سطرهایی مینویسم که پر از شاخ و برگند
نوشتن درباره ی درختان، سخت، اما زیباست. درختان این موجودات سبز و دوست داشتنی. همیشه سعی کرده ام آن ها را به صورت طبیعی بنویسم، اما وقتی به یاد می آورم که چند روز پیش چگونه درخت گز کوچه مان را بریدند تا بتوانند لوله آب را از آن جا عبور بدهند به شدت غمگین می شوم. در چنین لحظه هایی نوشتن دردناک می شود،نوشته ام رنج می برد و خودکارم به زحمت پیش می رود.تصویر درخت با شاخ و برگ بسیار، مدام جلوی چشمم است.در کتاب فارسی دبستانم شعری بود درباره ی درخت که خیلی آن را دوست داشتم،به یاد می آورم :
به دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم
درختم کم کم آرد برگ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری …
به این فکر می کنم که جای خالی یک درخت را فقط می توان با کاشتن یک درخت دیگر پر کرد.نوشتن کافی نیست.درست است که سطرهایی که می نویسم پر از شاخ و برگند؛ اما درختان ِ بیرون از کاغذ، درخت تر هستند.
تازه بدون درخت حتی کاغذها هم از بین می روند.زندگی درخت تماشایی است. او می تواند دی اکسید کربن را به اکسیژن تبدیل کند تا من نفس بکشم راه بروم و زندگی کنم. مرگ درختان غم انگیز است. حیف است که شیرینی درخت گز، تلخ بشود، بی انصافی است که سبز را خاکستری کنیم. من همین امروز خاطره ی درخت کهنسال کوچه مان را با کاشتن یک نهال، زنده خواهم کرد.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:هدهد