قابلمه ی جادویی
در زمان های نه خیلی دور دختری پاک و مومنی بود که با مادرش تنها در شهری زندگی می کردند. آنها خیلی فقیر بودند و چیزی برای خوردن نداشتند. روزی دختر برای پیدا کردن غذا از خانه بیرون رفت و واردجنگل شد. در جنگل به پیرزنی رسید. پیرزن مشکل دختر را می دانست و خواست کمکی به او بکند به همین خاطر قابلمه ی کوچکی به او داد و گفت:«هروقت به قابلمه بگویی "قابلمه بپز"،قابلمه پوره ی خوب وشیرینی برایت می پزد و وقتی بگویی "قابلمه نپز" دیگر نمی پزد.»دختر قابلمه را به خانه برد و ماجرا را برای مادرش تعریف کرد.از آن روز به بعد ،آنها هروقت می خواستند پوره ی شیرین می خوردند و دیگر از گرسنگی رنج نمی بردند.
روزی دختر در خانه نبود.مادرش قابلمه را برداشت و گفت:«قابلمه بپز.» قابلمه شروع به پختن کرد و مادر یک شکم سیر پوره خورد. بعد از قابلمه خواست که دیگر نپزد.اما آن جمله ی مخصوص را فراموش کرده بود. قابلمه هم پخت و پخت. پوره از سر قابلمه سر رفت ، کف آشپزخانه و تمام خانه را پر کرد.
از آن پس به بعد، دیگر کسی در آن شهر گرسنگی نکشید. و خداوند به خاطر آن دختر پاک همه شهر را مورد رحمت خود قرار داد.
ترجمه:مهدیه زمردکار
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع: سایت literaturecollection
مطالب مرتبط: