تبیان، دستیار زندگی
برای سخن گفتن در باره ی مردی که موسس اولین مدرسه ی دینی در ایران بود ، هم صحبت با یکی از شاگردشان شدیم که بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه ی علوی ،خود به تعلیم و تربیت مشغول شده
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : ندا داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کسی که ١٠٠ سال بعد را می دید!


مهندس مجتبی تنها ،فارغ التحصیل دوره ی شش علوی و موسس مجموعه ی فرهنگی احسان ،میهمان تبیان بودند تا از روزهای با علامه بودن برایمان بگویند ، از بودن در کنار مردی که دغدغه ی انسان سازی داشت ...


مهندس مجتبی تنها

تبیان : نحوه ی آشنایی شما با علامه کرباسچیان چگونه بود؟

* نحوه ی آشنایی من با مرحوم علامه با ورود من به دبیرستان علوی آغاز شد. قبل از آن من در یک دبیرستان دولتی درس می خواندم و بعد از یک ماه بخاطر شرایط اخلاقی  نامناسب مدرسه تصمیم گرفتم به مدرسه نروم .با خانواده موضوع رو در میان گذاشتم  و از طریق پیش نماز مسجدمان به مدرسه علوی معرفی شدم. در بدو ورود رفتار ایشان خیلی برایم جالب بود با یک قاطعیت خاصی برخورد می کردند.  با من یک ربع مصاحبه کردند  و تست علمی هم توسط همکارانشان انجام شد و همان روز به من اعلام کردند که قبول شدم و از زنگ سوم وارد کلاس شدم.

شش سال دبیرستان شاگردی ایشان را کردم و هر شش سال ایشان درس اخلاق می دادند. از دوران دانشجویی هم به تدریس مشغول بودم و 22 سالی هم هست به خاطر توصیه ایشان ، شخصا مؤسسه فرهنگی  احسان را راه اندازی کردم.

تبیان : اگر بخواهید ویژگی های بارز آقای علامه کرباسچیان را در چند جمله بیان کنید ، چه می گویید؟

*راجع به ویژگیهای علامه بدون اینکه بخواهم اغراق کنم ، برداشت خودم را می گویم:

ویژگی های ایشان دو دسته بود :  یکسری خصوصیات ظاهری و یکسری  ویژگیهای معنوی.

چیزی که خیلی  جلب توجه می کرد و افراد را تحت تأثیر قرار می داد، برخورد قاطعانه ی ایشان بود. با کسی روی در بایسی نداشتند . صراحت لهجه ی زیادی داشتند.تذکرات را صریح می دادند .

وقتی با ایشون نزدیک تر شده بودم ، این جمله را ازایشون زیاد می شنیدم که: "عزیز جون ، در این عالم و زیر این آسمان هیچ کس این حرف ها را به تو نمی زند"یعنی هیچ کس عیبت را اینقدر صریح و واضح به تو نمی گوید. و واقعا موثر بود.

مورد بعدی ، نظم و ترتیب ایشان در کار بود. اگرامیر المومنین در وصیت نامه شان می فرماید: و نظم امرکم ،  این موضوع خیلی زیاد در ایشان مشهود بود. مثلا اگر ایشان می گفتند ،ساعت 4 در منزل ما باش . از دو سه دقیقه زودتر ایشان پشت در بودند. سر ساعت 4 در را باز می کردند. اگر 5 دقیقه دیر می آمدیم ، می گفتند :جونم  ، پس نظم امرکم چی شد؟

اگر بهانه می آوردیم که ترافیک است ، پاسخ می دادند که ترافیک تهران که چیز جدیدی نیست ، باید برنامه ریزی می کردی تا سر وقت برسی.می گفتند باید دور خیز فکری داشته باشید. هیچ وقت، وقت خود و دیگران را تلف نمی کردند.

مورد بعدی که از خصوصیات خیلی ویژه ی ایشان بود ، پیگیریشان در مسائل  بود. تا زمانی که کسی  ارتباط نزدیک با ایشانرا تجربه نکرده باشد ، نمی تواند مفهوم پیگیری علامه گونه را درک کند.  مثلا  اگر به کسی توصیه می کردند غذای سرخ کرده نخور ،  تا یک هفته موقع غذا تماس می گرفتند و می پرسیدند که چی می خوری؟ بعد از آن هم اینقدر پی گیری می کردند که فرد حتما غذای سرخ کردنی نخورد.  و بعد از یک ماه او را صدا می کردند و با دیدن چهره می فهمیدند که سرخ کردنی خورده است یا نه!

در مسائل معنوی چیزی که بارز بود در مورد آقای علامه هم در نوع کارشون و هم در کلاسهای اخلاقشان ، بحث عقیده به بقای روح بود. شاگردان به وضوح حس می کردند گویی ایشان آخرت را می بیند.

در کارهای فرهنگی هم وقتی یک نکته ای را می گفتند، مثلا این نکات را در مدرسه احسان رعایت کن .فردا و پس فردا تماس می گرفتند و مجددا یاد آوری می کردند.

همیشه به من می گفتند باید از نظر معنوی و علمی خودت  را شارژکنی و بعد به دانش آموزان برسی و حتما یک ساعت در روز مطالعه داشته باش .می پرسیدند چه ساعتی می توانی و من وقتی می گفتم ٩ تا ١٠ تا چند روز راس ساعت ١٠ تماس می گرفتند که مطالعه انجام دادی یا نه؟

مهندس مجتبی تنها

در مسائل معنوی چیزی که بارز بود در مورد آقای علامه هم در نوع کارشون و هم در کلاسهای اخلاقشان ، بحث عقیده به بقای روح بود. شاگردان به وضوح حس می کردند گویی ایشان آخرت را می بیند.ایشان یقین داشتند که اگر وظیفه شان را انجام ندهند ،چگونه مؤاخذه خواهند شد.

این نکته در شش سالی که شاگردشان بودم و جلسات بعد از آن ، جلسه ای نبود که مستقیم و غیر مستقیم به این موضوع اشاره نکنند. صدها بار این نکته را به طرق مختلف از ایشان شنیدم اما یک بار  با بار دیگر ، به یک شکل و تکراری نبود.

ویژگی دیگر ایشان بحث بی تکبری و بی تکلفی ایشان بود.افرادی بودند که به ایشان متعرض بودند، با ایشان بد برخورد می کردند. یکی از این افراد که خیلی حرف های نامناسبی زده بود ،  بعد از مدتی متنبه شد و تصمیم گرفت برای عذر خواهی به منزل شان برود. یکی از دوستان من که همراه این فرد به منزل علامه رفتند ، نقل می کنند که علامه با روی باز ایشان را پذیرفته بودند.او را در آغوش گرفتند و بوسیدند .

و چند ساعتی که اونجا بودیم ، هر بار این آقا خواستند عذر خواهی کنند ، علامه حرف را عوض می کردند و نمی گذاشتند آن فرد عذر خواهی کرد. این از سعه ی صدر ایشان بود.

ایشان در عین اینکه کار انسان سازی را در اولویت می دانستند و دیگران فکر می کردند ، تمرکز ایشان فقط روی کار فرهنگی است و یک بعدی به این مسئله نگاه می کنند اما ما که نزدیک تر بودیم می دانستیم که یک بعدی نگاه نمی کند اما در اولویتت یک قرار می دهند.

آقای علامه با عملشان هم ما را هدایت می کردند. غیر از این بیان شیوا و متفاوتشان با سایر صحبت ها ، تأثیر گذاری را زیاد کرده بود.

تبیان : به نظر شما چرا فارغ التحصیلان علوی اینقدر تحت تاثیر شخصت علامه ، کلاس ها و سخنانشان قرار می گرفتند؟

* ویژگیهای ایشان باعث می شد شاگردان ایشان عجیب تحت تأثیر شان باشند .من از 43 سال پیش که شاگردشان بودم تا امروز  ، هر روز چندین بار به یادشان هستم نه اینکه بگویم :خدا رحمتشان کند بلکه در کارهایم ،تصمیم گیری هایم ، برخوردهایم ، بلافاصله و بدون اختیار توصیه های ایشان در گوشم است و این نفوذ ایشان را در روح و روان دانش آموزانشان نشان می دهد.بخشی از  این نفوذ  بخاطر این بود که  ما می دیدیم  در عمل هم چنین هستند.

