تبیان، دستیار زندگی
معلم از شایان پرسید: بگو ببینم مادها چند سال پیش در ایران زندگی می کردند؟ شایان: یادش بخیر، انگار همین دیروز بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همه تازه‌اش را دوست دارند!

همه تازه اش را دوست دارند!

نیمرو

در یک هتل مشتری گفت: لطفاً یک تخم مرغ برای من نیمرو کنید.

پیشخدمت رفت و برگشت. بعد گفت: ما یک تخم مرغ بیش تر نداشتیم قربان... وقتی آن را شکستیم، یک جوجه بیرون آمد. لطفاً پنج هزار دلار پرداخت کنید قربان.

من نیمرو نخورده ام... باید پنج هزار دلار هم بدهم؟

بزرگ کردن افراد بی پدر و مادر، خیلی خرج دارد قربان!

مزاحم

در یک هتل جنگلی مسافر به رئیس هتل تلفن زد.آقای محترم این چه هتلی است که شما دارید؟! .. یک نفر آمده پشت در اتاق من و مثل خرس، با مشت به در اتاق می کوبد. الان است که در را بشکند.

رئیس هتل گفت: ما توی هتل مان چنین شخص بی ادبی نداریم... آن که پشت در اتاق شماست، یک خرس واقعی است!

مادها

معلم از شایان پرسید: بگو ببینم مادها چند سال پیش در ایران زندگی می کردند؟

شایان: یادش بخیر، انگار همین دیروز بود!

ته چاه

مردی سه سال کار کرد و چاهی با عمق 100 متر کند. بعد ته چاه نشست و شروع کرد به چای خوردن.

گفتند: این چه کاری است؟

گفت: پدرم چاه کن بود. می گفت چای توی چاه خیلی مزه می دهد.

شام

پدر گفت: پسرم، امشب باید مسواک زدنت نیم ساعت طول بکشد. نباید هیچ اثری از غذا در دهانت بماند.

پسر گفت: مگر من امشب فیل خورده ام؟!

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: مجله ی رشد

مطالب مرتبط:

لبخند بزن

خنده خنده

ها ها ها!

لطفاً اخم نکنید

با هم بخندیم

 ترش و شیرین

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.