راهنمای مجموعه آثار ولفگانگ آمادئوس موتزارت
مثل این است که از پنجره با تحسین به کودکی نابغه می نگری که در حال بازی و سخن گفتن با خود است.
موتزارت در طول سی و پنج سال عمر خود که بیش از بیست و پنج سال آن با خلاقیت و پرباری توأم بوده، بیش از ششصد اثر در کلیه ی زمینه های موسیقی سازی و آوازی تصنیف کرده است که در این مختصر، فهرستی از این آثار آورده می شود:آثار ِ سازی (برای یک یا چند ساز و یا ارکستر کامل)
(1)- سمفونی ها – مجموعاً 43 سمفونیکه نخستین آن را موتزارت در سال 1764، آن زمان که فقط هشت سال داشته تصنیف کرده و آخرین آن را در سال 1788، سه سال قبل از مرگش به پایان رسانیده است. یازده سمفونی آخرین از قدرت و انسجام و شهرت و مقبولیت بیشتری برخوردار است و مرتباً در سالنهای کنسرت سراسر دنیا نواخته می شود. مشخصات این یازده سمفونی به شرح زیر است:1- سمفونی شماره 31 در رماژور (پاریس) 297.k
2- سمفونی شماره 32 در سل رماژور 318.k
3. سمفونی شماره 33 در سی بمل ماژور 319.k
4. سمفونی شماره 34 در دو ماژور 338.k
5. سمفونی شماره 35 در ر ماژور (هافنر) 385.k
6. سمفونی شماره 36 در دو ماژور (لینز) 425k.
7. سمفونی شماره 37 در سل ماژور k. 425a
8. سمفونی شماره 38 در ر ماژور (پراگ) 504 k.
9. سمفونی شماره 39 درمی بمل ماژور 543k.
10. سمفونی شماره 40 در سل مینور 550k.
11. سمفونی شماره 41 در دو ماژور(ژوپیتر) k.551
(2) – مجموعه ای از آثار ارکسترال که شمار آنها به یکصد ویک می رسد و سرنادها (از جمله سرناد مشهور «موسیقی کوچک شبانگاهی»)، دیورتیمنتوها، مارش ها، رقصهای آلمانی، رقصهای دسته جمعی و منوئه ها را شامل می شود.
(3) – کنسرتو برای پیانو و ارکستر – مجموعاً 31 کنسرتو که پنج کنسرتوی آن بر روی سوناتهای پیانوی سایر آهنگسازان تنظیم گشته است. زوجی از این کنسرتوها: کنسرتویی در می بمل ماژور 271.K که برای پیانیست فرانسوی مادموازل «ژنوم» تصنیف گشته و به نام او مشهور شده و کنسرتویی در ر ماژور 537.K که به نام «تاجگذاری» معروف گشته است.
(4) – کنسرتو برای سایر سازها: پنج کنسرتو برای ویلن – یک «کنسرتو» در دو ماژور برای دو ویلن – یک کنسرتو برای باسون – یک کنسرتو برای هارپ و فلوت – دو کنسرتو برای فلوت – یک سمفونیا کنسرتانته برای (ابوآ – کلارینت – هورن – باسون) – یک سمفونیا کنسترتانته برای ویلن و ویولا – یک کنسرتو برای ابوآ – چهار کنسرتو برای هورمون (شیپور) – یک کنسرتو برای کلارینت.
(5) – هفده سونات برای ارگ و ارکستر
(6) – شش کوینتت برای سازهای زهی.
(7) – بیست و پنج کوارتت برای سازهای زهی که شش کوارتت آن به هایدن اهداء گشته و به عنوان کوارتت های سازهای زهی موتزارت اهدایی به هایدن مشهور شده است.
(8) – پنج دوئت و تریو برای سازهای زهی.
(9) – دو کوارتت و هشت تریو برای پیانو.
(10) – سیزده قطعه ی مختلف به صورت سونات، کوارتت، کوینتت برای مجموعه هایی گوناگون از سازهای ارکستر.
(11) – چهل سونات برای ویلن و پیانو.
(12) – هفتاد قطعه برای پیانو به صورت سونات، فوگ، آداژیو، فانتری، منوئه، واریاسیون و روندو.
آثار ِ آوازی
(1) – آثار نمایشی و دراماتیک (زینگ اشپیل – اپرت – اپراهای کمیک و جدی ). موتزارت مجموعاً بسیت و سه اثر در این زمینه تصنیف کرده که نخستین آنها در یازده سالگی و آخرین شان چند ماه قبل از مرگش بوده است. از میان اپراهای موتزارت، شش اپرا دارای شهرت و محبوبیت بیشتری بوده به طوری که از زمان تصنیف تا امروز در سالنهای اپراهای مشهور دنیا مرتباً روی صحنه آمده است و همچنان می آید:اپرای جدی «ایدومنه پادشاه کرت»
اپرای کمیک «دختر ربائی از حرمسرا»
اپرای کمیک «عروسی فیگارو»
اپرای جدی «دون ژوان»
اپرای کمیک «همه چنین می کنند»
اپرای «نی سحر آمیز»
(2) – آثار موسیقی کلیسائی – پنجاه و هفت قطعه برای سازهای ارکستر، ارگ و خوانندگان چهار صدایی که مشهورترین آنها رکوئیم در مینور 626.K آخرین اثر موتزارت است.
(3) – آریاهایی برای یک خواننده به همراهی سازهای مختلف و یا ارگ ، مجموعاً پنجاه و هشت قطعه
(4) – آوازهای دسته جمعی همراه با ارکستر، جمعاً هفت قطعه
(5) – آثاری برای آوازهای چند نفره بدون همراهی ارکستر، جمعاً چهل و چهار قطعه
(6) – آوازهای تک صدایی همراه با پیانو، مجموعاً سی و هفت قطعه
خصوصیات موسیقی موتزارت:
1- شیطنت و حرکتهای غیرمنتظره ، همراه با نغمه های بازیگوشانه.2- پیروی از روش ابداعی خود وکرنش کردن در مقابل سنتهای موسیقی زمان خود.
3-استفاده از تکنیک بالا در ساخت و اجرا.
4- شروع استفاده از هارمونی نوگرا (= هماهنگی نوین ) با سوق در جهت موسیقی کلاسیک.
.. تا...استفاده از قالب باروس.
5- تعدد آثار به یاد ماندنی.
6- نبوغ در جوانی به همراه شادابی زندگی در موسیقی.
7- اوج خلاقیت در ایجاد نوع جدیدی از آثار ِ سازی در زمانه خود.
حس
شیطنت عدم توقف در یک سبک خاص ،حرکت در دوران جوانی و تلفیق نشاط زندگی با موسیقی، بی آلایشی مانند حس نوعی گذر از جایی به جایی و زیستن در ذات همان حرکت.مثل این است که از پنجره با تحسین به کودکی نابغه می نگری که در حال بازی و سخن گفتن با خود است.