تبیان، دستیار زندگی
کسانی که از پروژه‌ی «رمان نوجوان امروز» اطلاع دارند، می‌دانند که تاکنون این پروژه‌ی کانون موفق شده، حدود ۲۵ رمان را برای نوجوانان به چاپ برساند. به همین بهانه سراغ مینو کریم‌زاده، یکی از نویسندگان شرکت‌کننده در این طرح رفتم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بزرگسالانی که لباس نوجوانان را می‌پوشند
مینو کریم‌زاده

 کسانی که از پروژه‌ی «رمان نوجوان امروز» اطلاع دارند، می‌دانند که تاکنون این پروژه‌ی کانون موفق شده، حدود 25 رمان را برای نوجوانان به چاپ برساند. به همین بهانه سراغ مینو کریم‌زاده، یکی از نویسندگان شرکت‌کننده در این طرح رفتم. او بعد از «نگاهی رو به دریا»، «بلیت آخر»، «اندوه شیرین»، «وقتی یلدا نبود» و «قلب‌های نارنجی»، رمان «پیش از بستن چمدان» را در همین پروژه به چاپ رساند. «پیش از بستن چمدان» در هفدهمین دوره‌ی جایزه کتاب فصل جزء کتاب‌های تقدیری بود.

مینو کریم‌زاده اهل شهرکرد چهارمحال بختیاری است و از سال 1364 در کانون پرورش فکری کودکان مشغول به کار است و در حال حاضر مسئولیت شورای داستان نوجوان کانون را به عهده دارد. در ضمن تاکنون صدها کتاب را نیز ویراستاری کرده است.

از آخرین اثر منتشر شده‌تان شروع کنیم. چه شد که «پیش از بستن چمدان» جزء رمان‌های نوجوان امروز توسط کانون به چاپ رسید.

ـ این پروژه به اطلاع همه‌ی نویسندگان رمان نوجوان رسیده بود و از آن‌ها خواسته شده بود در صورت تمایل طرح‌هایشان را به کانون ارائه دهند تا در صورت تصویب با آن‌ها قرارداد نوشته شود. من هم طرحم را دادم و بعد از تصویب، کتاب را نوشتم.

در این کتاب دو نوجوان دختر و دغدغه و مشکلاتشان را مطرح می‌کنید. اگر یکی از شخصیت‌ها پسر بود، با توجه به آخر داستان به نظرم جالب‌تر می‌شد.

ـ شاید. البته داستان بی‌تردید ناچار بود سیر دیگری را در پیش می‌گرفت و تغییراتی می‌کرد؛ اما سیر فعلی، یک مسیر طبیعی است. این حس که کاش یکی از شخصیت‌ها پسر بود، شاید به این دلیل سراغ شما آمده که الان داستان‌ها یا دخترانه هستند یا پسرانه. خود من هم از این موضوع گله دارم؛ اما قبول کنید که در آوردن یک داستان برای نوجوانان که شخصیت‌ها دختر و پسرش هم‌وزن باشند و دچار ممیزی هم نشود، کار سختی است. البته من مطمئنم که شدنی است و خیال دارم در رمان بعدی‌ام، حتماً چنین کاری بکنم. بستگی به دید نویسنده و پیش بردن ماجراها دارد. یکی از غصه‌های من این است که نوجوانان ما به علت فقدان بعضی موضوع‌ها در داستان‌های نوجوانان، سراغ بعضی رمان‌های بی‌محتوای بزرگسالان می‌روند. یکی از نیازهای نوجوانان این است که داستان‌های عاشقانه بخوانند که خب طبیعی است. اما وقتی در رمان‌های نوجوانان چنین چیزی پیدا نمی‌کنند، به سمت رمان بزرگسال می‌روند و ما هم در یک سکوت تلخ، این قضیه را نگاه می‌کنیم.

حتماً خودتان هم وقتی دختر نوجوانی بودید، با مشکلاتی که دریای داستانتان دارد، روبه‌رو بودید.

ـ بله. این یک مشکل تاریخی است. ما همیشه از نبود یک فرهنگ سالم اجتماعی که آدم‌ها در آن به هم انسانی نگاه کنند، نه جنسیتی، در رنج بودیم. برای همین دریا را کاملاً درک می‌کنم و فکر کنم مخاطبان داستان هم با او دچار هم‌ذات‌پنداری شوند.

نوشتن برای نوجوانان چه سختی و مشکلاتی دارد؟

ـ اگر نوجوانان را خوب بشناسی، نوشتن برای آن‌ها، نه تنها مشکلی ندارد، بلکه لذت‌بخش هم هست. دنیای نوجوانان، یک دنیای طوفانی‌، خالص و صادق است و برای همین از نوشتن برای آن‌ها، لذت می‌برم.

منظورم بیش‌تر از نظر حساسیت موضوع و مخاطب بود.

ـ متأسفانه ما نویسنده و کتاب خوب نوجوان کم داریم. زبان روان و لحن ساده و صمیمی، به نظر من از امتیازهای یک اثر است. موفق‌ترین داستان‌های نوجوانان در جهان، همیشه چنین زبانی داشته‌اند. اما در حال حاضر داستان‌های زیادی به اسم نوجوانان چاپ می‌شود که در حقیقت برای بزرگسالان است و نوجوانان ارتباطی با آن برقرار نمی‌کنند. چه از نظر موضوع و چه از نظر نثر و زبان. بعضی نویسنده‌ها بیش‌تر دنبال رضایت منتقدان و جشنواره‌ها هستند، نه رضایت مخاطب. این آفتی است که مدت‌هاست به مزرعه‌ی داستان‌نویسی ما افتاده که امیدوارم به زودی از دستش خلاص می‌شویم و مخاطب گمشده‌ی خود را بیابیم.

از شخصیت گلی و دریا در زندگی واقعی‌تان کسانی را سراغ داشتید که الگوی شخصیت‌هایتان شده باشد.

ـ البته گلی‌ها و دریاها در جامعه‌ ما کم نیستند. اما آره. دریا، در حقیقت خواهرزاده‌ام، بهار است که کتاب هم به او تقدیم شده. با این تفاوت که بهار از دریای توی کتاب مهربان‌تر است و با مادرش نیز رابطه‌ی خوبی دارد؛ اما او واقعاً از ته دل آرزو دارد روزگاری برسد که بتواند با خیال راحت روی یک نیمکت توی یک پارک بنشیند و با خیال راحت یک کتاب شعر بخواند.

راه‌های نویسنده شدن؟ جز خواندن و نوشتن.

ـ مهم‌ترینش این است که خداوند لطف کرده باشد و استعداد نویسندگی را به آدم داده باشد. بعد تلاش مهم است. این دو در کنار هم باید باشد. شاید کسی استعداد چندانی ندارد، با تلاش زیاد بتوند نویسنده شود؛ اما کسی که استعداد دارد، اگر تلاش نکند، نویسنده نمی‌شود.

خودتان چه‌طور نویسنده شدید؟

ـ وقتی مدرسه می‌رفتم انشاءهای خوبی می‌نوشتم. اولین داستانم را هم برادرم که خیلی مشوقم بود، چاپ کرد. یک روز با یک کتاب پر از قصه و تصویر از بچه‌ها به اسم «با دست‌های کوچکمان» به خانه آمد. وقتی آن را به من داد و ورقش زدم، داستان خودم را دیدم. خیلی ذوق‌زده شدم و احساس کردم دیگر نویسنده شده‌ام.

و کار جدید؟

ـ قرارداد یک رمان جدید با کانون را بسته‌ام به اسم «روح عزیز» که به زودی نوشتنش را شروع می‌کنم.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع هدهد-زهرا نقبایی

مطالب مرتبط :

تهران یک هیتر بزرگ است

پینوکیوی من ایتالیایی‌تر است!

لوکیشن ؛ جایگزین جلوه های ویژه شد

زندگی با خدا زیباتر است

همیشه چیزی برای نوشتن دارم

پرستویی به دنبال رسم پرواز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.