بیچاره سیاست خارجی ایران با این نمایندگان سابق!
ما ایرانیها همه متخصص سیاست خارجی هستیم و بنابراین، لایق کار در دستگاه سیاست خارجه! یکی از دلایلی را که وزارت خارجه ما از وزارت خارجه سنگال هم فشلتر بود، بخوانید!

خانم دکتری که پیش از نمایندگی، پزشک داخلی بود و چون پزشکهای مجلس هشتم زیاد بودند، به کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس رفت، اکنون که مجلس پایان یافته، به جای اینکه به مطبش برگردد، به اعتبار همین عضویت چهار ساله، میپندارد، متخصص سیاست خارجی شده و در صدا و سیمای وطنی میگوید: «پس از نمایندگی به وزارت خارجه میروم». گویی که بحث درباره مسافرتی کوتاه است؛ مثل اینکه کارمندی بگوید: «آخر هفته با خانم، بچهها میریم شمال».
درد این است که این مسافرتها، یکی و دو تا هم نیست. هر کسی که کار قبلیاش به پایان میرسد یا حوصلهاش از دیگر کارها سر میرود، دوست دارد مسافرتی به وزارت خارجه داشته باشد.
نمونه دیگر، رئیس کل سابق بانک مرکزی است که پیشتر نرخ دلار و ارز و تسهیلات بانکی را بالا و پایین میکرد. وی کارش که در بانک مرکزی تمام شد، سفیر ایران در اتریش شد و به تازگی کارش تمام شده و دلش برای کشورش تنگ.
پس عجیب نیست اگر بفرمایند: ««هیچ مکانی دلنشینتر از ایران نیست». من همیشه گفتهام یک نفس در ایران، بهتر از صد نفس در هر کجای این جهان است؛ ایران پذیرای همهء ماست».
دیگری عضو شورای شهر کرمان بود، بعد وزیر علوم شد و سپس سفیر ایران در مالزی. او هم که دلش برای ایران تنگ شد، نامزد انتخابات مجلس از کرمان شد و حالا نماینده کرمانیها در مجلس است.
خانم نماینده سابق که خود طرح استیضاح وزیر خارجه را به دلیل انتصاب افراد نامناسب امضا نموده، اکنون عزم وزارت خارجه کرده است! وی در این باره میگوید: «پس از نمایندگی به وزارت خارجه میروم». گویی بحث درباره مسافرتی کوتاه است؛ مثل اینکه کارمندی بگوید: «آخر هفته با خانم، بچهها میریم شمال»
داستان آن دیگری هم عین داستان آقای زاهدی است؛ نماینده مجلس از کرمانشاه، سپس وزیر رفاه و پس از آن، سفیر ایران در ونزوئلا و دوباره نماینده کرمانشاهیها.
اینکه دو وزیر سابق چگونه پذیرفتهاند، مدیر دو سه رتبه پایینتر نسبت به مقام وزارت شوند و از فرامین زیردستان وزیر خارجه پیروی کنند، به کنار؛ کسی نیست، بپرسد این افراد چه تخصصی برای کار در وزارت خارجه داشتند و از آن بدتر چه انگیزه و تعلق خاطری به کارشان؟ این دوستان اگر دلشان برای وزارت خارجه میسوخت که در پی نمایندگی مجلس نمیدویدند.
آقایان سفرای ایران در کویت و سوریه نیز، از همین جنس هستند. مقامات سابق اجرایی که به سفارت رفتند، اما تلاششان برای رسیدن به مجلس نهم، ناکام ماند.
همه ما خانم داروسازی را میشناسیم که برای اینکه در وزارت خارجه مشغول شود، اداره حقوق بشر وزارت خارجه، از اداره کل سیاسی و اموربینالملل آن جدا شد و همراه با دفتر امور زنان، شد اداره کل حقوق بشر و زنان وزارت امور خارجه.
آقای وزیر که از سفر سنگال جان سالم به در نبرد، سفر همسرش هم در وزارت خارجه پایان یافت. آن روز، وزیر معزول، برای اینکه نشان دهد در حقش ظلم شده است، گفت: من خبر برکناری خود را از مقامات سنگالی شنیدم.
اما هیچ کس از وی نپرسید: آیا این سخن شما به این معنا نیست که وزارتخانهای که شما آن را اداره میکردید، از وزارت خارجه سنگال هم بدتر کار میکرد؟ چرا که سفارت سنگال خبر برکناری شما را به مقامات کشورش رساند، ولی دوستان و همکاران و خانواده شما در وزارت خارجه، نتوانستند خبر برکناری را به شما برسانند.
چند هزار فارغالتحصیل رشتههای مرتبط با کار وزارت خارجه در کشور بیکارند و دیپلماتهای باتجربه گرفتار مسائل جناحی، ولی پزشکها به راحتی و با دلی فرخنده، خبر از رفتن به وزارت خارجه میدهند؟ از دویست دستهگل مجلس هشتمی باز مانده از مجلس نهم، چند تا را میتوان در موتور وزارت خارجه فرو کرد؟
سیستمی که عدهای کار کردن در آن را شبیه به مسافرت به شمال ببینند، نباید خوب کار کند، مگر اینکه افراد دلسوز دیگری، جور این مسافران بیتخصص و بیانگیزه را بکشند. فکر کنید اتومبیلی در حال حرکت است، ولی شما به جای ریختن روغن و بنزین، در آن چوب و خاک و یا اصلا دسته گل بریزید؛ بهتر کار میکند؟
چند هزار فارغالتحصیل رشتههای مرتبط با کار وزارت خارجه در کشور بیکارند و دیپلماتهای باتجربه گرفتار مسائل جناحی، ولی پزشکها به راحتی و با دلی فرخنده، خبر از رفتن به وزارت خارجه میدهند؟ از دویست دستهگل مجلس هشتمی باز مانده از مجلس نهم، چند تا را میتوان در موتور وزارت خارجه فرو کرد؟
جالبتر اینکه خانم نماینده سابق، طرح استیضاح وزرای کار و خارجه را به دلیل انتصاب افراد نامناسب امضا هم کرده است؛ به خاطر احترام به امضای خودتان هم که شده به مطبتان برگردید.
منابع: تابناک