خشم معلم
راهحل معلمین برای رفع ناسازگاریها
تقریباً بدون استثناء، معلمین حل کشمکشها را به صورت برد و باخت میبینند و این مسأله در مرکز موضوع انضباط در مدرسه قرار دارد. معلمین احساس میکنند که یکی از دو روش را باید به کار گیرند یا سختگیر باشند یا آسانگیر، آن ها رابطه معلم - شاگردی را به صورت یک جدال قدرت میبینند یعنی نوعی رقابت یا جنگ.
بنابراین با این نگاه، دانشآموزان هم معلمین خود را به صورت دشمنان طبیعی میبینند، که باید در مقابل آن ها بایستند و مقاومت کنند.
در این کشمکشها، بیشتر معلمین سعی میکنند طوری رفتار کنند که برنده باشند یا حداقل نیازند و برخی از معلمین نیز که از داد و بیداد متنفرند، احساس میکنند باید تسلیم دانشآموزان بشوند.
در این جا، شیوهای که معلم حتماً میخواهند برنده باشد را روش 1 مینامیم و شیوهای را که معلم تسلیم میشود را روش 2 مینامیم. معمولاً یا از روش 1 استفاده میکنند یا روش 2 و یا این که بین دو روش نوسان دارند و همچنین هیچ روش جایگزینی برای این دو روش نمیشناسند.
در واقع کمتر معلمی، نسبت به روشی که استفاده میکند، آگاهی دارد. در ادامه، توضیحات بیشتری در مورد هر یک از این دو روش ارائه میدهیم.
روش 1
تحقیقات بسیاری در مورد حل کشمکش به روش 1 انجام گرفته است که نتایج به کارگیری آن بدین قرار است:
روش 2
گاهی در حل کشمکشها، افراد تسلیم میشوند و آن را به زبان میآورند و حالتی زبون به خود میگیرند.
براساس مطالعات، میتوان موارد زیر را درباره روش 2 مطرح کرد:
نوسان بین روش 1 و روش 2
وقتی معلم در کاربرد بین روش 1 و 2 در نوسان است، چه اتفاقی میافتد و تأثیرات آن چیست؟
اقتدار معلم
در این قسمت میخواهیم اقتدار را بررسی کنیم و ببینیم کلمهای که اغلب استفاده میشود دارای چه مفهومی است. به طور کلی اقتدار در دو مفهوم کاملاً متفاوت به کار میروند که عبارتند از:
بنابراین اقتدار معلم تا زمانی است که دانشآموز در وضعیت احتیاج و وابستگی است و هرچه بچهها بزرگتر میشوند این اقتدار کاهش مییابد به گونهای که معلمین راهنمایی و دبیرستان شکایت میکنند که تشویقهای آن ها، آنگونه که بر بچههای کوچکتر اثر میگذاشت، بر بزرگترها تأثیری ندارد.
همچنین بچهها که بزرگتر میشوند، معلمین قدرت تنبیه را هم از دست میدهند. تکیه معلم بر تنبیه موجب رنجش و ناراحتی دانشآموز میشود.
تنبیه به طرق مختلف انجام میشود که برخی از آن ها عبارتند از: تنبیه روانی، تنبیه بدنی، پشت دست زدن، به پشت زدن، تنبیهات زبانی، جریمه دادن نمرات ردی، محرومیت از کلاس، خجالت دادن، ایستاده نگه داشتن در گوشه کلاس، گزارش به والدین و صدها روش دیگر، در این موقعیتها، دانشآموز از ترس، توقعات معلم را انجام میدهد.
این تناقض وجود دارد که معلمها در اصل از ترسیدن یا وابسته بودن دانشآموزان، خوشحال نیستند و خواهان دانشآموزانی با اعتماد به نفس، مستقل و خود نظم ده هستند ولی وقتی که دانشآموز نیز بدینگونه باشد، متوجه میشوند که به گونهای باید رفتار او را مهار کنند و بنابراین روشهای فوق را به کار میبرند.
معمولاً معلمین بچههای بزرگتر و در سن بلوغ احساس ناتوانی میکنند زیرا آن ها به راحتی به پاداش و تنبیه معلم تن نمیدهند.
نکته اینجاست که آن ها مستقلتر شدهاند و چون معلم زمانی که بچهها کوچکتر بودند از تنبیه و پاداش استفاده نمودهاند، دیگر این روشها برای بچههای بزرگتر کارساز نیست و معلمین نیز روش دیگری بلد نیستند و بچهها نیز روش دیگری را نیاموختهاند.