آقای علامه با عملشان هم ما را هدایت می کردند. غیر از این بیان شیوا و متفاوتشان با سایر صحبت ها ، تأثیر گذاری را زیاد کرده بود.خیلی خوب صحبت را آغاز می کردند و افرادی که بار اول مستمع ایشان بودند، خیلی جذب می شدند .ایشان یک بسم الله می گفتند و بدون مقدمات رسمی وارد مطلب می شدند. در بین سخنانشان از داستان های سازنده، اشعار سازنده(بدون حساسیت روی طرز تفکر شاعر)و ظرایف استفاده می کردند.

مهندس مجتبی تنها

از تکرار مطلب ابا نداشتند، راجع به بقای روح و حق الناس از مباحثی بود که ایشان رها نمی کردند .در اکثر محافلشان به نوعی در عمل و کلام این مباحث را می گنجاندند.

یک نکته ی دیگر که به نظر من بیشتر باعث نفوذشان در دانش آموزان می شد ، توجه فردی بود که به بچه ها داشتند. هر دانش آموز فکر می کرد آقای علامه برایش یک فایل جداگانه باز کرده اند. راجع به مسائل درسی، اخلاقی، خانوادگی و تربیتی ایشان توجه داشت.

حتی بعد از فارغ التحصیلی روی برخی از دانش آموزان که فکر می کردند می توانند موثر تر باشند ،کار می کردند و آن ها را به منزلشان دعوت می کردند . منزل ایشان هم تأثیر گذار بود. یک حیاط ساده ،یک فرش خرسک ،یک پرده ای از چلوار که تمام مدت آشنایی من، تا ٩ سال پیش که به رحمت خدا رفتند ، همین سادگی حفظ شد.فارغ التحصیلان را به خانه دعوت می کردند همان جا درس اخلاق می دادند .

یک پرانتز میان حرف هایم ، بحث سخت گیری روی گزینش کلاس اول بود.ایشان در گزینش کلاس اول خیلی حساس بودند. برایشان مهم بود استعداد دانش آموز خوب باشد  و خانواده شان هم همفکر با مکتب علوی باشند. چرا این کار را می کردند؟ چون می گفتند که می خواهند افرادی را بسازند که در جامعه تاثیر گذار باشند. حالا چه افرادی می توانند بیشتر تاثیر گذار باشند؟آنهایی که هم توانایی داشته باشند و هم به جهت هماهنگی خانواده با تفکرات مدرسه ، زودتر مسائل را می فهمند و عمل می کنند.

اگر کسی از نظر درسی کمی ضعیف بود اما از نظر روحی و اصالت خانوادگی مناسب بود ، او را از نظر درسی هم غنی می کردند .

تبیان : مهم ترین هدف آموزشی و تربیتی آقای علامه چه بود؟

*هدف ایشان در تعلیم و تربیت این بود که انسان هایی که برجسته هستند ، از نظر معنوی و علمی تربیت کنند و به جامعه تحویل دهند تا هر کدام از آنها در جامعه و مکان دیگری بر دیگران تأثیر بگذارند. می گفتند طبق تصاعد هندسی ، اگر هر کدام از شما دو نفر را بسازید و آن دو نفر هر کدام دو نفر دیگر را بسازند ، بعد از صد سال چند نفر ساخته شده اند؟دید ایشان صد ساله بود  و می گفتند درخت گردو بکارید ،که هر چه می گذرد تنومند ترو بارور تر می شود. می گفتند باید ساخته شوید تا بسازید.

تبیان : تاثیر ارتباط با آقای علامه در زندگی شخصی شما چقدر بوده است؟

از جهت نوع تفکر و اعتقاد به روشهای تفکری آقای علامه بسیار زیاد من تحت تأثیر ایشان بودم. از زمان فارغ التحصیلی تاکنون با وجود اشتغال به کارهای دیگر ، لحظه ای نبوده از کار تعلیم و تربیت و مدرسه و کلاس دور باشم. احساس می کردم اگر روز قیامت قرار باشد مقداری از عمرم مفید باشد، زمانی بوده که صرف تعلیم و تربیت شده.

علامه، عالمی بود عامل و ذوب شده در طریق انسان سازی.

تبیان : یک خاطره از استاد:

دانش آموزان کلاس سوم دبیرستان بودم. پدرم ، چهل سال پیش ،چک 2000 تومانی به من دادند و من چک را نقد کردم اما پول را از من زدند. داشتم می رفتم سر کلاس که از جلوی دفتر رد شدم. ایشان آمدند بیرون و من را صدا کردند و گفتند: جونم چرا حال تو حال هر روزت نیست؟چی شده؟  منم بعد از اصرار ایشان گفتم که چه اتفاقی افتاده.ایشان هم گفتن : فدای سرت و از صندوق به من پول را دادند. و گفتند به کسی نگو و هر وقت که تونستی به من برگردان. من پول را به پدرم دادم و بعد از یکسال به مادر گفتم و ایشان به پدرم گفتند و پدرم به مدرسه آمدند و تسویه حساب کردند.

شما ببینید یک همچین رفتاری چه تاثیری بر دانش آموز می گذارد.

ایشان همه ی خانواده ها را هم با خود همراه  کرده بودند. دو هفته یکبار مادران با آقای علامه کلاس داشتند .مادرم می گفتند من لحظه شما ری می کنم تا موعد جلسه بشود .

*

کسی که 100 سال بعد را می دید

مورد دیگر وقتی بود که من دبیرستان احسان را می خواستم تاسیس کنم. به برادرم گفته بودم که اگر بپذیرند مدیریت مدرسه را ،من اینکار را انجام خواهم داد. در غیر اینصورت منصرف می شود. همان موقع آقای علامه هم به ایشان گفتند که به مدرسه علوی بیایند ، برادرم به مدرسه ی احسان آمد و آقای علامه ناراحت شدند. سال اول تاسیس دبیرستان ،روز اول مهر ایشان به من زنگ زدند و انگار نه انگار چنین مسئله ای پیش آمده و پشت تلفن یکسری نکات را برای اداره ی مدرسه به من گفتند . همان روز به برادرم هم زنگ زده بودند ونکاتی را به ایشان هم گوشزد کرده بودند.

*

یکروز آقای علامه به من زنگ زدند و  گفتند : کی می آیی اینجا؟ من هم فکر کردم اتفاق مهمی افتاده.برای همان روز قرار گذاشتم و به دیدنشان رفتم. وقتی به منزلشان رفتم ، از من پرسیدند ،برنامه ی شما برای ٥٠ سال آینده برای مدرسه ات چیست؟من گفتم من اینطوری به این قضیه فکر نکرده بودم و ایشان گفتند : برو و فکر کن که برای ٥٠ سال دیگر چه برنامه ای داری و همین جرقه خود باعث تشکیل جلسات و برنامه ریزی های زیادی در من شد.

تبیان : علامه در یک جمله :

علامه، عالمی بود عامل و ذوب شده در طریق انسان سازی. ایشان مجذوب این کار بودند. یک جمله از پیامبر اکرم ایشان را از قم (که شاگرد آیت الله بروجردی  و منبری توانمدنی بودند) ، به تاسیس مدرسه رهنمون کرد.

پیامبر اکرم به امیرالمؤمنین می فرمایند: علی جان: اگر به دست تو یک نفر به ساخته شود برای تو بیشتر از آنچه خورشید به آن می تابد ارزش دارد.

با توجه به نگاه 100 ساله ای که ایشان داشتند همین یک جمله باعث  شد تصمیم بگیرند و وارد هدف انسان سازی شوند.

تبیان : وظایف ما در عرصه ی تعلیم و تربیت چیست؟

ما باید اهتمام مان را به ساختن انسان ها بیشتر کنیم و امکان رسیدن به این هدف نیست مگر اینکه  در قدم اول خودمان را بسازیم باید از خود سازی شروع کنیم و بعد به دیگران بپردازیم .علامه می گفتند که کار تعلیم و تربیت واجب کفایی است. اگر افراد به اندازه کافی در کار تعلیم و تربیت باشند، شما وظیفه ای ندارید اگر نیستند، وظیفه شماست که اقدام کنید.

ما هم باید به عنوان پیرو و شاگرد ایشان روشهایمان را به روز کنیم تا به این هدف والا برسیم و باید در نظر داشته باشیم انسانی که می خواهیم هدایت کنیم ، می خواهیم به کجا برسد.

ندا داودی

بخش خانواده ایرانی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.