مبارزات سیاسى امام باقر علیه السلام
شیوههاى مبارزاتى امام باقر علیه السلام
الف- تقیه
ب- ترسیم وظایف حاكم اسلامى
ج- نهى از همكارى با حكومت طاغوت
د- مبارزه رو در رو
در دوران امام باقر علیه السلام ، حاكمان اموى به دلیل تعارضات داخلى از نهضت عظیم علمى آن حضرت غافل بودند، ولى این به معناى در امان بودن آن امام نیست؛ بلكه حجم وسیعى از روایات گویاى اوضاع خشونت آمیز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت به دین، مسلمانان و امام آنان است، به گونهاى كه امام علیه السلام بارها تقیه مىكرد و سرانجام نیز بر سر تعارضات مبنایى با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید .
درباره اوضاع سیاسى عصر آن حضرت كافى است، نگاهى به سیماى حاكمان وقت بیاندازیم .
1- مروان بن حكم: مسعودى مىنویسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مىبردند و زندگى بر مردم مشقت بار شده بود . شیعیان در معرض خطر جدى بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به على بن ابى طالب علیهما السلام در محافل عمومى آشكارا دشنام داده مىشد . (1)
او به شیوه معاویه، پسرش عبدالملك را ولیعهد كرد و بر اثر بیمارى طاعون در سال 65 ه . ق در دمشق درگذشت . (2)
2- عبدالملك مروان: در سال 73 ه . ق بعد از پیروزى بر ابن زبیر، سلطنت كامل یافت . قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفى مىكرد، ولى بعد از خلافت، از مستبدترین خلفا شد . (3) وى شراب مىنوشید (4) و هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كریم گفت: این آخرین دیدار من با تو است . (5)
وى افرادى مثل حجاج بن یوسف ثقفى را بر مردم و شیعیان مسلط كرد . وى مىگفت: به خدا سوگند از این پس هر كس مرا به تقوا دعوت كند، گردنش را قطع خواهم كرد . (6) وى در سال 86 ه . ق درگذشت .
3- ولید بن عبدالملك: وى باعیش و نوش بزرگ شد و فردى ستمگر و جبار بود . (7) هر چند در روزگار او مرزهاى جغرافیایى اسلام گسترش یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و ... فتح شد؛ (8) ولى عناصر خونخوارى مثل حجاج در حكومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله 20 سالهاى كه او بر سر قدرت بود، كسانى كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، صد و بیست هزار نفر برآورد شده است . (9)
در همین دوره افرادى مثل سعید بن جبیر به جرم طرفدارى از اهل بیت علیهم السلام شهید شد. (10) و امام سجاد علیه السلام به واسطه سمى كه ولید دستور داده بود، به شهادت رسید (11) و با شهادت حضرت سجاد علیه السلام، امامت به حضرت باقرعلیه السلام منتقل شد . ولید در سن 43 سالگى، در سال 96 ه . ق در دمشق درگذشت . (12)
4- سلیمان بن عبدالملك: ابتدا از حاكمیت خدا و رضایت او سخن مىراند، ولى در عمل مثل گذشتگان خود بود. (13) تجمل و ریخت و پاش به گونهاى در دوره او رواج یافت كه هر طبقهاى از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او مىرسیدند . در پرخورى وشكمبارگى بى نظیر بود. (14)
در عصر وى، امر امامت پنهان بود و شرایط اجازه نمىداد كه شیعیان با امام خود - باقر العلوم علیه السلام - ارتباط علنى داشته باشند. آنان به شدت تحت فشار بودند . (15)
5- عمر بن عبدالعزیز: در سال 99 ه . ق به خلافت رسید، گام هایى در كاستن از فشارهاى سیاسى، اجتماعى بر شیعیان برداشت، فدك را به اهل بیت برگرداند،(16) به موعظههاى امام باقرعلیه السلام توجه مىكرد و رسم دشنام دادن به على علیه السلام را برانداخت. (17) با این همه، غاصب جایگاه امامت بود . حضرت باقر علیه السلام در حق او مىفرمود: این جوان روزى به فرمانروایى مىرسد و روش عادلانه از خود آشكار مىسازد، چهار سال زندگى مىكند و سپس مرگش فرا مىرسد . زمینیان بر او مىگریند و آسمانیان نفرینش مىكنند .
