد طعن و تمسخر قرار گرفته اند،  یا بر سرنوشت قهرمانان جامعه افسوس خورده اند. مثلاً در دوره ای که مظفرالدین شاه حکومت می کرد. ترانه ای در آن روزگار بر زبان مردم جاری بود که خواننده ای در محافل خصوصی می خواند که شرایط حاکم بر دربار مظفرالدین شاه را به مسخره گرفته بود، این زن اما پایان تلخی داشت که او را گرفتند و شکنجه اش کردند. یا در روزگار دورتر درباره لطفعلی خان زند آن سردار نجیب شیراز که در برابر آغامحمدخان ایستادگی کرد. خزانه ای ساخته بودند که در آن روزگار خیلی معروف بود و نشان دهنده قهرمانی های این شاهزاده و در عین حال تاسف برای مرگش بود. نمونه های نزدیک تری هم داریم که نوعی ترانه در میان مردم جاری بود که از زبان مردم شعرهای ساده و عامیانه و در عین تأثیرگذار خوانده می شد.

نوع دوم ترانه هایی بود که از سوی شاعران ادیب و بزرگ سروده می شد. مثل مالک الشعرای بهار و عارف قزوینی یا شیدا در آن ترانه ها هم جنبه های سیاسی و اجتماعی لحاظ شده بود. مثل مرغ سحر یا از خون جوانان وطن ... این ترانه ها اگر چه در شکل شعر سروده می شد. اما آهنگسازانی بودند که بر این شعرها آهنگ می گذاشتند و آن را به شکل زیبا و ماندگاری از ترانه تبدیل می کردند. بعد و قبل از انقلاب هم ما شاهد به وجود آمدن ترانه های موفقی بودیم. شاعرانی ک پا به پای خلق، ترانه هایی سرودند که عواطف خلق را بیان می کردند بعضی اوقات روی آهنگ هایی شعر می سرودند که مضامین اجتماعی داشت. مثل جمعه یا گنجشکک اشی مشی و... ترانه هایی از این دست بسیار هستند که در دو دهه قبل از انقلاب خیلی بر مردم تأثیر می گذاشت. علاوه بر این که مردم از خواندن و شنیدن شان لذت می بردند تأثیر عمیقی از نظر اجتماعی و سیاسی بر ذهن مخاطبان شان هم داشتند.

در روزگار ما نیازها و شرایط دیگر گون شده و محدودیت ها هم شکل عوض کرده است

در روزگار ما نیازها و شرایط دیگر گون شده و محدودیت ها هم شکل عوض کرده است گاهی در زمینه ممیزی به صورت گزینشی سخت عمل می شود و همین موضوع باعث شده تا ترانه هایی که مضامین اجتماعی یا زمینه های دیگری دارند، از مسیر بسیار دشواری عبور کنند و محدودیت های زیادی بر آن ها اعمال شود اما خیلی از ترانه هایی که به صورت زیرزمینی ضبط می شود این کار را دارند انجام می دهند. من درباره تأثیر مخرب و سازنده آن بحث نمی کنم اما ترانه با توجه به آمیزش اش با موسیقی می تواند از جادوی دوباره ی سرشار شود و با بهره گرفتن از این جادوگری شعر و موسیقی و آمیزه این دو تاثیر والائی بر اندیشه و فرهنگ جامعه و ذهن و روح مخاطبان بگذارد.

دو شعر از علیرضا طبایی:

باژگونه

به: م. امید و ا. خویی

ما پشت و روی واقعه را دیدیم.

یكسان است!

ما مهره‏های صفحه‏ی شطرنج را، مقابله، چیدیم

فرزین نگون و، شاه پیاده. . .

- حریف، مات!

پنداشتیم مهتری آسان است.

این آزمون تلخ مكرّر را

تنها نه این قبیله، كه در جابه‌جای خاك، به میراث برده‏اند

پاسخ، هماره، چرخش پوچی است.

این تخته‌سنگ را، نه دوباره، كه چندباره، بگردانید

هرگو

نه، داهیانه، بچرخانید

حاصل، همیشه خستگی و زخم

رخداد خوابگونه، به بیداری است

این بازی تسلسل و تكرار،

قانون زندگی‌ست كه جاری است

زنهار. . . اگر به سهو بچرخانید!

تصحیح

صبح فروردین، بر سفره‌ی آیینه و سیب و قرآن

آفتاب آمد

گوشه‌ی باغچه، بر دیوار كاشی روز

جامه‌ی مشرقی‌اش را آویخت.

در فضا، عود افشاند

ریشه‌ها را، انگیخت

متن دیباچه‌ی خاكی را، با حوصله، خواند

واژه‌های غلط برفی را

ظهر، از مشق زمستان، خط زد...

كاش می‌شد «شب» را

دستی از خانه‌ی من، خط بزند...

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: شوکران(43)، فرهیختگان، خبرگزاری دانشجویان