تبیان، دستیار زندگی
شبی بارانی و پرستاره بود. شیشه ی اتاقم بخار كرده بود. همه جا غرق سكوت بود. از پشت پنجره به آسمان تیره نگاه می كردم و یاد گناهان و دل سیاهم افتادم و سخت گریستم در این شب می گریستم و می گفتم: خدایا! می خواهم زودتر دیداری داشته باشم با امامم!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبی به زیبایی آن شب پرستاره
شبی به زیبایی آن شب پرستاره

شبی بارانی و پرستاره بود. شیشه ی اتاقم بخار كرده بود. همه جا غرق سكوت بود. از پشت پنجره به آسمان تیره نگاه می كردم و یاد گناهان و دل سیاهم افتادم و سخت گریستم در این شب می گریستم و می گفتم: خدایا! می خواهم زودتر دیداری داشته باشم با امامم! امام زمان(عج). بعد از كمی تأمل به یاد حرف پدرم افتادم كه می گفت:

ما باید بگوییم خدایا به ما كمك كن تا آن امام معصوم حاضر را درك كنیم. ان شاء الله!

آقاجان! خسته ام از فرط گناه، بیا و نظری كن به این دل شكسته.

ای صاحب الزمان(عج)، به ما كمك كن تا منتظر واقعی باشیم و نگاهی كن به قلبمان و نظری بر دل رمیده مان! دیده به راه، منتظر منتظرانت كن تا شاید به یمن نظرتان، انتظار پایان یابد و ما هم طعم شیرین با شما بودن را بچشیم.

هرچه بیشتر به شما فكر می كنم بیشتر تشنه ی حضورتان می شوم.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:روزنامه کیهان

مطالب مرتبط:

الو! ببخشید با خدا کار داشتم

یابن الحسن خوش آمدی

چشم‌های جادّه

 تجربه‌ی شیرین

دور شدنِ آسمان

آغاز بارانی و پایان برفی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.