ابوبصیر مىگوید: پرسیدم: مگر نفرمودید كه عدل پیشه مىكند؟ فرمود: آرى! ولى بر جایگاهى كه از آن ما و شایسته ما است تكیه مىزند، در حالى كه هرگز حقى ندارد . بله! او در جایگاهى كه غصب مىكند به اظهار عدل مىپردازد . (18)
6- یزید بن عبدالملك: با مرگ مشكوك عمر بن عبدالعزیز(19) در سال 101 ه . ق، یزید بن عبدالملك، جوان 25 ساله، خلیفه شد و تا سال 105 ه . ق خلافت كرد. (20) در این دوره شدیدترین روش ها را علیه شیعه به كار بردند و كینهها را نسبت به على علیه السلام و خاندان او آشكار ساختند . وى از كینه توزان علیه امام باقرعلیه السلام بود. (21)
7- هشام بن عبدالملك: فرمانروایىاش 19 سال و 7 ماه طول كشید و در سال 125 ه . ق درگذشت.(22) مردى خشن، درشت خو و مال اندوز بود. بخل، ستمگرى و بىعاطفگى از خصوصیاتش بود. (23) نسبت به امام باقرعلیه السلام كینه عجیبى داشت. دوران او از نظر سیاسى، سخت ترین دوره بر امام باقرعلیه السلام بود. تنها در این دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار مىشد.(24) شیعیان نیز به شدت تحت فشار بودند؛ از جمله مىتوان به سرنوشت جابر بن یزید جعفى اشاره كرد، كه به دستور امام براى در امان ماندن از شر عبدالملك، خود را به دیوانگى زد.(25) شهادت زید بن على بن حسین علیهم السلام در این دوره واقع شد و امام باقرعلیه السلام نیز در این دوره به شهادت رسید .
شیوههاى مبارزاتى امام باقر علیه السلامدر چنین فضایى امام باقرعلیه السلام براى احیاى ارزش هاى دینى و انجام وظیفه پاسدارى از ارزش ها، و به تناسب موقعیت، از راه ها و شیوههاى زیر بهره جست:
الف- تقیهمیزان اهتمام حضرت باقرعلیه السلام به تقیه چنان بود كه مىفرمود: " التقیة من دینى و دین آبائى ولا ایمان لمن لا تقیة له (26)؛ تقیه از دین من و دین پدران من است. و كسى كه تقیه ندارد، ایمان ندارد." این امر به دلایل متعددى مانند: حفظ جان نیروهاى خودى، حفظ توان اقتصادى خودی ها، اجراى برنامههاى مهم تر، حفظ ارزش ها و ... صورت مىگرفت و امام با رعایت این اصل، حركت سرى خود در تداوم وظیفه امامت را طى مىكرد.
نقل است كه حمران نزد امام باقرعلیه السلام آمد و گفت: على بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام تا مرز شهادت و كشته شدن پیش رفتند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: " یا حمران! ان الله تبارك و تعالى قد كان قدر ذلك علیهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك الیهم من رسول الله صلى الله علیه و آله قام على و الحسن و الحسین و بعلم صمت من صمت منا (27)؛ اى حمران! خداوند پاك و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدیر و طرح ریزى و امضاء و حتمى نمود و سپس آن را اجرا كرد. پس با مقدم شدن علم آن به سوى آنان از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله، على و حسن و حسین علیهم السلام قیام كردند. و هر كس از ما سكوت كرد، از روى علم بود ."
ب- ترسیم وظایف حاكم اسلامىامام مىكوشید با تبیین وظایف حاكمان، نوك تیز انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد كند. مثلا مىفرمود:" بنى الاسلام على خمسة اشیاء: على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولایة، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولایت."
زراره پرسید: كدام افضل است؟ فرمود:" الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهن (28)؛ ولایت برتر است؛ چون كلید آنهاست و والى (امام) راهنمایى كننده برآنهاست."
ج- نهى از همكارى با حكومت طاغوتامام همواره مؤمنان را از همكارى با حكومت طاغوت نهى مىكرد و به هر طریق ممكن، این پیام خود را به گوش امت مىرساند.
عقبة بن بشیر اسدى مىگوید: به امام باقرعلیه السلام عرض كردم: من در میان قوم خود از حسبى عالى برخوردار بودم . قوم من در گذشته عریف - معاون و كارگزار- داشتند كه جان سپرد . مردم تصمیم گرفتند كه مرا به جاى او به ریاست بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: " فان كنت تكره الجنة و تبغضها فتعرف على قومك و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفك دمه فتشركهم فى دمه و عسى لا تنال من دنیاهم شیئا؛ اگر از بهشت بدت مىآید و از آن ناخشنودى، كارگزار قوم خود شو؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگرى، مسلمانى را مىگیرد تا خونش را بریزد و تو - كه گوشهاى از كار آن سلطان را بر عهده گرفتهاى- شریك آنان در خون او خواهى بود، در حالى كه ممكن است از دنیاى آنها بهرهاى نبرى ."
