مهدویت در واقفیه
با مطالعه تاریخ فرقههای اسلامی، میتوان به این مطلب پی برد که همة آن فرقهها در طول حیات فرهنگی و سیاسی خود با یکسری انشعابات روبهرو بودهاند. در این مقاله، به این مطلب پرداخته شده است که مذهب شیعة اثناعشری نیز همانند دیگر مذاهب اسلامی با انشعاباتی روبهرو بوده است.
بیشتر آن گروههای انشعابی از جریان مهدویت، سوء استفاده نمودهاند. یکی از موارد مهم آن انشعابها، فرقه واقفیه با ادعای مهدویت برای امام هفتم علیه السلام است. این جریان انحرافی در مدتی کوتاه، شبهاتی را در مسأله مهدویت پدید آوردند. از جانب دیگر امام رضا علیه السلام و برخی یاران آن حضرت، برابر این گروه به مبارزه برخاسته، شبهات آنان را به گونه ای مناسب پاسخ دادند و از فتنه انگیزی آنان جلو گیری نمودند.
هویت شناختی جریانهای فکری و فرقهگرایی در اسلام، یک مسأله سؤال برانگیز و دارای بنیادهای عمیق است که پژوهندگان اسلامی و غیر اسلامی درباره علل و انگیزههای پیدایش و نیز گسترش و انشعابات آن داوریهای متفاوتی ارائه كردهاند. مذهب شیعه نیز همانند دیگر مذاهب در طول حیات سیاسی و فرهنگی خود، طبق علتهای درونی و بیرونی، گرفتار انشعابهایی شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی و کلامی، یکی از مهمترین علتهای ظهور این انشعابها، جریان مهدویت در منظومه اعتقادی شیعه بوده است. برخی افراد با اغراض سیاسی یا کج اندیشی و در مواردی هم با پشت گرمی به وعدههای دسیسه جویانه حکومتی و برخی نهادهای ضد شیعه از مهدویت سوء استفاده كردهاند.
در این سری از مقالات، تنها جریان مهدویت در فرقه واقفیه و موضع گیری امام رضا علیه السلام برابر آن، بررسی خواهد شد.
جریان واقفیه از پیدایش تا ادعای مهدویت
جریان مهدویت و قیام فردی عدالت گستر از خاندان پیامبر(ص) با عنوان و لقب «قائم» و «مهدی» در منظومه اعتقادی شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام برخاسته از روایات فراوان رسول اکرم (ص) درباره مهدی موعود بود که اكنون مجال و گنجایش پرداختن به آن روایات نیست. فقط از باب نمونه اشاره میشود که روایات اثنا عشر، روایات تفسیر آیه اولی الامر و نیز روایت حدیث لوح از جابر و صدها روایت دیگر، اندیشه مهدویت و انتظار قیام مهدی را میان شیعیان به وجود آورده بود. با دقت به ادعای فرقههای جدا شده از بدنه تشیع، به مواردی بر میخوریم که با بهره برداری از این اندیشه، برای خود یا برای فردی از خاندان پیامبر مدعی مهدویت میشدند. (عاملی، 1361: ص60 و 70) در حقیقت، این عده با اهداف و اغراض سیاسی و مادی بر امواج آن اندیشه سوار شده، ادعای مهدویت را مطرح میكردند. از جانب دیگر، هر یک از امامان در عصر خود با این ادعای انحرافی به مبارزه برخاسته و باطل بودن آن را افشا میكردند (کلینی، 1363: ج1، ص341) که ما در این سری مقالات در مقام واکاوی همة آنها نیستیم و فقط به مناسبت موضوع این اثر نسبت به جریان شناختی واقفیه تأکید میكنیم که از مهمترین مشخصهها و تمایزات جریان شناختی این گروه از دیگر جریانات شیعی به ویژه شیعة اثنی عشری مسئله ادعای مهدویت امام کاظم علیه السلام پس از شهادت آن حضرت توسط واقفیه میباشد.
