تبیان، دستیار زندگی
هبری در جمع کارگزاران نظام من آنچه را كه امروز به نظرم رسید مطرح بكنم ، این است كه ما چگونه مى توانیم معایب و نواقص را برطرف كنیم ؛ فسادها را بزداییم و به معناى درست كلمه ، اصلاح را در كشور به وجود بیاوریم ؛ این سؤ ال بسیار م...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اصلاح و تحول



منبع: بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام

من آنچه را كه امروز به نظرم رسید مطرح بكنم ، این است كه ما چگونه مى توانیم معایب و نواقص را برطرف كنیم ؛ فسادها را بزداییم و به معناى درست كلمه ، اصلاح را در كشور به وجود بیاوریم ؛ این سؤ ال بسیار مهمى است و جا دارد كه ذهنهاى همه ى كسانى كه به سرنوشت این كشور و این ملت علاقه مندند، روى این سؤ ال متمركز بشود. امروز مساءله ى اصلاحات - كه یك موضوع روز براى همه است - در كشور مطرح است . افراد زیادى دم از اصلاحات مى زنند و براى آن تلاش مى كنند. اصلاحات چیست ؟ راه رسیدن به اصلاحات كدام است ؟ اولویتهاى اصلاحات چیست ؟ اینها مسائل بسیار مهمى است .
مساءله ى مهم دیگر در همین زمینه این است كه دشمن در تبلیغات خود - كه شعار اصلاحات را پیگیرى مى كند - به دنبال چیست ؟ اصلاحات مال ماست . این كه شما ملاحظه مى كنید تبلیغات جهانى برروى اصلاحات در ایران متمركز مى شود، علت آن چیست ؟ این تبلیغات متعلق به مراكزى است كه نمى توانند ادعا كنند خیر ملت ایران را مى خواهند. مگر وجود فساد و اختناق و خرابى وضع در این كشور، غیر از تسلط و نفوذ قدرت استكبارى انگلیس در دوره ى اول ، و امریكا در دوره ى بعد، علت دیگرى دارد؟ چه قدرتى در این مملكت اختناق را به وجود آورد؟ چه قدرتى در این مملكت دستگاههاى ملى و دولتى را برمبناى فساد پایه گذارى كرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه سال با اخلاق عمومى و انسانى مبارزه كرد؟ چه دستى رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملى كودتاى 28 مرداد را راه انداخت ؟ در طول این پنجاه و چند سال ، چه كسانى زشت ترین تبلیغات را در جهت كشاندن این ملت به سمت فساد، بى بندوبارى و ناباورى به اصول اخلاقى و دین انجام دادند؟ جوانان ما امروز چیزى از مطبوعات دوران رژیم پهلوى به یاد ندارند؛ اما شماها كه به یاد دارید. آن مطبوعات فاسد و - به قول یك روشنفكر مسلمان معروف - آن رنگین نامه ها، به وسیله ى چه كسى تشویق مى شد؟ آنها از كجاها تغذیه و تشویق مى شدند؟ از چه كسى الگو مى گرفتند؟ غیر از همین دستگاههاى قدرتى كه آن نظام را سر كار آورده بودند و با همه ى وجود آن را تقویت مى كردند؟
امروز ما براى این كه با نام و یاد و سلطه ى استكبارى دولت امریكا با همه ى وجود مخالف باشیم ، محتاج چه دلیلى باشیم ، جز این كه آن رژیم پنجاه سال همه ى منابع انسانى و مالى و اخلاقى و استعدادىِ ما را ضایع و نابود كرد؟ دستاورد رژیم پهلوى در طول این پنجاه سال براى ایران چه بود؟ این ویرانه یى كه اینها به وجود آوردند، چگونه ، با كدام تلاش و در چه مدت قابل اصلاح است ؟ چه كسى آن را زمینه سازى كرد؟ چه كسى كمك كرد؟ چه كسى هدایت كرد؟ چه كسى دستگاه جاسوسى شان را تقویت كرد؟ چه كسى به آنها خط داد؟ در عین حال همان دولت امریكا و انگلیس ، همان رؤ ساشان ، همان سیاستمدارانشان ، همان مراكز رسانه یى شان ، امروز از چیزى به نام اصلاحات و آزادى در ایران دفاع و حمایت مى كنند! این باید هر هوشمندى را به فكر وادار كند و هر غافلى را بیدار و هوشیار نماید. مساءله چیست ؟ این یك صحبت بسیار مهم و یك سؤ ال بسیار اساسى است .
بنده به عنوان كسى كه از اول این انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصه هاى مختلف این نظام ، با جوانب و جریانهاى گوناگون مواجه بوده ام ؛ هم آدمها را مى شناسم ، هم حرفها را مى شناسم و هم با تبلیغات رسانه یى دنیا آشنا هستم ؛ به یك جمع بندى رسیده ام كه به طور خلاصه این است : یك طرح همه جانبه ى امریكایى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طراحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد؛ این طرح ، طرح بازسازى شده یى است از آنچه كه در فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى اتفاق افتاد؛ به نظر خودشان مى خواهند همان طرح را در ایران اجرا كنند؛ دشمن این را مى خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد این معنا را بگویم ، الان در ذهن من هست ؛ نه این كه بخواهم دنبال نشانه هایش بگردم ؛ شواهد آشكارى در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول این چند سال ، از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احیاناحساب نشده ى آنها - كه خودشان هم مى گویند فلان مصاحبه یى كه ما كردیم ، عجولانه بود - صحت این ادعا كاملا آشكار مى شود كه آنها به خیال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرایط ایران بازسازى كردند و مى خواهند در ایران پیاده كنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند كه این هم از الطاف الهى است .
دشمنان ما در مواقع حساس در محاسبات خود دچار اشتباه مى شوند. البته اینها اشتباهاتى نیست كه اگر من ذكر كردم ، آنها بتوانند اصلاحش كنند؛ نه ، اشتباه در شناخت واقعیتها دارند؛ براساس این اشتباه برنامه ریزى مى كنند و برنامه ریزى غلط از آب درمى آید؛ لذا موفق نمى شوند. آنها براى دفاع از رژیم پهلوى برنامه ریزى كردند و با همه ى قدرت هم ایستادند؛ منتها در شناخت مسائل ایران ، در شناخت مردم ، در شناخت روحانیت و در شناخت دین اشتباه كرده بودند؛ لذا شكست خوردند؛ این جا هم سرنوشتشان جز این نیست و شكست خواهند خورد.
اینها در چند مورد اشتباه كردند: اشتباه اولشان این است كه آقاى خاتمى ، گورباچف نیست . اشتباه دومشان این است كه اسلام ، كمونیسم نیست . اشتباه سومشان این است كه نظام مردمى جمهورى اسلامى ، نظام دیكتاتورى پرولتاریا نیست . اشتباه چهارمشان این است كه ایرانِ یكپارچه ، شوروىِ متشكل از سرزمینهاى به هم سنجاق شده نیست . اشتباه پنجمشان این است كه نقش بى بدیل رهبرى دینى و معنوى در ایران شوخى نیست . این اشتباهات را بعدا توضیح خواهم داد.
اشاره یى به طرح امریكایى فروپاشى شوروى بكنم . این چیزى كه الان از این تصویر در ذهن من هست ، بخش عمده اش ‍ از یادداشتهایى است كه خود من روزبه روز در سال 1370 از خبرهاى ماجراى شوروى یادداشت كرده ام . البته بعدا با اطلاعات فراوانى كه دوستان ما از منابع مهم روسى و غیرروسى فراهم كردند و به بنده دادند، تكمیل شد كه نمى خواهم حالا با تفصیل آنها را بیان كنم ؛ اما ماجراى عظیمى است .
وقتى مى گوییم طرح امریكایى فروپاشى شوروى ، لازم است سه نكته را در كنار این كلمه ى امریكایى عرض ‍ بكنیم :
نكته ى اول این است كه وقتى مى گوییم طرح امریكایى ، معنایش این نیست كه بقیه ى بلوك غرب در این زمینه با امریكا همكارى نداشتند؛ چرا، همه غرب و همه ى اروپا در این زمینه بشدت با امریكا همكارى مى كردند؛ مثلا نقش آلمان و انگلیس و بعضى كشورهاى دیگر به صورت بارز بود؛ اینها همكارى جدى داشتند.
نكته ى دوم این است كه وقتى مى گوییم طرح امریكایى ، معنایش این نیست كه ما عوامل داخلى فروپاشى شوروى را ندیده مى گیریم ؛ نخیر، عوامل فروپاشى در درون نظام شوروى وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترین استفاده را كرد. آن عوامل داخلى چه بود؟ فقر شدید اقتصادى ، فشار بر مردم ، اختناق شدید، فساد ادارى و بوروكراسى ؛ البته انگیزه هاى قومى و ملى هم در گوشه و كنار وجود داشت .
نكته ى سوم این است كه این طرح امریكایى یا غربى - به هر تعبیرى كه مى گوییم - یك طرح نظامى نبود؛ در درجه ى اول یك طرح رسانه یى بود كه عمدتا به وسیله ى تابلو، پلاكارد، روزنامه ، فیلم و غیره اجرا شد. اگر كسى محاسبه بكند، مى بیند كه حدود پنجاه ، شصت درصد آن مربوط به تاءثیر رسانه ها و ابزارهاى فرهنگى بود. عزیزان من ! مساءله ى تهاجم فرهنگى را - كه من هفت ، هشت سال پیش مطرح كردم - جدى بگیرید. شبیخون فرهنگى شوخى نیست . بعد از عامل رسانه یى و تبلیغى ، در درجه ى دوم ، عامل سیاسى و اقتصادى بود؛ عامل نظامى هیچ نبود.

و اما این طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 - حدود سالهاى 64 و 65 - سر كار آمد، یك عنصر جوان در قبال دبیركل هاى پیر قدیمى بود؛ روشنفكر و خوش برخورد بود؛ شعارى كه او مطرح كرد، شعار پروستریكا در درجه ى اول ، و گلاسنوست در درجه ى دوم بود. تعبیر فارسى پروستریكا، بازسازى و اصلاحات اقتصادى است ؛ و گلاسنوست یعنى اصلاحات در زمینه ى مسائل اجتماعى ، آزادى بیان و امثال اینها. در یكى ، دو سال اول ، به وسیله ى رسانه ها آوارى از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت دهى و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و كار به جایى رسید كه توسط مراكز امریكایى ، گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ یعنى در دورانى كه امریكاییها شبح هر موفقیتى را در شوروى با تیر مى زدند! قبل از گورباچف ، اگر واقعیتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت ، بشدت آن را انكار مى كردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتى راه مى انداختند؛ اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعى را پیش گرفتند! این آغوش باز غرب ، به عنوان یك مشوق بزرگ ، گورباچف را فریب داد! من نمى توانم ادعا كنم كه گورباچف كسى بود كه غربیها یا دستگاههاى سیا او را سر كار آورده بودند - آن چنانى كه بعضیها در دنیا ادعا مى كردند - من نشانه هاى این را واقعا نمى بینم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم ؛ اما آنچه كه مسلّم است ، آغوش باز، چهره ى باز، چهره ى خندان ، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربیها گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریكاییها اعتماد كرد؛ اما فریب خورد. گورباچف كتابى به نام پروستریكا - انقلاب دوم - نوشته كه انسان نشانه هاى این فریب خوردگى را مشاهده مى كند.
در محیط اختناق آن روز شوروى این شعارها بشدت فضاشكن بود. حدودا در همین سال 1369 یا 1370 است - كه من در یادداشتهاى خودم این را نوشته ام - كه گورباچف قید جواز عبور براى سفر از شهرى به شهر دیگر در شوروى را برمى دارد! هفتاد و سه سال بعد از ایجاد شوروى ، بعد از پایان یافتن دوره ى سى ساله ى استالین و دوره ى هجده ، نوزده ساله ى برژنف و غیرذلك ، آقاى گورباچف از جمله كارهایى كه در زمینه ى گلاسنوست كرد، این بود كه جواز عبور را برداشت !
در چنین جوى شما ببینید فكر و طرح مساءله ى آزادى بیان به چه معناست . وقتى مى گوید آزادى بیان ، براى مردم چه قدر شگفتى آور و چه قدر فضاشكن است ! در تمام این دوران ، روزنامه ى مهم قابل توجه در تمام شوروى پراوداست كه یك روزنامه عمومى است ؛ یكى هم یك روزنامه ى مربوط به جوانان است ؛ چند مطبوعه ى دیگر تخصصى هم وجود داشت ؛ اما تكثر روزنامه ها و وجود كتابهاى چنین و چنان اصلا به چشم نمى خورد. نویسنده یى كه از برخى از مبانى سوسیالیسم - نه همه ى آنها - انتقاد كرده بود؛ سالهاى متمادى اجازه ى خروج از شوروى را نداشت . البته امریكاییها روى او هم خیلى تبلیغ مى كردند و خیلى حرف مى زدند كه بنده از دوره ى قبل از انقلاب این قضیه در یادم مانده است .
در چنین فضایى این شعار توسط گورباچف داده شد؛ منتها اشتباهاتى كردند كه من نمى خواهم این اشتباهات را الان بگویم ؛ در خلال صحبت ، بعضى از اشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتى گذشت ، سیل تبلیغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى - سمبلهاى لباس و مكدونالد و از این چیزهایى كه در واقع جزو سمبلهاى امریكایى است - در شوروى راه پیدا كرد. این كه من مى گویم ، تفكر یك طلبه ى گوشه نشین نیست ؛ در همان روزها بنده در خود مجلات امریكایى - تایم و نیوزویك - خواندم كه از این كه قهوه خانه هاى مكدونالد در مسكو رواج پیدا كرده ، اینها به عنوان یك خبر مهم و به عنوان پیشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ امریكایى در كشور شوروى یاد كرده بودند!