و زمانى كه فردى گفت: از زمان حجاج تا حالا والى بودهام، آیا راهى براى توبه هست؟ امام سكوت كرد و بعد از تكرار سؤال، فرمود:" لا، حتى تؤدى الى كل ذى حق حقه (29)؛ نه، مگر این كه حق هر صاحب حقى را ادا كنى ."
یكى از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم مىگوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: نظرتان در نزدیك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این كار را براى تو صلاح نمىدانم . گفتم: گاهى به شام مىروم و بر ابراهیم بن ولید وارد مىشوم .فرمود: " اى عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفى دارد: محبت دنیا در دلت راه مىیابد، مرگ را فراموش مىكنى، و نسبت به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضى مىشوى ."
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من عیال وارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: "اى بنده خدا! من نمىخواهم تو را به ترك دنیا دعوت كنم، بلكه مىخواهم گناهان را ترك كنى . ترک دنیا فضیلت است، اما ترك گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطى هستى كه به انجام واجبات نیازمندترى تا كسب فضائل." (30)
زمانى هم كه مردم براى تبریك گفتن به والى جدید مدینه، به خانهاش مىرفتند، فرمود: خانه والى، درى از درهاى آتش است. (31)
همچنین آن حضرت فرمود:" انما عقرالناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب؛ فاذا ظهر امام عادل فمن رضى بحكمه و اعانه على عدله فهو ولیه و اذا ظهر امام جور فمن رضى بحكمه و اعانه على جوره، فهو ولیه (32)؛ ناقه - صالح- را یك نفر پى كرد، ولى چون توده مردم به آن راضى شدند، عذاب به همه آنها رسید؛ پس هر گاه امام عادلى ظاهر گشت، هر كس راضى به حكم او باشد، و او را در عدلش یارى كند، یاور او خواهد بود . زمانى كه امام ستمگرى ظاهر شود هر كس به حكم او راضى باشد، و او را بر ستمكاریش یارى كند، یاور او خواهد بود."
در جاى دیگرى آن حضرت مىفرمودند:
" قال الله عزوجل: لاعذبن كل رعیة فى الاسلام دانت بولایة كل امام جائر لیس من الله و ان كانت الرعیة فى اعمالها برة تقیة و لاعفون عن كل رعیة فى الاسلام دانت بولایة امام عادل من الله و ان كانت الرعیة فى اعمالها ظالمة مسیئة (33)؛ خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هر كسى را كه در اسلام به ولایت پیشواى ستمگرى كه از جانب خدا نیست - گردن نهند، عذاب خواهم كرد؛ هر چند آن فرد در كارهاى خویش نیك و پرهیزكار باشد . و از هر كسى كه در قلمرو اسلام به حاكمیت هر امام عادلى - كه از جانب خداست - تن دهد قطعا درمى گذرم؛ هر چند آن فرد در كارهاى خویش ستمكار و بدكار باشد."
د- مبارزه رو در روامام باقرعلیه السلام از یك سو قیام هاى ضد حكومتى مانند قیام زید، مختار، كمیت و ... را تایید مىكرد و از سوى دیگر، در موقعیت هاى مناسب، خود با خلفا به رویارویى جدى مىپرداخت .
آن حضرت مىفرمود: " من مشى الى سلطان جائر فامره بتقوى الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجرالثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم (34)؛ هر كس به سوى سلطان ستمگرى برود، و او را به تقواى الهى فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت ."
همچنین آن حضرت مشروعیت حاكمان جور را زیر سؤال مىبرد و راه را بر قیام علیه آنان هموار مىساخت. امام علیه السلام مىفرماید:" ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله (35)؛ پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا بركنار شدهاند."
درباره برخورد امام باقرعلیه السلام با خلفا و مبارزه علنى آن حضرت، به نقل مطلبى از امام صادق علیه السلام بسنده مىكنیم .
امام صادق علیه السلام مىفرماید: در یكى از سال ها كه هشام بن عبدالملك براى انجام مراسم حج به مكه آمده بود، امام باقرعلیه السلام هم در مكه بود. امام براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: " سپاس خدایى را كه محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى مبعوث كرد و ما را به وسیله او كرامت بخشید. ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وى هستیم . ما خلفاى الهى هستیم؛ پس آن كسى كه از ما پیروى كند، سعادتمند است و كسى كه ما را دشمن بدارد، شقى خواهد بود."
این سخنان به گوش هشام رسید ... وقتى به مدینه برگشتیم، به وسیله نامهاى از كارگزارش در مدینه خواست امام علیه السلام را به دمشق بفرستد . وقتى وارد شدیم، سه روز اجازه ورود نداد. روز چهارم وقتى در آستانه ورود قرار داشتیم، هشام - كه نفرین خدا بر او باد - به اطرافیانش دستور داد، پس از او هر یك به امام باقرعلیه السلام ناسزا بگویند و سرزنش كنند . امام باقر علیه السلام وارد شد و بدون آن كه توجه خاصى به هشام كند، در جملهاى كلى به اهل مجلس گفت: " السلام علیكم" ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جایى مناسب بر زمین نشست ... .
هشام گفت: اى محمد بن على! همواره یك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را مىشكند و مردم را به سوى خود فرا مىخواند و از روى سفاهت و جهل گمان مىكند امام است!
هشام شروع به سرزنش كرد و بعد از وى، یكایك اهل مجلس سخنان توهینآمیزى گفتند. امام باقرعلیه السلام ایستاد و فرمود: "اى مردم! به كدام سو مىروید و شما را به كجا مىبرند؟ خدا - نسل- اول شما را به وسیله ما خاندان هدایت كرد و آیندگان شما هم به وسیله ما راه مىیابند . اگر شما پادشاهى زودگذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایى خواهیم داشت . پس از فرمانروایى ما هیچ حاكمیت و پادشاهى نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خدا فرموده است: " والعاقبة للمتقین."
در پى این سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولى در آنجا همگان دل بسته امام شدند و بعد از شكایت زندانیان از این وضع، هشام دستور داد امام باقرعلیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام را نزد وى ببرند.
وقتى وارد شدند، هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازى بودند. هشام گفت: اى محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازى كن . امام باقرعلیه السلام فرمودند: از من گذشته است، اگر صلاح بدانى معاف باشم . هشام گفت: به حق كسى كه ما را با دینش عزت داد و محمد را مبعوث كرد، تو را معاف نمىكنم . امام كمان و تیر را گرفت و نه تیر را پشت سر هم به هدف زد كه هر یك در وسط تیر قبلى قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند كار تو را ندیده بودم و گمان نمىكنم كسى در روى زمین اینگونه تیراندازى كند . امام فرمود: ما كمالات و حقایق دین را به ارث مىبریم؛ همان دین كاملى كه خداوند فرمود: " الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا."
با شنیدن این سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشكال هاى متعددى را مطرح كرد و امام علیه السلام پاسخ داد. (36)
پىنوشت ها:
1- اثبات الوصیة، مسعودی، صص 146- 147 .2- معارف ابن قتیبه، ص 354/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص74 .
3- الاعلام، ج 8، ص312 .
4- تاریخ الخلفا، ص216 .
5- همان .
6- همان، صص 218- 219 .
7- مروج الذهب، ج3، ص157 .
8- تاریخ یعقوبى، ج2، ص 285.
9- مروج الذهب، ج3، ص166.
10- سفینة البحار، ج1، ص622 .
11- مروج الذهب، ج3، ص164.
12- همان، ص156 .
13- همان، ص174.
14- همان، ص175 .
15- اثبات الوصیة، ص153 .
16- مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص207 .
17- اثبات الوصیة، ص154 .
18- اثبات الهداة، ج5، ص293.
19- تاریخ الخلفا، ص246.
20- تاریخ یعقوبى، ص314/ مروج الذهب، ج3، ص195.
21- اثبات الوصیة، ص154 .
22- حیاة الحیوان، ج1، ص102.
23- مروج الذهب، ج3، ص205/ تاریخ یعقوبى، ج2، ص 328 .
24- الخرایج و الجرائح، ج1، ص291 .
25- اختصاص، ص67 .
26- بحارالانوار، ج 75، ص431 .
27- اصول كافى، ج2، ص30 .
28- همان، ص18 .
29- بحارالانوار، ج 75، ص329 .
30- همان، ص377 .
31- كافى، ج 5، ص107.
32- بحارالانوار، ج75، ص377 .
33- همان، ج27، ص193.
34- همان، ج75، ص375/ وسایل الشیعه، ج11، ص406 .
35- اصول كافى، ج1، ص184.
36- همان، ج2، ص376/ بحارالانوار، ج46، ص264/ اثبات الهداة، ج5، ص274.