تبیان، دستیار زندگی
شاهکار بی نظیر آفرینش، آغاز تصنیف های عاشقانه بنده و معبود! چقدر موسیقی آمدنت، به زیباترین ترانه پرندگان خوش الحان می ماند!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراتر از درک زمان

امام علی

معجزه ای فراتر از درک زمان، در بطن آفرینش رخ می دهد.

مکه، حیرت این اعجاز بی بدیل را زانو زده است.

کعبه با تمام وجود، پابه پای بنت اسد، درد می کشد. ناگهان، در خوش آهنگی لحظات بالادست، در مقدس ترین دقایق حضور، بر شاخه ابدیت، زیباترین بهار گل می کند.

دیوار کعبه، آماده ترک خوردن است. سه روز تمام، انتظار؛ آن هم دور خانه خدا. معجزه، بی محابا می کوبد به دیوارهای کعبه. ناگهان در مقابل دیدگان حیرت زده حجاز، از پیشانی کعبه آفتاب طلوع می کند.

آسمان می پیچد از شوق در دل نشینی تبسم های آسمانی کودک ابوطالب.

مکه پلک می زند ناباوری اش را. مکه، بر زمین می نشیند و پیشانی به خاک می گذارد، عظمت این اتفاق را.

نسیم عطر خوش حضورش را می پراکند تا دورترین نقطه از گستره خاک. دنیا می پیچد در نور؛ نوری ازلی، برخاسته از عمق روشنان نگاه حیدری.

عالم، دهان حیرت گشوده است، عظمت واقعه را.

کودک، یعنی علی، پلک می گشاید به جهانی از عاطفه، به وسعت نامحدودی از مهربانی... و تبسمی، لب هایش را می شکوفاند.

این علی است؛ سری از اسرار خداوند، رازی ناگشوده از مکنونات آفرینش.

تمام آفاق، سرشار از جذبه لاهوتی تبسم های عارفانه علی است.

از هیبت نامش، سکوت کرده است جهان! تمام پنجره ها شکوه ملکوتی اش را به تماشا نشسته اند.

شاهکار بی نظیر آفرینش، آغاز تصنیف های عاشقانه بنده و معبود! چقدر موسیقی آمدنت، به زیباترین ترانه پرندگان خوش الحان می ماند!

نجوای ملایم ملائک، در نسیم شناور است و کعبه، آغوش گشوده توست تا آمدنت را از شور سال های مقابل آکنده کند

طنین صدایت، به لحن دلنوازترین موسیقی فرادست، شبیه است.

روزهای نیامده جهان، از عطر آمدنت سرشارند. پیش از این، کام روزگار، با طعم خوش نامت آشنا بود.

پیش از این، سطر به سطر جهان، آیین پهلوانی و جوان مردی ات را از بر کرده بود.

نخلستان ها به شوق صدای تو، قد راست می کنند. رودها، به اشاره نگاهت، می خروشند!

ذره ذره خلقت، بر دوش خود، کوله بار محبت و ارادت تو را دارند!

هر ذره در شروع خودش گفت: «یا علی»

مقصود عاشقانه فطرت، علی علی است

باغ های عدالت، طراوات نگاه تو را به انتظار نشسته اند!

ای راز سر به مهر آفرینش!

کاش می شد تمام دقایق عمر، ساحل نشین اقیانوس بی کران و جاودانگی ات باشم و جرعه نوش به سوی معرفتت!

در هوای خورشیدی ات

از تمام آسمان ها صدایت را می شنوم و نجوای شبانگاهی ات را با گونه های خیسی که عطش روزهای نیامده را سیراب می کند.

از تمام آسمان ها، رد گام های مهربانت را به چشم می کشم. کعبه در پوست خود نمی گنجد، دلش برای میلاد توست که می تپد.

نجوای ملایم ملائک، در نسیم شناور است و کعبه، آغوش گشوده توست تا آمدنت را از شور سال های مقابل آکنده کند.

می آیی تا نخل های جهان، به شانه های ستبرت تکیه دهند.

کودک، یعنی علی، پلک می گشاید به جهانی از عاطفه، به وسعت نامحدودی از مهربانی... و تبسمی، لب هایش را می شکوفاند

می آیی تا چاه، زمزمه غربتش را برای تو موج بزند.

می آیی تا از سوز شبانگاهی ات، کائنات را به لرزه درآوری و در کوچه های غبارآلود آسمان، ولوله بیندازی.

می آیی و کعبه، سرشارتر از همیشه، منتظر میلاد توست!

چشم هایت را می گشایی تا سال ها رنج سرشارت را در چاه، اشک بریزی.

می آیی تا نجوای کبود فاطمه را بشنوی و صبرت در تمام کناره ها منتشر شود.

می آیی و صدای قدم هایت را خوب می شناسند یتیمان کوفه.

کعبه در هوای خورشیدی ات نفس می کشد.

دریچه های روز، باز می شوند و ملائک، کِل می کشند و تو چشم می گشایی. روبه روی خاک و این همه نامردی در مقابلت قد می کشد. روز، به یمن نگاهت برمی خیزد و به سماع می نشیند.

زمان، شتاب گرفته است و تو در آغوش مادر آرام شده ای تا فردا، کوچه های سرشار از شیطان، از صلابت گام هایت خواب آشوب شوند.

کعبه، طلوعت را فراموش نمی کند، ای که دست های مهربانت، ستون استوار عدالت! تو، تمام سالیان کودکی ات را هم مرد زیسته ای.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


خدیجه پنجی

حمیده رضایی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.