چقدر با خدا رفیقی؟(محک سنجش)

آنچه میآید گزیدهایست برگرفته از کتاب"در سایه سار وحی".
"در سایه سار وحی"، در حقیقت، مجموعهای برآمده و نگارش یافته از سلسله مباحث ارزشمند درس تفسیر اندیشمند فرزانه، استاد حائری شیرازی است که سالیانی چند پیش از انقلاب در حلقه جمعی اهل دل و دوستدار قرآن ایراد شده است. آنها که از خُمِّ مصاحبت استاد بزرگوار جرعهها نوشیده و از لطف بیان، ملاحت طبع و جوشش ضمیر ایشان، نکتهها برگرفتهاند بر این باورند که باریک بینی، نغز گویی، تمثیل سازی، استشهاد بجا به آیات، روایات و ابیات، چند شاخصه برجسته کلام استاد است که موجب شده تا حلوای سخن ایشان، کام دلهای بسیاری را شکربار سازد.
قرآن کریم فرماید: قُل اِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ الناس فَتَمَنَوا الْمَوْت (بقره/94)
بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید!»
میگوید: ما به شما«معیاری»میدهیم تا ایمان خود را آزمایش کنید و درجه ایمان خود را شناسایی کنید، و این آیه ملاکی است هم برای گذشتگان و هم برای آیندگان . هر کس میخواهد ببیند چقدر با«خدا»دوستی دارد ببیند که چقدر با«مرگ»دوستی دارد . اگر میخواهید ببینید که بین او و خدا چقدر فاصله افتاده است، ببینید که بین او و مرگ چقدر فاصله افتاده است .
اگر انسان اعلم علما باشد اما با این معیار تطبیق نکند قرب عندالله ندارد . شما اگر معروفترین و مقدسترین اشخاص باشید،حتی مردم آب دهان شما را هم برای شفا ببرند و... اینها هیچکدام ملاک قرب شما به خدای تعالی نخواهد بود . باید به خود رجوع کنید و ببینید که با«مرگ»چه رابطهای دارید ؟!
چون آن قبیل مسائل را گاهی خدای تعالی از باب امتحان صورت میدهد !!! ممکن است یک کسی«قطب»باشد، «تصرفاتی»هم انجام بدهد، و مردم هم چیزهایی از او ببینند اما اینها هیچکدام دلیل و معیار«تقرب» انسان نخواهد بود، و قرآن اخطار میدهد که مبادا«فریب»بخورید ! پس این آیه که میگوید: اِنْ کانَتْ لَکُمُ الدارُ الاخِرَه عِنْدَالله ... در واقع دارد میگوید که: انسان ! همانطوریکه تب را با میزان الحراره اندازه میگیرند، تو هم میزان ارادت خودت را به من با میزان ارادت خودت با مرگ اندازه گیری کن ! هر اندازه که انسان تب داشته باشد، دلیل بر این است که توی وجودش یک میکروب و یک کانون چرکی وجود دارد، و وقتی که تب قطع شد معنایش این است که چرکها فرو نشسته است.
همانطوری که چرک در بدن انسان موجب تب میشود گناه هم در وجود انسان موجب وحشت از مرگ میشود و موجب علاقه به دنیا میشود . یعنی هر وقت میبینی که دکتر میگوید شما تب دارید، معنایش این است که یک جای بدن شما گرفتار تب میباشد و عفونت دارد . و وقتی هم که انسان وحشت ازمرگ دارد معنایش این است که یک جایش چرک دارد، چرک گناه ! این چرکها که برطرف شود آن تب هم فرو خواهد نشست، و درجهاش پایین خواهد آمد . «نماز» انسان را بیدار میکند کهای انسان تو بندهای ! مبادا که«سجده»نکنی ! البته گاهی هست که انسان احساس بندگی میکند و سجده میکند؛ و گاهی هم هست که آنقدر سجده میکند تا یک وقت احساس بندگی کند . درست مثل اینکه گاهی موتور روشن میشود، و آنگاه ماشین راه میافتد و گاهی هم موتور خاموش است و هر چه هم که استارت میزنی موتور روشن نمیشود، و آنقدر آن را هُل میدهی و چرخش را به حرکت در میآوری تا یک وقت موتور روشن شود و راه بیفتد . ما نمازمان مثل هل دادن ماشین است !
یعنی اول سجده میکنیم تا احساس عبودیت نماییم، تا که یادمان بیاید که بنده هستیم . گاهی یک ماشین تا یک کیلومتر هم برده میشود اما باز هم روشن نمیشود، اما نباید خسته شد . به ما گفتهاند که این ماشین را راه بیندازید و خسته نشوید، زیرا که روزی خواهد آمد که این ماشین شروع به حرکت خواهد نمود . باید آنقدر نماز بخوانی تا احساس بندگی کنی . اما کسانی هم هستند که آنها ابتدا احساس بندگی میکنند، و بعد سجده میکنند، آنها به ماشینهایی میمانند که موتورشان روشن است .
علی(ع)میفرماید: بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبادَه فَعَبْدتُکَ . خدایا ! تو را اهل دیدم برای اینکه عبادتت کنم لذا تو را عبادت میکنم .
فرآوری: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان