مدرنیسم و هنر مدرن
در این مقاله با مهمترین رویکردها در هنر مدرن آشنا می شوید.
به طور اعم، مدرنیسم، اصطلاحی است که به روش و بیانی که ویژه روزگار نو باشد اطلاق می شود. در هنرها و ادبیات به معنای گسستن خودآگاهانه از گذشته و جستجوی قالبهای جدید برای بیان است. و به خصوص بر جنبشهای پیشتاز نیمه نخست سده بیستم دلالت دارد.
لازم به ذکر است که گاه در توصیف جریانهای هنری پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح " مدرن پسین" را بکار می برند و به جنبشها و گرایشهای پیش از آن، عنوان " مدرن آغازین" می دهند.
مدرنیسم در هنرهای بصری از یک رشته تحولات اجتماعی و فرهنگی و هنری اروپا در سده نوزدهم آغاز شد. تلاش برای رهایی از بن بست "هنر آکادمیک"، که خود عصاره سنت طبیعت گرایی بود، هنرمندان نوجو را به تجربه های جدید کشاند. آنان به انگیزه راهجویی و بدون آنکه مسیر آینده را پیش بینی کنند، امکانات تجسمی رنگ و خط را از نو آزمودند.
البته آشنایی با دنیای هنر غیر اروپایی، مانند هنر شرق و هنر اقوام بدوی، در شروع و ادامه تجربه های آنان بی تاثیر نبود.
آنها پیوسته کوشیدند که از راه خودبیانگری به یک آرمان جدید دست یابند. در این رهگذر، دگرگونی بنیادی در معیارها و مفاهیم زیبایی شناسی و اصول فنی هنر ایجاد شد. از مجموعه دستاوردهای نوپدید، زبان هنری نوینی برای تبیین و تفسیر مفهوم عمیق تری از واقعیت شکل گرفت. مدرنیسم در روند نفی ارزشهای سنتی، تغییری اساسی در پایگاه اجتماعی هنرمند و کارکرد هنر پدید آورد.
گرچه امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم را باید سرآغاز و زمینه ساز تحولی جدید در هنر غرب دانست، در واقع مدرنیسم با جنبش "فووها" متولد شد.
اکسپرسیونیسم، کوبیسم ، جریانهای هنر تجریدی مانند نئوپلاستی سیسم ،داستیل ، سورئالیسم از مهم ترین جنبشهای مدرنیسم اولیه هستند.
در ادامه بعد از جنگ جهانی دوم، مرکزیت هنر از اروپا به امریکا منتقل شد و شاید بی راه نباشد اگر بگوییم اوج دوران مدرنیسم در آمریکا با روی کار آمدن جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی و اکشن پینتینگ شکل گرفت. در ادامه راه، تجرید و فانتزی گراییو روی آوردن به هنر ساده، موجب شد اکسپرسیونیسم انتزاعی مارک روتکو و هم کیشانش به هنری مجر شود که در تاریخ هنر با نام انتزاع پسا نقاشانه شناخته می شود. این هنر اگرچه توانست به هنری کاملا ناب دست یابد اما موجبات مرگ هنر نقاشی را نیز اعلام کرد چرا که بیشتر از آن نمی توانست هنر را ساده و به بی پیرایه کرد. انتزاع پسانقاشانه دوران افول هنر مدرن است. افولی که با تولد هنر مفهومی (کانسپچوآل آرت) وارد دوران پست مدرن شد.
از مهمترین نظریات ارائه شده پیرامون مبانی هنر مدرن می توان به آرای دو تن از منتقدان گروه بلومزبری یعنی کلایو بل و راجر فرای اشاره کرد. ایشان مهمترین شاخصهی هنر مدرن را "فرم" ذکر کردند:
در نظر بل "فرم شاخص" و در نظر فرای "فرم بیانگر".
در دیدگاه بل و دیگران، ارزش هنر مدرنی که سزان بنیان نهاده بود در رهایی بخشی قرار داشت. چنین هنری، از طریق تأکید بر فرم تصویری، امکان رهایی از بار سنت آکادمیک را فراهم میساخت. ادعا میشد که تأثیر گذاری چنین فرمهایی بر بینندهی حساس، جدا از هر آن چه بازنمایی میکردند، قابل مقایسه با تأثیر گذاری صدا در موسیقی است. به راحتی میتوان دریافت که چگونه چنین طرز فکری موجب رویکرد به طرف هنری کاملاً انتزاعی شد؛ هنری که از وجوه روایت گرایانه یا توصیفی «پاک سازی» شده باشد و چون «موسیقی بصری» بر بیننده تأثیر گذارد. اگر به عقب برگردیم، اثری که به صراحت، چون بیانیهای تصویری، دنیای انتزاعی را به جهان معرفی کرد «مربع سیاه» "کازیمیر مالویچ" بود که در دسامبر 1915 در شهر پتروگراد به نمایش درآمد. مالویچ و "پیت موندریان" از امکانات کوبیسم بهره جستند و از سالهای 12ـ1911 تا حدود 15ـ1914 در نقاشیهای خود عناصر و اشکال مشخص و برگفته از دنیای پیرامون را به طرف انتزاع سوق دادند.
