آیه الله بهجت چطور بهجت شد؟
وقتی سخن از کسی مثل آیه الله العظمی بهجت به میان می آید سخن گفتن دشوار می شود. توصیف گستره و پهنای دریا در توان مورچه ای کوچک نیست.
به هر حال وجود اشخاص برجسته و بزرگی مانند ایشان نیاز به شناخت کامل و جامعی دارد که برای امثال ما به این سادگی میسر نخواهد شد.
آیه الله بهجت را همه علاوه بر مرجعیت و رتبه عملی به اخلاق و عرفان خودسازی می شناختند. اما نکته مهم و کلیدی اینجا رقم می خورد که چه چیزی آیه الله بهجت را بهجت کرد. آیا فقط شهرت بود؟ مرجعیت به تنهایی و یا بعد عرفانی و خودسازی او باعث شد تا شهره آفاق شود.
در این مقاله سعی داریم با چند داستان کوتاه از زندگی ایشان, پاسخ را به خود شما کاربر عزیز واگذار کنیم. قبل از اینکه این داستانها را بخوانید به این نکته اشاره می کنیم که مقام عبودیت و بندگی, لازمه و بستر هر پیشرفت سلوکی است. حتی انبیای عظام هم ابتدا بنده خدا بودند و سپس رسول او شدند.
در تشهد می خوانیم: و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. و بندگی و عبودیت پیامبر عظیم الشان را بر رسالت او مقدم می کنیم.
آیت الله قوچانی نقل می کنند:
همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنن و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود.
پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات، عمل دیگری انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی.
آقای بهجت می فرماید: وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید، خدمت آقای قاضی (ره) رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم.
ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم : من مقلد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) هستم.
ایشان فرمودند: باید بروی از مرجع تقلیدتان بپرسید.
آقای بهجت می فرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی.
از آن موقع به بعد آقای بهجت سکوت می کنند و چیزی نمی گویند.
در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی می باشد.
ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند.
ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند؛
اما خداوند راه را کوتاه می کند چون برای خدا حرف پدر را اطاعت می کند.
دیگر بزرگان نیز نقل می کنند که آقای بهجت، بهجت نشد مگر این که عبا را سر می کشیدند و به درس می رفتند و بر می گشتند تا مبادا با کسی برخورد کنند و حرف بزنند؛ چون دستور پدرش این بود.
یکی از افرادی که در دفتر آیت الله بهجت بودند نقل کردند:
یک شب صدای گریه ی آقا خیلی بلند شده بود.
خیلی کنجکاو شدیم، ایشان فقط خدا را صدا می زدند.
ما هم مانده بودیم که چه چیزی از خدا می خواهند.
این جریان در همان زمانی بود که تازه ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرده بودند.
حضرت آقا بعد از گریه های طولانی خطاب به حضرت حق عرض می کنند:
نکند این چیزهایی که الان به من رسیده مرا از تو دور کند؟
اگر این چیزها می خواهد سبب دوری من از تو شود، این ها را از من بگیر.
شخصی نقل می کند:
برای درس و بحث به شهر قم آمدم.
یک شب آقای بهجت را در خواب دیدم وتمام شبهات خود را مطرح کردم و ایشان جواب دادند.
آن شخص می گوید :فردای آن روز،جمعه بود،بلندشدم به جلسه آقای بهجت رفتم تا خوابم را نقل کنم.
وقتی به آنجا رسیدم, آقا فرمودند :
جواب سؤال هایت همان هایی بود که در خواب گفتم.تردید نکن.
یکی از شاگردان آقای بهجت نقل می کند:
یک شب، درخانه بودم و بچه ها خوابیده بودند.
دختر کوچکم را نوازش کردم و بوسیدم و خلاصه او را خواباندم.
یکدفعه چشمم به دختر بزرگم افتاد.
نگران شدم و با خود گفتم: نکند او بیدار بوده و دیده است که من دختر کوچکم را بوسیدم و او را نبوسیدم .
فردا که برای درس و بحث خدمت آقای بهجت رسیدیم،ایشان نگاهی به من کردند و فرمودند:
ان شاءالله تساوی بین اولاد را رعایت می کنید؟!
حواستان جمع که هست؟
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی آیت الله بهجت می گوید:
روزی با مهمان خودم، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم.
آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد و من عصبانی شدم.
آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید.
من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟
منبع: بهجت عارفان در حدیث دیگران
منبع:صاحب دلان جلد 1 (پرده نشین)
تهیه و فرآوری: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان