تبیان، دستیار زندگی
اوا، بچه جلو نیا! می خوای بسوزی؟ !واه !واه! واه! بچه های این دوره زمانه می خواهند از همه چی سر در بیاروند. یکی هم که نمی آید من را تمیز کند. هرچی آدم ها بیش تر پیشرفت می کنند، تنبل تر می شوند. خیلی وقته که تمیزم نکردند. اصلاً از این وضعیت خوشم نمی آید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بخاری نفتی – بخاری گازی
بخاری نفتی – بخاری گازی

-اوا، بچه جلو نیا! می خوای بسوزی؟ !واه !واه! واه! بچه های این دوره زمانه می خواهند از همه چی سر در بیاروند. یکی هم که نمی آید من را تمیز کند. هرچی آدم ها بیش تر پیشرفت می کنند، تنبل تر می شوند. خیلی وقته که تمیزم نکردند.  اصلاً از این وضعیت خوشم نمی آید!

فکر نکنید که از این وضعیت بدش می آمد. تازه به نفعش بود. چون کاری نداشت که انجام بدهد. اما همین طور پشت سرهم غر می زد؛ طوری که اعصاب همه را خرد کرده بود.

آن موقع ها هنوز تو روستا گاز نیامده بود. به خاطر همین هم تقریباً همه ی مردم بخاری نفتی داشتند. حالا فکرش را بکنید اگر همه ی بخاری نفتی ها، مثل خانم بخاری ما پشت سرهم و تند و تند غر می زدند و از دست همه شکایت می کردند، چی می شد؟ همه فرار می کردند!

تازگی ها داشتند به روستاها گاز می دادند تا از دست بخاری نفتی خلاص شوند؛ ولی هنوز خانم بخاری نفتی ما از همه جا بی خبر بود. فقط دیده بود چند نفر غریبه آمدند توی خانه و یک چیزهایی را وصل کردند.

-ای بابا نگاه کن! همین جوری سرشان را می اندازند پایین و می آیند تو خانه ی مردم! واه! واه! شرم و حیا هم ندارند.

چند نفر مکعبی خاکستری رنگ را می آورند توی خانه. مکعب خاکستری، هاج و واج بخاری نفتی را نگاه می کرد. خانم بخاری نفتی از نگاه مکعب خاکستری بدش آمد و گفت:« چیه؟ چرا هاج و واج من را نگاه می کنی؟ تا حالا تو عمرت بخاری ندیدی؟»

- چرا دیدم. ولی فکر نمی کنم تو بخاری باشی! فکر کنم آلزایمر گرفتی!

- اصلاً بگو ببینم خودت چی هستی؟

- یعنی تو من را نمی شناسی؟خب من بخاری گازیم دیگه!

- وا،به حق چیزای ندیده و نشنیده، هه! بخاری گازی!

- بله بخاری گازیم. فکر می کنم از بخاری های قدیمی نفتی خیلی خیلی بهترم! تازه…

- خوبه خوبه، خودم بهتر می دونم.

در صورتی که واقعاً نمی دانست و فقط می خواست ادا در بیاورد!

بعد از آن حرف ها دیگر هیچ کدام حرفی با هم نزدند و بعد از چند لحظه بخاری نفتی را از جایش در آوردند. موقع در آوردن بخاری، یک نفر که خوب او را توی دستش نگرفته بود؛ بخاری از دستش در رفت و…دامب!

بخاری نفتی افتاد روی زمین! بیچاره خانم بخاری نفتی! یک طرفش حسابی داغان شده بود؛ ولی او اهمیتی نمی داد. عوضش هی غر می زد:«ای بابا!»

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:هدهد

مطالب مرتبط:

چاله‌ی بیکار

لوكوموتیو قرمز 

 گلدان‌های مادربزرگ 

 پپه چپه در مدرسه

سیاره‌ی سرد

عروسک بهانه‌گیر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.