گرچه امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم را باید سرآغاز و زمینه ساز تحولی جدید در هنر غرب دانست، در واقع مدرنیسم با جنبش "فووها" متولد شد.اکسپرسیونیسم، کوبیسم ، جریانهای هنر تجریدی مانند نئوپلاستی سیسم ،داستیل ، سورئالیسم از مهم ترین جنبشهای مدرنیسم اولیه هستند.
اما این فرایند تحلیل بصری، قابلیتهای محدودی داشت. نتیجهی آن هنری بود که گرچه از واقعیت، متنزع شده بود، اما هنوز در ژانرهایی چون منظره سازی، چهره پردازی و طبیعت بیجان ریشه داشت. آن چه در حقیقت صورت گرفت، مطرح شدن امکان ایجاد هنری کاملا انتزاعی بود، یعنی هنری عاری از هرگونه اشاره به دنیای بیرون. مرحله بصری کار این دو هنرمند را فقط این گونه میتوان توصیف کرد: جهشی خلاق به طرف امکان ایجاد یک تصویر، با به کارگیری مجموعهای از عناصر انتزاعی، به جای عناصری برگرفته از دنیای خارج هدف انتزاع گرایی، جستوجوی ذاتی تصویری و رهایی از قیدهای سنتی هنری بود. اما این آزادی خطرهای خود را به همراه داشت، خطرهایی که همواره بر هنر انتزاعی سایه انداختهاند. چه کسی شایسته قضاوت کردن بر درجه "هماهنگ فرمال" یا " زیبایی شناسی کلی" مجموعهای خاص از اشکال و رنگهاست؟ این تصمیم عملاً به هنرمند یا در واقع منتقد هنری واگذار شد.
رهاورد چنین تفکری به چالش کشیده شدن ارتباط میان زبان و هنر بود. ارتباط زبان و هنر مدرن ارتباطی غیرعادی و عجیب است. از یک دیدگاه، مدرنیسم هنر را از زبان زود. هنر آکادمیک تفسیرهای طولانی مختص به خود داشت و بر پیوند هنر و ادبیات و بازسازی بصری روایات کلاسیک و انجیلی پایه گذاری شده بود. مدرنیسم این ارتباط را قطع کرد. نظریه " چشم معصوم " یا آن چه منتقدان مدرنیست بصری آن را به هنری که " تنها حس بصری " را جذب میکند تعبیر کردند، قلمرویی را تشکیل داد که زبان، با دلالتهای منطقی و متعارفش، از آن حذف شده بود. در جای آن، الویت به احساسات و عواطف داده شد. اما از سویی دیگر زبان بر مدرنیسم سایه افکنده بود. کازیمیر مالویچ، پیت موندریان و "واسیلی کاندینسکی"23 هر یک رسالهای قطور، درباره نظریه انتزاع گرایی نگاشتند.
در اغلب سبکهای دوران مدرنیته، زبان ، به معنای کلمه، حضور دارد. به عنوان نمونه در سبک کوبیسم خود کلمات اغلب در نقاشیها و کلاژها حضور داشتند. گویی زبان، چهارچوب یا زمینهای است برای هنر مدرن، یعنی نوعی عامل تعیین کننده برای شرایط و معیارهای برخورد عاطفی بیننده و اثر هنری است. موقعیت بیننده ابتدا توسط نظریهها تعیین میگردد و فقط پس از گذر از این مرحله است که به وی این آزادی داده میشود تا به احساسات خود توجه کند. بخشی از انقلاب مدرنیسم در این بود که هنر را از قلمروی عمومی زبان و روایت مشترک، به طرف حوزه فردی و خصوصیِ احساس و عاطفه منتقل کند. در مدرنیته احساس و عاطفه، اساسیتر، طبیعیتر و "جهانیتر" از کلمات دیده میشوند.
سمیه رمضان ماهی
بخش هنری تبیان
منبع:
دایره المعارف/ رویین پاکباز
هنر مفهومی/ پال وود
هنر مدرن/ لینتن/ ترجمه علی رامین