شعارهاى گورباچف یكى ، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعدا ناگهان یك عنصر دیگر به نام یلتسین در كنار گورباچف پیدا شد. نقش یلتسین ، نقش تعیین كننده است . نقش او این است كه مرتب پا به زمین بكوبد و بگوید كه این شعارها فایده یى ندارد؛ این شتاب كم است ؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبرى به جاى گورباچف بود، شاید در طول بیست سال مى توانست آن اصلاحات را بى دغدغه انجام بدهد - همچنان كه این كار در چین اتفاق افتاد - اما همین مقدار خوددارى و خویشتندارى را هم از دست گورباچف بیرون كشید. كار به جایى رسید كه گورباچف معاون خود - یلتسین - را عزل كرد؛ اما رسانه هاى امریكایى و غربى نه فقط عزلش نكردند، بلكه تقویتش كردند!
او حدود یك سال یا بیشتر، به عنوان یك چهره ى برجسته ى روشن بین اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبلیغات غربیها و امریكاییها مطرح شد. بعدا انتخابات ریاست جمهورى روسیه پیش آمد. مى دانید كه دیگر جمهوریها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. یكى از كارهاى گورباچف این بود كه گفت انتخابات داشته باشیم . در كشور شوروى ، از بعد از دوران تزارها، حتى یك انتخاب هم اتفاق نیفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبیه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقا تاریخ مشروطیتشان هم - با یك سال اختلاف - دقیقا منطبق با تاریخ مشروطیت ایران است . در دوره ى تزارها مجلس ملى - دوما - یك صورت بود؛ مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژیم پهلوى . بعد هم كه كمونیستها سر كار آمدند، مجلس ، بى مجلس ؛ انتخابات ، بى انتخابات ؛ تمام شد! حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال ، بناست اولین انتخابات در جمهورى روسیه - نه همه ى شوروى - انجام بگیرد. كاندیدا كیست ؟ آقاى یلتسین ! با راءى بالایى یلتسین - یعنى همان عنصر تندرو - رئیس جمهور شد.
از این جا داستانِ شیرینى است . از روزى كه یلتسین در ژوئن 1991 - یعنى 24/3/1370 - رئیس جمهور شد، تا حدود چهارم یا پنجم دیماه كه رسما شوروى منحل شد، حدود هفت ماه طول كشید؛ یعنى این چند سال صرف مقدمات شد. بخشى از مقدمات به دست گورباچف ، برخى هم وقتى تاریخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست یلتسین انجام شد و برنامه ى مورد نظر امریكا و غرب ، تا رسیدن یلتسین به قدرت شتاب گرفت . به مجرد این كه یلتسین به قدرت رسید و رئیس ‍ جمهور روسیه و نفر دوم شوروى شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/3/1370 یلتسین رئیس جمهور مى شود و در روز 26/3/1370 - یعنى سه روز بعد - جرج بوش رئیس جمهور امریكا اعلام مى كند كه سه جمهورى بالتیك - لتونى ، استونى و لیتوانى - متعلق به شوروى نیست و شوروى بایستى این سه جمهورى را رها كند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد، كمكهایى را كه امریكا قول داده است ، قطع خواهد شد. البته من الان درست یادم نیست كه آیا كمكهایى بود كه در زمان رونالد ریگان قول داده شده بود، یا در زمان بوش ؛ به هرحال به آقاى گورباچف قول كمك داده بودند. چندى بعد یلتسین اعلام كرد كه ما استقلال جمهوریهاى سه گانه را به رسمیت مى شناسیم ! دو ماه بعد براى این كه یلتسین چهره اش برجسته تر شود، كودتاى معروف مردادماه شوروى اتفاق افتاد؛ كودتایى كه در همان اوان كاملا مشكوك به نظر مى آمد. دوربین تلویزیونهاى امریكایى - N.N.C و غیره - در مسكو فعال شدند و روى یلتسین متمركز گردیدند. در این جا تلویزیون خودمان تصویرN.N.C را كه پخش مى كرد، ما دیدیم كه یلتسین روى تانك رفته و در میان مردم شعار مى دهد و مى گوید كه نخیر، ما تسلیم كودتاچیها نمى شویم ! بعد هم به مجلس رفت ، اما كودتاچیها با یلتسین كه دم دستشان در مجلس ‍ ملى - دوما - متحصن شده بود، هیچ كارى نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولى به سراغ گورباچف كه در شبه جزیره ى كریمه مشغول گذراندن روزهاى تعطیلاتش بود، رفتند و او را دستگیر كردند! یلتسین هم رجزخوانى مى كرد و شعار مى داد! یك جنجال رسانه یى در دنیا به وجود آوردند و البته از واقعیت هم خیلى خبرى نبود! یك تعداد تانك در خیابانهاى مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچیها را درخواب دستگیر كرده اند! نتیجه كودتا این شد كه یلتسین - كه شخصیت دوم بود - در حقیقت شخصیت اول شد! در همان اوقات وزیر امور خارجه ى ما سفرى به جمهوریهاى آسیاى میانه كرد و برگشت ؛ من از ایشان پرسیدم كه چه خبر؛ ایشان گفت واضح است كه رئیس شوروى یلتسین است نه گورباچف ! در دنیا هم مشخص بود كه قضیه این طورى است . بعد هم جمهوریها یكى یكى طالب استقلال شدند؛ مثلا اكراین ادعا كرد كه مى خواهد مستقل بشود؛ گورباچف مخالفت مى كرد، اما یلتسین مى گفت ما قبول داریم ؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مى كرد! بنابراین مساءله یى درست شد كه گورباچف یا مجبور بود براى عقب نماندن ، خودش ‍ را جلو بیندازد و همان شعارها را او هم بدهد؛ یا مجبور بود بعد از چند روز تبعیت كند؛ چون فشار تبلیغات جهانى مجالى نمى گذاشت براى این كه غیر از آنچه كه یلتسین گفته ، بشود چیزى گفت . این روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن ، كناره گیرى گورباچف از دبیركلى حزب مطرح شد؛ بعد پیشنهاد انحلال حزب كمونیست ، سپس شكست كمونیزم اعلان شد - همان چیزى كه امریكاییها خیلى از آن كیف مى كردند - و بعد هم بالاخره شایعه ى استعفاى گورباچف منتشر شد. در همان زمان طى مصاحبه یى از گورباچف سؤ ال شد كه شما استعفا خواهید كرد یا نه ؛ گفت منتظرم وزیر امور خارجه ى امریكا به مسكو بیاید تا ببینم چه مى شود! وزیر امور خارجه ى امریكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگیرد، رفت با یلتسین تماس گرفت ؛ آن هم در كاخ اصلى ملاقاتهاى كرملین ؛ معناى كارش این بود كه گورباچف تمام شد! سه روز7J.طى یك طراحى سه ، چهار ساله و یك نتیجه گیرى شش ، هفت ماهه بكلى منهدم كنند و از بین ببرند!
البته همین جا به شما بگویم كه روسیه بعد از انحلال شوروى ، آن طور كه آنها مى خواستند، تبدیل به برزیل دوم نشد. آنها مى خواستند روسیه به یك برزیل - یعنى یك كشور دست سوم دنیا - تبدیل شود؛ تولید بالا، اما گرفتارى و فقر عمیق و بدون هیچ گونه نقشى در سیاست دنیا. شما ببینید الان در كجاى دنیا حرف و راءى و نظر و حضور برزیل كسى را به خود متوجه مى كند. مى خواستند روسیه را این طورى بكند، اما نشد؛ چرا؟ چون روسیه ملت خوب و قوى یى دارد؛ از لحاظ نژادى مردم مستحكمى هستند؛ بعد هم پیشرفت صنعتشان ، اتمشان ، دانشمندانشان ، تحقیقاتشان و سایر امكاناتشان قابل توجه است . طراحان این قضایا كه نشستند خودشان بریدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نیز چنین خوابى دیده اند. آنها فكر نمى كنند كه جمهورى اسلامى ایران اگر به سرنوشت شوروى دچار بشود، كشورى مثل روسیه ى امروز خواهد شد؛ نه ، آنها فكر مى كنند كه ایران كشورى در سطح كشور دوره ى پهلوى خواهد شد؛ یعنى در ردیف دهم بعد از تركیه ! چون تصور مى كنند كه در این جا اتم كه نیست ؛ پیشرفت علمىِ آن چنانى كه نیست ؛ جمعیت سیصد میلیونى كه نیست ؛ كشورى به عظمت روسیه - كه امروز باز هم تقریبا بزرگترین كشور دنیاست - كه نیست .
اما حالا واقعیت چیست ؟ واقعیت با آنچه كه آنها طراحى كردند، به قدر زمین تا آسمان متفاوت است ! اشتباه بزرگى را مرتكب شدند. من واقعا دریغم مى آید كه اسم خاتمى عزیزمان را - این سید آقازاده ى شریف مؤ من دلباخته ى به معارف دینى و دلباخته ى به امام و طلبه یى مثل خود ماها - آن طورى كه غربیها مطرح كردند، مطرح كنم و ایشان را با گورباچف مقایسه كنم ؛ ولى آنها این مقایسه را كردند و صریحا گفتند كه در ایران هم گورباچفى به قدرت رسید. البته فراموش نكنیم كه متاءسفانه یك عده هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئه یى را كه پشت این اهانت هست ، به طریق اولى نفهمیدند! به مغرضان و آنهایى كه مى فهمند چه دارد اتفاق مى افتد و چه مى خواهند پیش بیاورند، كارى ندارم ؛ اما یك عده از آنهایى كه مغرض هم نبودند، نفهمیدند كه چه شد و دشمن چه مى خواهد انجام بدهد.
به آن تفاوتها برگردیم . تفاوت اول ، تفاوت رئیس جمهور ما با آقاى گورباچف است . گورباچف روشنفكرى بود كه حتى به احتمال زیاد به اصل و مبانى ماركسیزم هم اعتقاد زیادى نداشت ؛ آدمى بود كه اصلا ساختار شوروى را قبول نداشت ؛ خود او هم به زبانهاى مختلف این را اظهار كرده بود. البته در آن وقتى كه سر كار آمد، خیلى صریح نمى توانست اینها را بگوید؛ اما بالاخره اظهار مى كرد. رئیس جمهور ما، جمهورى اسلامى ، دین و اعتقاد قلبى اوست ؛ امام مراد و مقتداى اوست ؛ یك روحانى است . آنها اول در خوش خیالیهاى خود حرفهایى زدند، هنوز هم سیاستمدارترین و موذى ترینشان هم آن حرفها را مى زنند؛ اما عده یى از آنها از این دو سال اخیر به وحشت افتادند و بارها در تبلیغات خودشان گفتند كه نه ، این هم از خودشان است ؛ جزو همین بنیادگراهاست ! اتفاقا این را درست فهمیده اند! گورباچف به مبانى ماركسیزم بى اعتقاد و دلباخته ى غرب بود؛ حرفهایى هم كه مى زد، حرفهاى غربیها بود؛ منتها با زبان روسى آنها را بیان مى كرد؛ والاّ شعارهاى او هم غیر از شعارهاى آنها نبود؛ او دلباخته ى آنها بود! البته در این جا قضایاى خیلى ریزى - مثل سفرها، امتیاز دادنهاى دروغین و بیخودى و ... - هست كه نمى خواهم آنها را بگویم ؛ چون جاى این جلسه نیست ؛ خود شما هم مى توانید آن قضایا را پیدا كنید.
تفاوت دوم این است كه اسلام ، ماركسیزم نیست . ماركسیزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود؛ بله ، دین حزب كمونیست شوروى بود. حزب كمونیست شوروى متشكل از چند میلیون عضو در مقابل جمعیت نزدیك به سیصد میلیونى شوروى بود؛ شاید مثلا ده میلیون ، پانزده میلیون نفر عضو بودند. اعضاى حزب كمونیست همیشه از امتیازاتى برخوردارند؛ بنابراین مى توان حدس زد كه در بین همان جمعیت هم آنچه براى آنها در درجه ى اول اهمیت قرار داشت ، امتیازات بود؛ لذا ماركسیزم به عنوان یك دین برایشان مطرح نبود. اسلام ، دین مردم و عشق مردم و ایمان مردم است . اسلام همان چیزى است كه این ملت بزرگ براى خاطر آن ، عزیزان و پاره هاى تن و جگرگوشه هایشان را به میدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت ، برایشان گریه نكردند و خدا را شكر كردند! آیا شما از این گونه مادران و پدران سراغ ندارید و ندیده اید؟ هر یك از ما شاید صدها مورد از این قبیل را دیده ایم ؛ البته بنده هزاران مورد از این قبیل را از نزدیك دیده ام . امروز هم كه پدر و مادر چهار شهید پیش ما مى آیند، اگر از برخى از ناهنجاریها گله هم داشته باشند، از این كه فرزندشان در راه اسلام شهید شده ، خوشحالند! این ملت با همه ى وجود به اسلام پایبند است . بعد از پنجاه سال تلاش براى دین زدایى ، یك ملت آن حركت عظیم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دین و مرجع تقلیدش به راه انداخت و این نظام اسلامى را سر كار آورد. اسلام همان چیزى است كه وقتى نام و پرچم آن در ایران بلند شد، هرجا مسلمان مطلع و آگاهى پیدا شد، احساس هویت و شخصیت و عزت كرد؛ اینها این را با ماركسیزم یكى گرفتند! ((الحمدللّه الذى جعل اعدائنا من الحمقاء)).
