تبیان، دستیار زندگی
هوشنگ مرادی کرمانی کتابی متفاوت نوشته است به نام«آب انبار» که درباره مکتب و شیخ و بچه‌های مکتب است، آن هم در شهر که آب انبار دارد. هوشنگ مرادی کرمانی با این داستان در دل تاریخ سفر کرده، و نثری کهن را به فراخور داستان برای روایت ماجراها انتخاب کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آب انبار هوشنگ مرادی کرمانی


هوشنگ مرادی کرمانی کتابی متفاوت نوشته است به نام«آب انبار» که درباره مکتب و شیخ و بچه‌های مکتب است، آن هم در شهر که آب انبار دارد. هوشنگ مرادی کرمانی با این داستان در دل تاریخ سفر کرده، و نثری کهن را به فراخور داستان برای روایت ماجراها انتخاب کرده است.


آب انبار هوشنگ مرادی کرمانی

آب انبار/ هوشنگ مرادی کرمانی/ ناشر: معین/ سال نشر: 1391 (چاپ اول)/ قیمت: 4000 تومان/ تعداد صفحات: 153 صفحه

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"شیخ با دو دست قبایش را چسبیده بود و می‌دوید. نعلین‌هایش را روی زمین لخ‌ولخ می‌کشید، می‌دوید و با خود می‌گفت: "چه می‌شنوم، از مکتب بانگ سگ می‌آید! وای بر من. ما کودک بودیم، این‌ها هم کودک‌اند. تازه جوانان را می‌گوییم کودک، آنان همچنان کودک مانده‌اند. شاید این شیطنت‌ها خصلت تشکچه‌ی مکتب است."

جماعتی کم، همپای شیخ بودند:

- یا شیخ، مکتب در همسایگی ماست. گاه و بی‌گاه از آن صدای عوعو می‌آید.

- گمانم وقتی نیستید کودکان سگ‌بازی می‌کنند؛ دور از چشم شما.

شیخ کف بر لب آورده بود. پیشانی‌اش غرق عرق بود، حرص می‌خورد:

- مکتب‌داری که من باشم نخواهم گذاشت کسی به مکتب سگ بیاورد. مکتب جایگاه علم و آموزش است. جای سگ نجس و کوچه‌گرد نیست ..."

همراه با سخنان هوشنگ مرادی کرمانی درباره آب انبارش

هوشنگ مرادی کرمانی کتابی متفاوت نوشته است به نام«آب انبار» که درباره مکتب و شیخ و بچه‌های مکتب است، آن هم در شهر که آب انبار دارد. هوشنگ مرادی کرمانی با این داستان در دل تاریخ سفر کرده، و نثری کهن را به فراخور داستان برای روایت ماجراها انتخاب کرده است.

نثر این کتاب، نثری قدیمی و شبیه نثر ‏قابوسنامه

داستان اقتضا می‌کرد که نثر این طور باشد، البته این ‌را هم باید بگویم که در کار نثر نه ‏مدعی بودم نه فکر می‌کردم مفید است که واژه‌ای امروزی در آن نباشد.

نیما می‌گوید برای این‌که خانه‌ای نو بسازیم خانه قدیمی را ویران می‌کنیم و با ‏مصالح و گچ و آجر آن با نقشه‌ای امروزی خانه‌ای جدید می‌سازیم این بسیار تعبیر ‏قشنگی است.

این کتاب نثر ساده‌ای ندارد، از این نظر که ترجمه پذیری این اثر بسیار ‏مشکل است و به نظر می‌رسد که بر خلاف آثار دیگرتان این کتاب ترجمه نخواهد ‏شد؟

من با خودم عهد کرده‌ام ‏که به این فکر نکنم که این داستان در کتاب درسی برود، فیلم شود یا ترجمه شود. این چیزها اصلا برایم مهم ‏نیست. از سوی دیگر، وقتی اثری ترجمه می‌شود، مفهوم منتقل می‌شود نه نثر و ریزه‌کاری‌های زبانی، روایت شعر حافظ ‏ به نظرم غیر قابل ترجمه است؛ مفهومش منتقل می‌شود. هر اثر درجه یک جهانی که به زبان دیگری ترجمه ‏می‌شود مثل میوه‌ای است که به کمپوت تبدیل می‌شود.

حرف کتاب، حرف نوجوانان و جوانان امروزی نیست، به هر حال مساله مکتب و قنات و آب انبار و کودک حلوا فروش و شیخ مکتب‌دار از دنیای امروزی بچه‌ها حتی بزرگتر‌ها دور است؟

مساله آب و خصلت‌ها و خصوصیات آدم‌ها و تکبر و حرص و آز و عزت نفس در هر دوره و زمانی موضوعی تازه است و خریدار دارد. می دانید من چه کار کرده‌ام در این کتاب؟ بگذارید مثالی بزنم، در گذشته و شاید هم امروز در هر مسجد روستایی، عبایی قدیمی و کهنه آویزان بود و هر کس هر حرفی داشت - ولو در خصوص اختلافات خانوادگی، دعوای زمین و آب و ...- که لازم بود گفته شود آن عبا را می‌انداخت روی دوشش و حرفش را می‌زد و عبا را می‌گذاشت سر جایش. در این کتاب هم من عبای قدیمی را انداخته‌ام روی دوشم و حرفی‌ زده‌ام که در عین قدیمی بودن تاریخ مصرفش نگذشته است. تکبر و خودستایی و خودشکنی و عزت نفس و از همه مهمتر  موضوع و ریشه‌های کم آبی را از گذشته‌های دور مطرح کردم. ببینید از آب انبارها در گوشه و کنار ایران چه مانده جز ساختمان‌هایی خرابه‌ که بچه‌های امروزی کاربرد و کارکرد آن را نمی‌دانند، اصلا واژه آب انبار از فرهنگ عمومی مردم حذف شده. بعضی‌ها هم اسم کتاب مرا به غلط «آب انار» می‌گویند.

آب انبار هوشنگ مرادی کرمانی

شما این اثر را بازآفرینی می‌دانید یا بازنویسی از متن قابوسنامه؟

به نظرم نوع‌های فراوان داریم. ما در کار بازنویسی و بازآفرینی می‌توانیم یا شناوری کنیم یا ‏شناگری. اگر شناور شویم آن‌چه نوشته شده را منتقل می‌کنیم و تنها واژه‌ها را ‏ساده می‌کنیم، مثل کاری که مهدی آذر یزدی کرده است که در نوع خودش بسیار ارزنده و درست و قابل اعتنا و احترام است. اما اگر بخواهیم شناگر باشیم، ‏آن رودخانه، سرنوشت برگ را تعیین نمی‌کند، ماهی ریز حرکت ‏می‌کند و حتی خود را از روی آبشار پرت می‌کند او شناگر است. دقیقا در بازآفرینی ‏این اثر همین اتفاق افتاده است. مثلا همه قصه‌های شکسپیر یا فردوسی قدیمی هستند، ‏ولی آن‌ را با شناگری بازآفرینی می‌کنند یعنی جایی است که این قصه ها را بر می‌داری و به آن ‏نفس می‌دهی مثلا یک هسته هندوانه کسی از جایی پیدا می‌کند و می کارد و آب ‏می‌دهد، هندوانه‌ای که در می‌آید دیگر آن هندوانه‌ اولیه نیست، اما در حقیقت تخم آن ‏چیزی است که از گذشته در آمده، این آثار هم همین طور است.

نوع زندگی شما چه تاثیری روی آثار هنری تان داشته است؟

این را باید دیگران بگویند. من هیچ چیزی ننوشتم که زندگی من نباشد، بیشتر از هر ‏نویسنده‌ای به زندگی خصوصی خودم نوک زدم. پرویز دوایی برایم نامه‌ای نوشته ‏بود و گفته بود که زندگی تو خیلی دراماتیک است، ولی زندگی من همین بوده است. ‏برای شناخت یک درخت باید میوه‌اش را خورد یعنی باید نوشته‌ها را خواند.

نیما می‌گوید برای این‌که خانه‌ای نو بسازیم خانه قدیمی را ویران می‌کنیم و با ‏مصالح و گچ و آجر آن با نقشه‌ای امروزی خانه‌ای جدید می‌سازیم این بسیار تعبیر ‏قشنگی است.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: خبرآنلاین، جیره ی کتاب