دین اجباری نیست!
استاد مطهری از معدود متفکران اجتماعی در عصر حاضر است که با نگرش عمیق و موشکافانه، به بررسی و نقد مبانی فلسفی و اجتماعی اندیشه وران جامعهشناسی در غرب پرداخت، و برای شناخت زمان و دردها و نیازهای جامعه، عرصهنگاه خود را فراتر از حوزههای تخصّصی خود برد، و خویش را در دریای موّاج و آموزنده و بیدار اجتماع افکند.
![مطهری](https://img.tebyan.net/big/1391/02/60148202178816632154924910322014518123465.jpg)
استاد مطهری در برخورد با مشکلات نو اجتماعی با مدد گرفتن از اصل اجتهاد مستمر، پاسخهای شایسته فراهم ساخت. اکنون به جا است که محقّقان با الگوگیری از روششناسی استاد مطهری در نقد اندیشهها، اندیشههای جامعهشناسی در غرب را بررسی و نقد کنند. او نیز عمدهترین مسائل جامعهشناسی را در طول حیات علمی و اجتماعی خود، به زیبایی و دقّت تأمّل برانگیز به نقد کشید، و جرح و تعدیل کرد که عبارتند از:
منشأ تشکیل جامعه انسانی
اجتماعی زیستن انسان، امری است که در قرون بسیار دور حیات بشر ریشه دارد؛ امّا درباره خاستگاه جامعه انسانی و چگونگی تشکیل آن. اطّلاعات ناچیزی در دست است و این اطّلاعات، جنبه نظری دارد؛ به همین جهت، درباره ریشه گرایش بشر به زندگی اجتماعی و در نتیجه، تشکیل جوامع بشری، دانشمندان علمالاجتماع نظریّات گوناگونی را ارائه دادهاند:
1. نظریه زیستی
برخی از جامعهشناسان معاصر معتقدند که انسانها برای رفع نیازهای زیستی خود مانند خوراک، پوشاک، مسکن، و ارضای جنسی به جامعه نیاز دارند.
2. نظریه قرارداد اجتماعی
برخی فیلسوفان، زندگی اجتماعی را مخالف با طبیعت وی میدانند. حیات اجتماعی بر اساس قرارداد صورت میپذیرد. ژان ژاک روسو معتقد است که انسان بر حسب طبع، فردی است؛ امّا بر حسب قرارداد اجتماعی است.
3. نظریه مدنی بالطّبع
برخی از متفکّران، زندگی اجتماعی را متناسب با طبیعت بشر می دانند؛ یعنی انسان بر مبنای میل طبیعی و فطری خود، به حیات اجتماعی گرایش دارد. افلاطون و ارسطو از طرفداران این نظریهاند.
استاد مطهری، نظریات مربوط به زندگی اجتماعی را بر سه دسته تقسیم میکند:
1. نظریه طبیعی: در این نظریه، زندگی اجتماعی انسان، مانند زندگی خانوادگی است که هر یک از زوجین خود را جزئی از یک کل تلقّی میکند و در نهاد هر یک از افراد، گرایش به حیات اجتماعی وجود دارد.
نظر استاد مطهری که ضرورت جامعه فقط از جهت تأمین نیازهای زیستی بشر نیست، بلکه آدمی در بُعد روحی و معنوی خود به حیات اجتماعی نیاز دارد و بسیاری از استعدادهای ذاتی و فطری او بدون جامعه به فعلیت نمی رسند و فقط با زندگی اجتماعی است که استعدادهای انسانی تحقّق مییابد، برخلاف دیدگاه علّامه طباطبایی است
2. نظریه اضطراری: طبق نظریه اضطراری، زندگی اجتماعی از روی ناچاری است؛ چون افراد به تنهایی نمیتوانند زندگی خود را اداره کنند و به همکاری و تعاون نیاز دارند؛ بدین جهت، حیات اجتماعی را بر میگزینند.
از نظر علّامه طباطبایی، گرایش انسان به اجتماع امر اضطراری است؛ زیرا انسانها برای نیل به منافع مادّی خود، جامعه را تشکیل میدهند.
نظر استاد مطهری که ضرورت جامعه فقط از جهت تأمین نیازهای زیستی بشر نیست، بلکه آدمی در بُعد روحی و معنوی خود به حیات اجتماعی نیاز دارد و بسیاری از استعدادهای ذاتی و فطری او بدون جامعه به فعلیت نمی رسند و فقط با زندگی اجتماعی است که استعدادهای انسانی تحقّق مییابد، برخلاف دیدگاه علّامه طباطبایی است.
3. نظریه انتخابی: براساس نظریه انتخابی، افراد به سبب بهرهبرداری بهتر از مواهب حقیقی به حیات اجتماعی خود تن درمیدهند. استاد مطهری با استناد به پارهای از آیات قرآن، نظریه فطری بودن زندگی اجتماعی انسان را ارزیابی میکند و سرانجام، نظریه فطرت را با ارائه بیانی خاص از آن میپذیرد؛ سپس تفاوت اندیشه فیلسوفان یونان را با اندیشه برخاسته از وحی نیز مشخّص میسازد و میفرماید:
![زندگی اجتماعی](https://img.tebyan.net/big/1391/02/46742121244262001792027118194942228225.gif)
اجتماعی بودن انسان، در متن خلقت و آفرینش او پیریزی شده است و انسانها از نظر امکانات و استعدادها یکسان و همانند آفریده نشدهاند که اگر چنین آفریده شده بودند، هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعاً نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متبادلی در کار نبود. خداوند انسانها را از نظر استعداد و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است... و به این وسیله، زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است؛ لذا زندگی اجتماعی انسان، امری طبیعی است، نه صرفاً قراردادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی .
از نظر استاد مطهری، انسانها هم فطرت فردی و هم فطرت اجتماعی دارند. استعدادهای انسانی در همه انسانها یافت میشود؛ امّا افراد به صورتهای گوناگون استعدادهای خود را بروز میدهند. مجموعه استعدادهایی که برای تکامل جامعه انسانی لازم است، در افراد مختلف ظهور می یابد، نه در هر فرد خاص. برای خلقت، تکامل نوع مهمّ است که آن هم از راه شکفته شدن همه استعدادهای انسانی است.
نوع انسان برای آن که به کمال خود برسد، به حیات اجتماعی گرایش دارد. وجود روح جمعی در انسانها برخاسته از استعدادهای ذاتی او است که غایت خاصّی دارد که آن هم نیل به کمال نهایی است.
از نظر استاد مطهری، ایراد اساسی اندیشه فیلسوفان یونان که انسان را مدنی بالطّبع میدانند و همچنین نظریه طرفداران قراردادهای اجتماعی در این است که آنها، اجتماع بدون دین و انسان غیردینی را مورد بحث قرار دادهاند. استاد میفرماید:
از نظر ما، نه نظریه کسانی درست است که بشر را به حکم طبیعت، مدنی بالطّبع میدانند و نه نظریه کسانی که او را ضدّ اجتماعی میدانند؛ زیرا در هر دو نظر، دین پدیده بعدالاجتماع فرض شده و خواستهاند درباره بشر منهای دین نظر دهند. به عقیده ما، بشر منهای دین حکمی ندارد و بشر به علاوه دین، مدنی بالطّبع است.
استاد میفرماید:
از نظر ما، نه نظریه کسانی درست است که بشر را به حکم طبیعت، مدنی بالطّبع میدانند و نه نظریه کسانی که او را ضدّ اجتماعی میدانند؛ زیرا در هر دو نظر، دین پدیده بعدالاجتماع فرض شده و خواستهاند درباره بشر منهای دین نظر دهند. به عقیده ما، بشر منهای دین حکمی ندارد و بشر به علاوه دین، مدنی بالطّبع است.
استاد مطهری تصوّر وجود تناقض در خلقت بشر را فرض کردن اجتماع بشری منهای نبوّت و دیانت میداند و معتقد است:
اگر نبوّت و دیانت، خود یکی از عوامل تکوینی ضروری اجتماع شمرده شود، همانطور که واقعاً هم هست، تناقض حل میشود... بشر، دارای غریزه دینی و قوه ایمان است و این غریزه، تأثیر تکوینی در ایجاد اجتماع دارد و تنها قوه ایمان و غریزه دینی قادر است که غریزه استخدام بشر را رام کند
استاد سرانجام، نظریه لائیکی بودن در زندگی اجتماعی اروپایی را رد کرده، میگوید:
از نظر اروپائیان، دین و وجدان دینی، یک امر شخصی است، و هرکس آزاد است در انتخاب دین و عدم انتخاب آن و در انتخاب هر نوع دین. ریشه این مطلب این است که دین را یک عامل ضروری اجتماعی تشخیص ندادهاند و اگر نقش دین در اجتماع مشخّص بشود و این که لادینی تشکیلات اجتماعی را از هممی پاشاند، بطلان این نظر روشن میگردد؛
بنابراین گویا استاد مطهری میکوشد با فرموله کردن نظریه فطرت، نوعی انسانشناسی متناسب با اندیشه دینی را سامان دهد و بدین ترتیب، به مقابله با مکاتب غیردینی و انسانشناسیهای نافی دین برخیزد. استاد همچنین کوشید تا به یاری نظریه فطرت، دین را با عمق وجود آدمی پیوند بخشد و نیز سرّ جاودانگی دین خاتم را تبیین کند.
![تفکر](https://img.tebyan.net/big/1391/02/17214131252333520614024969221221047123160.gif)
نتیجه گیری
یکی از زوایای قابل تأمّل در روش نوشتاری و گفتاری استاد مطهری، شناخت اندیشههای زمان خویش از یک طرف، و تیزبینی و نکته سنجی وی در تحلیل و تبیین اندیشههای جامعهشناسی جامعه اسلامی از سوی دیگر است که استاد را برآنداشت تا بر محور اسلوب و سیاق و روش خاص به نقد تحلیلی، تبیینی، نقد نقضی و نقصی آنها بپردازد. بر این اساس، چند نکته اساسی حاصل میشود:
1. اندیشهها و افکار، اگرچه از شخصیتهای بزرگ نیز قابل نقد و ارزیابی بوده، تأویل بردار و نقدپذیرند.
2. در پرتو نقد آرا و تضارب اندیشهها است که دیدگاهها و آرای نو و پختهتر تولّد مییابد.
3. جرح و تعدیل، نقد و توزین اندیشه هرگاه بر اساس اندیشه و بدون پیشداوری باشد، جنبه پیرایش اندیشهها را در پی خواهد داشت.
4. فقط استدلال، برهان، شناخت قلمروها، قوانین اندیشهها و دریافت روشهای مربوط به آن باید غایت و هدف نقادی گری ها باشد و بس.
5. حضور نقد اندیشی و نقادی گری، نشانه حیات فرهنگی و علمی جامعه، و دلیلی بر عرضه آرا و اندیشهها در عرصه فرهنگ و تمدّن خواهد بود.
6. مطلق نداشتن اندیشهها، پرهیز جدّی از مطلق نگری و مطلق سازی در عرصه اندیشههای جامعهشناسی.
7. پرهیز از افراط و تفریط در نقد و محاسبه افکار و اندیشهها نیز بستر خوبی در ظهور آرای علمی اندیشهوران بزرگ دنیا خواهد شد.
به امید آن که مباحث علوم اجتماعی و انسانی معاصر با الگوپذیری از روند نقد اندیشی و نقادی گری استاد مطهری به روند مباحثههای نقّادانه و تعارضهای معرفتی افتد و پذیرش یا طرد غافلانه و ناآگاهانه آرا و نظریههای جامعهشناسی که متأسفانه سنّت سیئه این فرهنگ و مرز و بوم و نظام دانشگاهی آن بوده و هست، از این دیار رخت بربندد.
فرآوری: نسرین صفری بخش اجتماعی تبیان
منابع: سایت دایره المعارف طهور همراه با تغییرات