لغت نگاران درباره مفهوم واژه «واقفه» میگویند: واقفه برگرفته از ماده وقف است به معنای درنگ کردن و دو دل بودن در کاری و خودداری کردن از اظهار نظر قطعی در یک مسأله میباشد (احمد بن فارس، 1404: ج6، ص135). در اصطلاح فرقه شناسی و نیز در متون رجالی به افرادی گفته میشود که رحلت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را منکر شده، هیچ کس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند. (نوبختی، همان: ص 82)
درباره شناخت هویت واقعی واقفیه و نیز منظومه فکری و اعتقادی این فرقه، هیچ گونه منبع مستقل از خودشان که بیانگر اعتقادات آنها باشد، در دسترس نیست، اما دیگر دانشمندان درباره معرفی آنها مطالبی قابل اعتماد را گزارش كردهاند؛ همان گونه كه شیخ مفید در معرفی واقفیه مینگارد:
آخر الفرق التی افترقت عن الامامیه هی الواقفة الذین وقفوا علی امامة موسی بن جعفر و انکرو امامة علی بن موسی. (مفید، 1414 الف: ص28)
آخرین فرقه ای که از امامیه جدا شدند، فرقه واقفیه بودند که بر امامت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) توقف کرده و منکر امامت حضرت رضا (علیه السلام) شدند.
همو در جای دیگر مینگارد:
پس از شهادت موسی بن جعفر بسیاری از شیعیان در راه حق قرار گرفته و به امامت امام رضا گردن نهادند اما گروهی از آنان ادعای حیات امام کاظم (علیه السلام) را نموده و او را مهدی منتظر خواندند.(مفید، 1414: ص313)
علامه مجلسی نیز در معرفی واقفه مینگارد:
فرقه واقفیه می گویند: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) قائم و صاحب غیبت است و او آخرین امام است و امامت پس از ایشان را منکر شدند. (مجلسی، 1403: ج17، ص239)
زمینه پیدایش
برای پیدایش هر فرقه از جمله گروهی به نام واقفه توسط عده ای از خواص شیعه و آشنا با مسأله امامت باید به دو زمینه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی توجه كرد که در اینجا به اختصار اشاره میشود:
الف. زمینة فرهنگی
در بارة زمینه فرهنگی پیدایش گروه واقفه، باید اول به این نکته توجه شود که پس از روی کار آمدن عباسیان و تجربه ای که آنان از رفتار اختناق آمیز بنی امیه در مسائل دینی و فرهنگی داشتند، به خوبی درک كرده بودند که برای تحکیم قدرت خود و جذب مردم، به فضای باز فرهنگی و سیاسی نیاز دارند؛ لذا ابتدا فضا و سیاست سازش کارانه ای را به وجود آوردند که آن فضای باز سبب شد فرقهگرایی مذهبی و ورود اندیشههای کلامی و فلسفی در حوزه اسلامی به اوج خود برسد؛ چنان كه اوج فرقه گرایی و ظهور اندیشهها و ورود فرهنگهای متفاوت را در قلمرو اسلام در عصر امام صادق علیه السلام مشاهده میکنیم و پس از آن حضرت در دوره امام هفتم نیز فرقه هایی همچون مرجئه، قدریه، زیدیه، خوارج و معتزله فعالیتهای فراوان داشتند. از جهت اعتقادی، همه آن گروهها با امامت آن حضرت مخالفت آشکار داشتند و غالباً هم آن گروهها در موضع گیریهایشان برابر امام، مورد حمایت و پشتیبانی خلفا بودند. در عین حال، امام کاظم علیه السلام با وجود فشارهای فراوان از حریم امامت دفاع فرمود و برای هدایت مردم به سوی فرهنگ اصیل اهل بیت علیهم السلام به سراغ مردم متحیر رفته، میفرمود: «نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه، نه معتزله و نه خوارج بروید؛ بلکه به سوی من آیید». (مجلسی، همان: ج47، ص262)
در همین راستا بود که پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در عصر امام رضا علیه السلام برخی یاران امام کاظم برای رسیدن به نیتهای ناپاک خود در یک اقدام به ظاهر فرهنگی از بعضی اخباری که درباره قائم بودن آن حضرت رسیده بود، سوء استفاده كرده، رحلت ایشان را انکار نمودند و در این اقدام، تفسیر نادرستی از روایاتی که امام را به عنوان قائم معرفی نموده بودند، ارائه دادند. (شیخ مفید، 1414: ص313؛ صدوق، 1404: ج1، ص90 به بعد)
ب. سیاسی و اجتماعی
پیدایش و ظهور واقفه در جامعه شیعی پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام بود (نوبختی، همان: ص82)؛ اما برای دست یافتن به سبب و زمینه پیدایش آن گروه، باید مقداری به عقب برگشت و فضای سیاسی و اجتماعی عصر صادقین و عصر امام کاظم علیه السلام را واکاوی كرد. در این زمینه با تحلیل کلی و جامعه شناسانه از عصر آن سه امام، میتوان به این واقعیت دست یافت که حدوداً از اواخر دوره امامت امام باقر علیه السلام، بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبیهای درونی، گرفتار تنش و تضادهای فراوان شده بود. از جانب دیگر، انقلابها و شورشهای برخی علویون دست دردست هم داده، آنان را در سراشیبی و معرض زوال قرار داده بود. (ابوالفرج، 1416: ص207)
در این فرصت، امام باقر علیه السلام با تدبیر حکیمانه با راه اندازی نهضت علمی، خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داد و در این زمینه، شاگردانی که هر یک منادیان و مدافعان مذهب شیعه بودند، تربیت كرد (مجلسی، همان: ج46، ص294؛ ابن شهر آشوب، 1421: ج4، ص195؛ طوسی، 1415، ص 102 به بعد)
با پیروزی بنی عباس بر بنی امیه، آنان به عنوان نظام جدید تا حدودی به مردم از جمله علویون آزادی دادند که در این فضای آزادی نسبی، اندیشههای فکری و سیاسی جدید از بیرون و درون در جامعه اسلامی پیدا شد. در این میان، امام صادق علیه السلام در تداوم کار علمی امام باقر علیه السلام، توانست پایه علمی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را بر مبانی اصیل اسلامی استوار سازد و نیز با تربیت شاگردان در همة رشتههای علوم اسلامی، مکتبی را با شاخصههای ممتاز به وجود آورد. در آن، کلیت تفکر شیعی گنجانده شده بود. (طوسی، 1348: ص135؛ اسد، 1390: ج1، ص67)
نتیجه این فعالیت و آزادی سیاسی امام صادق علیه السلام گسترش تشیع و معرفی خاندان علوی به عنوان رهبران دینی بود؛ ولی بنی عباس نمیخواستند علویون به عنوان یک نیروی رقیب در جامعه مطرح شوند. با تثبیت پایههای حکومت عباسیان در زمان منصور و سالهای پایانی امامت امام صادق علیه السلام رفتارهای خشونت آمیز منصور برضد آن حضرت آغاز شده و مزاحمتهایی برای آن بزرگوار ایجاد كرد. (سیوطی، 1370، ص261؛ صدوق، 1404 الف: ج1، ص102)
مبارزه همه جانبه منصور با اندیشه شیعی و جریان تعیین امام در خاندان علوی، آن گونه با شدت دنبال شد که حتی امام صادق علیه السلام در وصیت نامه خود برای حفظ جان امام بعد از خود، نتوانست با صراحت، امام کاظم علیه السلام را به جانشینی خود تعیین فرماید. (کلینی، همان: ج1، ص310) پس از شهادت امام صادق علیه السلام و فرارسیدن دوران امام کاظم علیه السلام فشار حاکمان عباسی هم عصر با آن حضرت از منصور تا فرزندانش، مهدی و هادی عباسی و نیز هارون الرشید عرصه را بر امام تنگ تر كردند و بارها آن حضرت را به زندان انداختند. (سبط بن جوزی، 1427: ص438)
در اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس برضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق علیه السلام برای ساماندهی پیروان شیعه و نیز بیرون آوردن شیعیان از تحیر و سردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعه هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت میكردند. نهاد وکالت که در حقیقت، شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم علیه السلام نیز استمرار یافت.
در شماره بعد با بنیان گذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت و نیز گونههایی از فعالیتهای انحرافی واقفه درباره مهدویت و حرکت توجیهی واقفه برابر شخصیت امام رضا آشنا خواهیم شد.ادامه دارد ...
فرآوری: امیر رضا عرب
بخش مهدویت تبیان
منبع: فصلنامه انتظار، شماره 33
محمد حیدر مظفری