تبیان، دستیار زندگی
بسیارى از اصولى ها ، تعریف اجتهاد به فعل را، بهتر از تعریف به ملکه مى دانند ، زیرا اجتهاد از باب افتعال است و مراد از آن نفس عملیات استنباط است ، هر چند منشأ آن عملیات ، وجود ملکه و حالت نفسانى در شخص مى باشد .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تاریخچه اجتهاد عام

اجتهاد
بسیارى از اصولى ها ، تعریف اجتهاد به فعل را، بهتر از تعریف به ملکه مى دانند ، زیرا اجتهاد از باب افتعال است و مراد از آن نفس عملیات استنباط است ، هر چند منشأ آن عملیات ، وجود ملکه و حالت نفسانى در شخص مى باشد .

اجتهاد عام

( ملکه - یا عملیاتِ - استنباط حجّت بر حکم شرعى ، از مصادر تشریع )

اجتهاد عام ، مقابل اجتهاد خاص مى باشد .

اجتهاد در لغت ، به معناى " تحمل مشقت و سختى " و " سعى و تلاش نمودن " است .

و در اصطلاح ، عبارت است از  به کارگیرى کوشش پى گیر و گسترده به منظور دست یابى به حجت ( عقلى یا شرعى ) بر احکام شرعى فرعى ، از سوى فقیهى که صلاحیت علمى لازم ( ملکه اجتهاد ) را براى این عمل دارد.

 اصولیون در ارایه تعریف اصطلاحى اجتهاد با یک دیگر اختلاف دارند:

 " حاجبى " آن را چنین تعریف نموده است:

" استفراغ الوسع فى تحصیل الظن بالحکم الشرعى " یعنى به کار گیرى نهایت کوشش براى دست یابى به ظن بر حکم شرعى .

 " شیخ بهائى " آن را این گونه تعریف کرده است:

" ملکة یقتدر بها على استنباط الحکم الشرعى الفرعى ؛ حالت نفسانى ثابتى که در شخص ، صلاحیت و قدرت لازم را براى استنباط حکم شرعى فرعى ایجاد مى کند . "

 این دو تعریف را صاحب " کفایة " و برخى دیگر از اصولیون در کتاب هاى خود آورده اند .

البته تعریف های دیگرى نیز وجود دارد که همه آنها مورد نقض و ابرام قرار گرفته است .

از بررسى تمام این تعریف ها این نکته به دست مى آید که بعضى مانند شیخ بهایى ، اجتهاد را به ملکه ـ حالت نفسانى یا قوه قدسى الهى ـ تعریف نموده اند که از مقوله کیف نفسانى است ، و برخى دیگر آن را به نفس عملیات استنباط حکم تعریف کرده اند که از مقوله فعل مى باشد .

 بسیارى از اصولى ها ، تعریف اجتهاد به فعل را، بهتر از تعریف به ملکه مى دانند ، زیرا اجتهاد از باب افتعال است و مراد از آن نفس عملیات استنباط است ، هر چند منشأ آن عملیات ، وجود ملکه و حالت نفسانى در شخص مى باشد .

در مقابل ، برخى دیگر از اصولیون ، تعریف اجتهاد به ملکه را ترجیح داده اند و در استنباط ، فعلیت را شرط ندانسته و دارا بودن ملکه را کافى مى دانند .

تاریخچه اجتهاد ( عام ):

 از نظر تاریخى ، کلمه " اجتهاد " براى اولین بار در زبان علماى اهل سنت به عنوان یک اصطلاح فقهى - اصولى به منظور توجیه بعضى از افعال صحابه که مخالف کتاب و سنت بود ، به کار رفته است .

علماى شیعه پس از پذیرش این اصطلاح ، آن را طبق مبانى مذهب تشیع تعریف نمودند ؛ مثل کارى که در اجماع انجام دادند .

 در کتاب " منتهى الدرایة فى توضیح الکفایة " آمده است:

" الثانی: ان الاصل فى تعریف الاجتهاد هم العامة بلحاظ اطلاق " المجتهد " على بعض الصحابة فى مقام توجیه مخالفتهم للکتاب و السنة ، فتبعهم اصحابنا فى اصل هذا العنوان ، و تصرفوا فى التعریف بما ینطبق على اصول المذهب " (1).

 کلمه « اجتهاد » در زبان بعضى از مذاهب اهل سنت به معناى اجتهاد به رأى ( اجتهاد خاص ) به کار رفته است که این نوع اجتهاد ، در روایات ائمه (ع) مورد مذمت و انکار شدید قرار گرفته است .

در این اصطلاح ، اجتهاد به عنوان مصدرى مستقل از مصادر استنباط لحاظ شده است . بعضى از اهل سنت این گونه اجتهاد را بر قیاس و بعضى بر استحسان و بعضى بر غیر آن دو حمل نموده اند (2) .

 اولین بار " محقق حلى " ( ره ) در کتاب معارج ، اجتهاد را طورى معنا کرد که با اجتهاد به رأى تفاوت داشت و سپس به تدریج ، معناى جدیدى پیدا نمود که همین معناى اجتهاد ( عام ) است .

براى مثال ، " محقق حلى " اجتهاد ( عام ) را فقط هنگام عدم دسترسى به نصوص جایز مى دانست ، اما بعد این معنا توسعه یافت و به عملیات استنباط ، چه اینکه مستند به ظواهر نصوص باشد و چه نباشد، اطلاق گردید .

اجتهاد در این اصطلاح ، دیگر به عنوان مصدرى ازمصادر استنباط مطرح نیست ، بلکه به استنباط احکام از مصادر ، اطلاق مى گردد .


منابع :

1.     منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة جلد 8 : صفحه 363

2.      الاصول العامة للفقه المقارن : صفحه 565

تهیه و تنظیم :جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان