تبیان، دستیار زندگی
اسمش سمور آبی بود. ولی اصلاً آبی نبود. سبز هم نبود. قهوه ای بود. قهوه ای قهوه ای هم نبود. هر وقت می رفت زیر آفتاب، برق می زد و طلایی می شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سمور آبی

سمور آبی

اسمش سمور آبی بود. ولی اصلاً آبی نبود. سبز هم نبود. قهوه ای بود. قهوه ای قهوه ای هم نبود. هر وقت می رفت زیر آفتاب، برق می زد و طلایی می شد. سمور آبی همیشه تعجب می کرد که چرا به او می گویند آبی. دلش می خواست راستی راستی آبی بود.

یک روز سمور آبی شنا کرد و از توی لانه اش بیرون آمد. چون که لانه اش توی آب بود. رفت توی جنگل. یکدفعه رسید به یک سمور که مثل او قهوه ای بود ولی سینه اش سفید بود. تندی گفت: سلام. با من دوست می شوی؟

سمور سینه سفید گفت: نه، من نمی توانم با تو دوست بشوم چون تو یک سمور آبی هستی. من یک سمور جنگلی هستم. برو برای خودت یک دوست پیدا کن که او هم مثل تو توی آب زندگی کند. و رفت.

سمور آبی زد زیر خنده. تا توانست به خودش خندید؛ چون فهمید که سمور آبی یعنی چی؟

بعد رفت تا دور و بر رودخانه را بگردد و یک سمور آبی پیدا کند و با او دوست بشود.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سروش خردسالان

مطالب مرتبط:

ماهی

عروسی خاله حلزون

ماهی کوچولوی قرمز

قاقُم کوچولو و فصل زمستان

نی‌نی چکار می‌کنی؟

ماهی کوچولو به آرزوش رسید

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.