سوم این كه نظام اسلامى ، نظام كمونیستى نیست ؛ نظام اسلامى است ؛ نظامى جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمى است . من آن روز به آقاى خاتمى عرض مى كردم كه هیچ نظامى در دنیا - حتى دمكراسیهاى غربى ؛ چه در امریكا، چه در فرانسه ، چه در جاهاى دیگر - نمى تواند ادعا كند كه مثل نظام ما مردمى است ؛ براى خاطر این كه در دمكراسیهاى غربى عده یى پاى صندوقهاى راءى مى آیند و راءى مى دهند؛ مثلا حزب گفته به آقاى زیدبن عمرو راءى بده ، او هم ورقه را كه انداخت ، كار تمام مى شود! آنهایى هم كه شركت كننده اند، گاهى سى وهفت درصدِ واجدان شرایط را تشكیل مى دهند. مثلا در انتخابات اخیر امریكا حدود سى وهفت درصد شركت كننده بیشتر نبود؛ - هیچ وقت به اندازه ى شصت وهفت درصد و هفتاد درصدى كه شما در انتخابات ریاست جمهورى و مجلس - چه مجلس پنجم ، چه مجلس ششم - ملاحظه كردید، شركت نمى كنند؛ بالاخره همانهایى كه مى آیند، مى آیند راءى مى دهند و مى روند؛ اما در این جا این طورى نیست ؛ در این جا مردم به مسؤ ولان عشق مى ورزند و رابطه شان ، رابطه ى عاطفى است ؛ نه فقط رابطه ى راءى دادن . در این جا وقتى یكى از مسؤ ولان كسالتى پیدا بكند، همه ى كشور دستها را به دعا بلند مى كنند كه خدا او را شفا بدهد؛ مثل این كه براى بچه ى خودشان دعا مى كنند! در این جا وقتى كه مسؤ ول كشور اشاره مى كند، مردم در میدانهاى خطر وارد مى شوند و جانشان را فدا مى كنند؛ این حتى به دمكراسیهاى غربى ربطى ندارد، تا چه برسد به نظام دیكتاتورى پرولتاریا! خودشان مى گویند یكى از اصول حتمى شان دیكتاتورى است ؛ یعنى انتخابات بى انتخابات ! در طول هفتاد و چند سال حكومت شوروى ، تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر، یك انتخابات اتفاق نیفتاده بود؛ ولى ما در ظرف بیست ویك سال ، بیست ویك انتخابات داشته ایم ! آیا اینها با هم قابل مقایسه است ؟ در آن جا زندگى نمایندگان طبقه ى پرولتاریا زندگى كاخ كرملینى است ؛ اما در این جا ما روى زیلو مى نشینیم و افتخار هم مى كنیم . در این جا مسؤ ولان كشور - آنهایى كه بتوانند - همت و افتخارشان این است كه خودشان را به زندگى مردم نزدیك كنند. در نظام شوروى وقتى استالینى سر كار بود، تا نمى مرد، هیچ علاج دیگرى نداشت ! سى سال حكومت مى كرد، تا بالاخره با حادثه یا بى حادثه ، یا از زور مصرف مسكرات قوى روسى مى مرد و بعد مثلا خروشچفى سر كار مى آمد؛ بعد هم برژنفى روى كار مى آمد؛ برژنف هم بعد از هجده ، نوزده سال مى مرد و یك نفر دیگر به قدرت مى رسید! این نظام ، با نظام جمهورى اسلامى كه مبنى بر انتخابات و راءى مردم است و هر چهار سال یك بار انتخابات مجلس و ریاست جمهورى برگزار مى شود، متفاوت است . در سطح رهبرى از اینها هم بالاتر است ؛ براى خاطر این كه رهبرىِ معنوى ، تعهد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقع دارند كه حتى یك گناه نكند؛ اگر یك گناه كرد، بدون این كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است ؛ حرفش نه درباره ى خودش حجت است ، نه درباره ى مردم . این نظام منعطف ، زنده ، پُرنشاط و متحول ، آیا با نظام بسته و غیرقابل انعطاف و شكننده ى دیكتاتورى پرولتاریا قابل مقایسه است ؟!
یك نكته را هم مى خواهم یادآورى كنم ؛ و آن نظام امر به معروف و نهى از منكر است . امر به معروف و نهى از منكر واجب حتمى همه است ؛ فقط من و شما به عنوان مسؤ ولان كشور وظیفه مان در باب امر به معروف و نهى از منكر سنگین تر است . باید از شیوه ها و وسایلِ مناسب استفاده كنیم ؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب مى افتد، نه ارزش تاءثیرگذاریش ساقط مى شود. قوام و رشد و كمال و صلاح ، وابسته ى به امر به معروف و نهى از منكر است ؛ اینهاست كه نظام را همیشه جوان نگه مى دارد. حالا كه نظام ما بیست ویكساله و جوان است و در مقایسه ى با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله ى پیر كمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است ؛ اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظیفه ى خودتان بدانید كه اگر منكرى را در هر شخصى دیدید، او را از این منكر نهى كنید، آنگاه این نظام اسلامى همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى ماند. طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه ى عامه ى مردم نیستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما باید به او امر كنید؛ نه این كه از او خواهش ‍ كنید؛ باید بگویید: آقا! نكن ؛ این كار یا این حرف درست نیست . امر و نهى باید با حالت استعلاء باشد. البته این استعلاء معنایش این نیست كه آمران حتما باید بالاتر از ماءموران ، و ناهیان بالاتر از منهیان باشند؛ نه ، روح و مدل امر به معروف ، مدل امر و نهى است ؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرع نیست . نمى شود گفت كه خواهش مى كنم شما این اشتباه را نكنید؛ نه ، باید گفت آقا! این اشتباه را نكن ؛ چرا اشتباه مى كنى ؟ طرف ، هر كسى هست - حالا بنده كه طلبه ى حقیرى هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى گیرد.
اشتباه بعدى در مورد كشور است . كشور ایران یكپارچه است ؛ حتى آن قسمتهایى هم كه در قرنهاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگردید، مایلند با ما باشند؛((هر كسى كو دور ماند از اصل خویش ، باز جوید روزگار وصل خویش))؛ آنها هم دلشان مى خواهد كه به این مادر بپیوندند. این كجا، كشور اتحاد جماهیر شوروى كجا؟ ده ، یازده كشور را با سنجاق - یا به تعبیرى با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح یك كشور تشكیل گردید! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مى شوند و شد.
البته همین جا من بگویم ؛ سعى بر این است كه مساءله ى قومیتها در ایران عمده بشود. عده یى با تحریك احساسات قومى نفى و عامل حقیقى وحدت - یعنى اسلام و دین - دنبال این قضیه هستند. آن كسانى كه خیال مى كنند عامل وحدت كشور ما زبان فارسى است ، دلبستگى شان به زبان فارسى یقینا به قدر بنده نیست ؛ یكصدم تلاشى هم كه بنده براى زبان فارسى كرده ام ، آنها نكرده اند و نخواهند كرد! عامل وحدت ملت ایران زبان فارسى نیست ؛ دین اسلام است ؛ همان دینى كه در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پیدا كرد؛ نتیجه این مى شود كه تُرك زبان هم با زبان تركىِ خودش مى گوید:((آذربایجان اُیاختى ، انقلابا دایاختى))؛ كُردى هم با زبان كردىِ خودش همین را مى گوید؛ بلوچ هم با زبان بلوچىِ خودش همین را مى گوید؛ عرب هم با زبان عربىِ خودش همین را مى گوید. عده یى سعى مى كنند اهمیت عامل پیوند مستحكم دلهاى ملت ایران - یعنى ایمان اسلامى - را كم كنند؛ نه ، كشور و ملت یكپارچه است ؛ البته یكپارچگى اش به خاطر تاریخ و جغرافیا و سنتها و فرهنگ است ؛ اما عمدتا به خاطر دین و مساءله ى رهبرى است كه اجزاى این ملت را به هم وصل كرده و همه احساس یكپارچگى مى كنند.
رهبرى مسؤ ولیت دارد. مسؤ ولیت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است . اداره ى كشور به عهده ى شما آقایان مسؤ ولان كشور است . هر كدام شما در بخش خودتان كشور را اداره مى كنید و وظیفه ى اصلى رهبرى این است كه مراقب باشد این بخشهاى مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگى به وجود بیاید، جاى حضور رهبرى است . رهبرى هم یك شخص نیست - یك آدم ، یك طلبه ، یك على خامنه اى ، یا على خامنه اى هاى فراوان دیگرى كه هستند، نیست - رهبرى یك عنوان و یك شخصیت و یك حقیقت برگرفته ى از ایمان و محبت و عشق و عاطفه ى مردم و یك آبروست . صدها نفر مثل على خامنه اى در راه این حقیقت جان و آبروشان را مى دهند؛ اهمیتى هم ندارد. بنده كه چیزى نیستم ؛ امام بزرگوار ما هم - كه به معناى حقیقى كلمه براى این امت ، امام دلها بود - همین طور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام ، آبرویش را بدهد. این حقیقت حضور دارد؛ با این حرفهایى كه مى زنند و با این كارهایى كه مى كنند، نتوانسته اند و نخواهند توانست این حضور را از بین ببرند. در دوران اختناق كه رهبرى این تجسم را نداشت ، دلهاى مردم متدین در قبضه ى رهبرى بود؛ منتها رهبرى یى كه تشخص و هویت قابل اشاره در بیرون و جایگاه قانونى نداشت ؛ به صورت مراجع تقلید و به صورت علماى بزرگ ، تاءثیر خودش را بارها نشان داده بود؛ لذا آن وقتى كه به فلان قرارداد ننگین استعمارى اشاره مى كرد، قرارداد از بین مى رفت ؛ آن وقتى كه به یك حادثه ى نامناسب اشاره مى كرد، آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مى گرفت . پانزده خردادى كه بنابر آنچه نقل شده است ، چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند، آن وقتى بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبود؛ یك روحانى برجسته بود؛ این را نمى توانند ندیده بگیرند؛ این در شوروى نبود؛ اگر بود، آن طورى نمى شد؛ اگر بود، آن وقتى كه احساس مى كرد یلتسینى وارد میدان شده تا به كار آینده حركت شتابنده ى غیرمعقول و بى رویه یى بدهد، گوش او را مى گرفت و از صحنه خارجش مى كرد و مورد حمایت مردم هم قرار مى گرفت ؛ اما چنین چیزى نبود.
بنده معتقدم كه اصلاحات یك حقیقت ضرورى و لازم است و باید در كشور ما انجام بگیرد. اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نیست كه فلان حاكمى مجبور بشود مورد مطالبات سخت قرار بگیرد و گوشه و كنارى را اصلاح كند؛ نخیر، اصلاحات جزو ذات هویت انقلابى و دینى نظام ماست . اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگیرد، نظام فاسد خواهد شد و به بیراهه خواهد رفت . اصلاحات یك فریضه است . میدانهاى اصلاحات كجاست ؟ آن بحث دیگرى است . اصل اصلاحات یك كار لازم است و باید انجام بگیرد. وقتى اصلاحات نشود، برخى از نتایجى كه ما امروز با آنها دست به گریبانیم ، پیش ‍ مى آید: توزیع ثروت ناعادلانه مى شود؛ نوكیسه گان بى رحم بر گوشه و كنار نظام اقتصادى جامعه مسلط مى شوند؛ فقر گسترش پیدا مى كند؛ زندگى سخت مى شود؛ از منابع كشور بدرستى استفاده نمى شود؛ مغزها فرار مى كنند و از مغزهایى كه مى مانند، حداكثر استفاده نمى شود. وقتى كه اصلاحات باشد، این آفتها و این آسیبها و دهها مورد از قبیلآنها پیش نمى آید. پس مطلب اول این كه اصلاحات امرى ضرورى و لازم است .
مطلب دوم این است كه اصلاحات باید تعریف بشود؛ اولا براى خود ما كه مى خواهیم اصلاحات بكنیم ، تعریف بشود و مشخص باشد كه مى خواهیم چه كار كنیم ؛ ثانیا براى مردم تعریف بشود كه منظور ما از اصلاحات چیست ، تا هر كسى نتواند به میل خودش اصلاحات را معنا كند؛ این جزو كارهایى است كه مجموعه یى از مسؤ ولان دولتى ، دستگاه قضایى و مجلس و غیره مى توانند انجام بدهند. باید تعریف مشخصى از اصلاحات به وجود بیاید تا ترسیم آن چهره و وضعیتى كه ما در نهایتِ جاده ى اصلاحات مى خواهیم به آن برسیم ، براى همه - هم مردم ، هم مسؤ ولان - آسان بشود و بدانند به كجا مى خواهند برسند. اشكال كار آقاى گورباچف این بود كه عیوب و اشكالات را مى دانست ؛ اما تصویر روشنى از آنچه كه باید انجام بگیرد، نداشت ؛ اگر هم داشت ، مردمش آن تصویر را نمى دانستند. بنابراین اگر تعریف مشخصى از اصلاحات نشود، الگوهاى تحمیلى غلبه خواهد كرد؛ همان اتفاقى كه در شوروى افتاد؛ چون نمى دانستند چه كار مى خواهند بكنند؛ لذا به سراغ تقلید ناشیانه ى اصلاحات در الگوها و مدلهاى غربى رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه این ضعف را در آنها تشخیص دادند؛ لذا در نامه یى كه ایشان به گورباچف نوشتند، این نكته را متذكر شدند. ایشان نوشتند شما اگر بخواهید گره هاى كور اقتصاد سوسیالیسم و كمونیسم را با پناه بردن به كانون سرمایه دارى غرب حل كنید، نه تنها دردى از جامعه ى خود را دوا نخواهید كرد، بلكه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسیسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است ، دنیاى غرب هم در این مسائل - البته به شكلى دیگر - و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است . این كه بنده مكرر مى گویم امام یك حكیم واقعى بود، به این خاطر است . در آن جنجال تبلیغاتى رسانه یى جهان ، نكته ى اصلى را امام تشخیص داد.
البته خوشبختانه برخى از مسؤ ولان ، و بیش از همه رئیس جمهور عزیزمان ، بارها گفته اند كه اصلاحات ما اصلاحات اسلامى و انقلابى است ؛ هدف ، رسیدن به مدینة النبى است . اینها خوب است ، اما تعریفهاى دقیق تر و تصویر روشن ترى لازم است . اینها از این جهت خوب است كه انگشت اشاره ى غربیها و بیگانه ها را مى خواباند؛ معلوم مى شود آنچه كه آنها مى گویند، مراد نیست . همه این را مى فهمند، اما باید توضیح داده بشود و بیشتر تصویرگردد.
مطلب سوم این است كه اصلاحات باید از یك مركز مقتدر و خویشتندار هدایت بشود تا دچار بى رویگى نشود. اى بسا كارى كه مى تواند در ظرف ده سال بخوبى و سلامت انجام بگیرد، اگر در ظرف دو سال بخواهید آن را انجام بدهید، به ضایعات غیرقابل جبرانى منتهى خواهد شد؛ مثل اتومبیلى كه در جاده ى دشوار و خطرناكى با سرعت بیش از حد معقول حركت كند؛ اگر تصادف نكند، تعجب است ؛ اگر آسیب نبیند و نزند، تعجب است . باید مركزى هوشیار، مقتدر و خویشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتى كه مى خواهد انجام بگیرد، شتاب بیش از حد مفید داده بشود؛ كار با میزان و به طور صحیح انجام بگیرد.
در شوروى سابق وقتى كه این كار را شروع كردند، درِ دروازه ى فیلمها و كتابها و روزنامه ها و لباسها و الگوهاى غربى باز شد؛ یعنى آن ادعاها در واقعیتها مصداقهاى مشخص غربى را مجسم مى كرد؛ این حالت ، حالت بسیار خطرناكى بود. در این جا به نقش رسانه ها توجه كنید؛ رسانه ها مسؤ ولیت دارند؛ روزنامه ها حساسند. قسمت عمده ى حساسیت من برروى روزنامه ها از این جا ناشى مى شود. بحث برسر روزنامه ها و مطبوعات ، بحث بر سر آزادى نیست . بعضیها نخواهند آزادى را براى ما معنا كنند؛ حرفى نداریم ، استفاده كنیم ؛ اما ما معناى آزادى را مى دانیم ؛ براى آزادى هم خیلى دلمان مى تپد. مراد از آزادى هم همان آزادى بیان و آزادى فكر است ؛ منتها اگر شما رفتید بر طبق وظیفه تان درِ دكان یك قاچاق فروشى را بستید، آن فرد نمى تواند بگوید شما با آزادى كسب و كار مخالفید؛ نه ، بحث آزادى كسب و كار نیست - كسب و كار آزاد است - قاچاق فروشى ممنوع است . بحث بر سر آزادى بیان نیست ؛ بیان و فكر آزاد است ؛ سمپاشى و اضلال وگمراه گرى ممنوع است ؛ آن هم در شرایط حساسى كه امروز كشور ما دارد.
من به بعضى از مسؤ ولان تبلیغاتى كشور بارها گفته ام ، آن روزى كه شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبلیغاتى دشمن را داشته باشید، آن كسى كه بیش از دیگران میداندار تكثر مطبوعات و روزنامه ها و كتاب و فیلم و غیره باشد، بنده هستم ؛ اما شما بگویید ببینم در مقابل آن فیلمى كه پایه هاى فرهنگ مردم ، اعتقاد مردم ، دین مردم ، روحیه ى انقلابى و ایثار و شهادت را در مردم متزلزل مى كند - كه نه یكى ، نه دو تا، نه ده تاست - شما چند فیلم ساخته اید؟! این جاست كه من احساس خطر مى كنم . البته كار اساسى و بلندمدت این است كه براى تولید آنچه كه خوب است ، فكر كنیم ؛ اما تا آنچه خوب است به میدان بیاید، من نمى توانم قبول كنم و بپذیرم كه این سیل لجن بیاید و جوان و كودك و قشرهاى مختلف را در خودش غرق كند. از تمام شیوه هاى دشمن شادكن و دشمن آموز براى مقابله ى با تفكر انقلاب استفاده بشود؛اگر كسى هم مخالفت و مقابله كند، فورا انگ و تهمت بخورد! این كه آزادى نشد؛ این كه عاقلانه و خردمندانه نیست ؛ این كه مدیریت كشور نیست . شما مسؤ ولید به نقش رسانه ها توجه كنید؛ این بسیار بسیار مهم است . حساسیت بر روى نقش رسانه هاى مكتوب و روزنامه ها - بخصوص ‍ در شرایط كنونى ما - بسیار مهم است . با این تصویرى كه عرض كردم ، مشخص مى شود كه آنها چه قدر مى توانند به نفع دشمن نقش ایفا كنند.مدعى آنها هم باید همه ى دستگاه و همه ى جبهه ى متحد طرفدار نظام و مسؤ ولان قوه هاى مختلف و مسؤ ولان بخشهاى میانى گوناگون باشند. مدعى آنها فقط دستگاه قضایى یا فلان روحانى نیست ؛ همه باید در این قضیه مدعى باشند.
مطلب چهارم ، حفظ ساختار قانونى اساسى در زمینه ى اصلاحات است . البته در قانون اساسى ، بیشتر از همه چیز، نقش ‍ اسلام و منبعیت و منشاءیت اسلام براى قوانین و ساختارها و گزینشها مطرح است . ساختار قانون اساسى بایستى به طور دقیق حفظ بشود. شما نگاه كنید ببینید دشمن چگونه با قانون اساسى ما برخورد مى كند: گوشه یى از قانون اساسى را نفى مى كند، گوشه یى را اثبات مى كند؛ یك جا به قانون اساسى تمسك مى كند، یك جا علیه اش حرف مى زند! قانون اساسى میثاق بزرگ ملى و دینى و انقلابى ماست . اسلام - كه همه چیز ما اسلام است - در قانون اساسى تجسم و تبلور پیدا كرده است . اصل چهارم قانون اساسى تكلیف همه چیز را روشن كرده است . اگر در قوانین عادى - حتى در خود قانون اساسى - یك جا اصلى یا قانونى وجود داشته باشد كه در مقام اجرا یا در مقام قانونگذارى ، با این اسلامیت معارضه پیدا كند، این اصل بر آنها حاكم است ؛ حكومت به معناى مصطلح اصولى و علمىِ حوزه هاى علمیه . البته این گفتن نداشت ؛ اگر هم نمى گفتند، حكومتش ‍ واضح بود؛ اما به این حكومت تصریح كرده اند. بنابراین ساختار قانون اساسى بایستى به طور كامل در اصلاحات حفظ بشود.
مطلب پنجم ، مقابله جدى با هرگونه تندروى و تندروانى است كه جاده صاف كن دشمنند؛ یعنى مدل یلتسینى ! همه ى دستگاهها باید با مدل یلتسینى بشدت مقابله كنند؛ نگذارند یك جاه طلب ، یك فریب خورده ، یك مغرض و یك غافل بیاید و حركت را از حالت صحیحِ خودش خارج كند و حالت مسابقه و حالت تعارض به وجود بیاورد.
مطلب ششم ، مقابله جدى با دخالت خارجیها و غربیها و بى اعتنایى به انگشت اشاره ى غربیها و سوءظن به آنهاست . البته بحثدیپلماسى و بحث ارتباطات خارجى ، بحث دیگرى است . انسان در مقام دیپلماسى ، مى دهد، مى گیرد، قرارداد مى بندد و همه كار مى كند؛ اما در مسائل اساسى نظام بایستى انگشت اشاره ى آنها را با سوءظن مورد ملاحظه قرار داد؛ بعكسِ آنچه كه آدم در وضعیت گورباچف مشاهده مى كند. آنها به هیچ وجه حسن نیت ندارند. ما در جنگ هشت ساله دیدیم كه تمام اروپا به صدام كمك كردند؛ فرانسه كمك كرد، آلمان كمك كرد،انگلیس كمك كرد، یوگسلاوىِ سابق كمك كرد، بلوك شرقِ آن روز كمك كرد. البته ما هیچ وقت در مقام دیپلماسى نمى گوییم كه چون شما به صدام كمك كردید، ما با شما رابطه مان را با شما قطع مى كنیم ؛ نه ، عالم دیپلماسى یك عالم دیگر است . همین تشنج زدایى یى كه امروز در بحث سیاست خارجى ما مطرح مى شود، مورد تاءیید ماست ؛ باید تشنج زدایى بشود؛ اما تشنج زدایى غیر از این است كه كسى به آنها اعتماد پیدا كند؛ نه ، او هم به ما اعتماد ندارد؛ ما هم به او اعتماد نداریم . كسانى كه در زمینه ى مسائل دیپلماسى فعالند، كاملا مى فهمندكه بنده چه دارم عرض مى كنم . اصلا میدان دیپلماسى ، میدان یك نبرد واقعى است ؛ منتها نبردى كه پشت میز و با لبخند وبا گفتن صبح بخیر و شب بخیر انجام مى گیرد! وجود ارتباطات دیپلماتیك ، هرگز نباید به معناى اعتماد به دشمن تلقى بشود؛ نباید اعتماد كرد.
مطلب هفتم ، هماهنگى اصلاحات در بخشهاى مختلف است ؛ این نكته مهم است . ببینید عزیزان من ! در بعضى از بخشها، اصلاحات ، پیچیده و دشوار و كُند است ؛ مثلا در بخش اقتصادى ، كار بسیار كُند انجام مى گیرد؛ توزیع عادلانه ى درآمدها هم همین طور است ؛ كارِ خیلى سختى است ؛ كار آسانى نیست . ریشه كن كردن فقر و رسیدگى به مناطق محروم ، همه ى اینها جزو اصلاحات است . اصلاح ساختار ادارى كار بسیار دشوار و پیچیده و سنگینى است ؛ اینها دیر پیش مى رود. در بخش معادل گلاسنوست آقاى گورباچف نه ، كار آسان است ؛ در یك روز هم مى شود به بیست روزنامه مجوز داد تا منتشر بشوند؛ این مى شود ناهماهنگ ؛ این طورى نمى شود؛ باید هماهنگ حركت كنیم ؛ باید پابه پاى بخشهاى دشوار حركت كنیم . این كه بنده تاءكید مى كنم مساءله ى معیشت اولویت دارد، یك بخش عمده اش به خاطر این است ؛ چون بخش معیشت ، بخش ‍ مشكلى است . همه ى نیرویتان را كه شما جمع بكنید، با همه ى صداقت و دلسوزى و علاقه مندى هم كه كار بكنید، سرعت خاصى خواهید داشت ؛ بقیه ى بخشها را هم باید با همان سرعتِ حركت بدهید. اگر این سرعت برابر و هماهنگ را رعایت نكردید، آن وقت مشكلاتِ بسیار اساسى پیش مى آید كه البته بعضى از آنها قابل محاسبه است ، برخى دیگر قابل محاسبه نیست ؛ از آنهایى كه قابل محاسبه است ، بعضى قابل پیشگیرى است ، برخى قابل پیشگیرى هم نیست .
مطلب هشتم ، مقابله ى جدى با عوامل تجزیه ى قومى در كشور است . من این را دارم عرض مى كنم ؛ بخصوص خطاب من به آن كسانى است كه در این بخش صاحبان مسؤ ولیتند؛ چه در وزارت كشور، چه در جاهاى دیگر. توجه كنید؛ امروز انگیزه ى تحریك قومیتها جدى است . مسؤ ولان ذى ربط ما كه مى خواهند دنبال مسائل بگردند، دارند مى بینند. همه ى اقوام ایرانى به ایران و جمهورى اسلامى علاقه مندند و ایران را میهن خودشان مى دانند. بنده پیوندم با منطقه ى ترك نشین معلوم است . مدتها در منطقه ى بلوچ نشین زندگى كرده ام و از نزدیك با عناصر بلوچ ارتباط داشته ام ؛ با بعضى از بخشهاى دیگر هم ارتباطات دور و نزدیك داشته ام ؛ با آنهایى هم كه ارتباط نداشته ام ، از آنها اطلاعاتى دارم كه كم نیست ؛ مى دانم روحیه شان چیست . من در دوره ى مسؤ ولیتهاى مختلف ، سفرهاى فراوانى به میان اینها كرده ام . اقوام ایرانى مسلمانند و به این آب و خاك دلبسته اند؛ عزت و رفاه خودشان را در ایرانِ سربلند و آزاد مشاهده مى كنند؛ اما دشمن مشغول تحریكات است . تحریكات دشمن را نباید دست كم گرفت . مراقب باشید؛ این از جمله چیزهاى بسیار مهم است و احساس مى شود كه دستهایى در جریان هستند براى این كه زمام این كار را از دست دولت خارج كنند. البته در آن صورت اگر خداى نكرده چنین وضعى پیش ‍ بیاید، مشكلات پیش خواهد آمد؛ پول ، همت و وقت صرف آن خواهد شد و مسؤ ولان كشور از كارهاى اساسى باز خواهند ماند.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.