تبیان، دستیار زندگی
در هر دو پا ناخن دارد وقت راه رفتن مانند شتر راه می رود و مثل مناره ها سرش به آسمان است. در پاریس که زنده نگاه داشته اند، منحصر به یکی است. اما مرده اش خیلی است و...» این متون که برای اولین بار شاه و درباریان را با پدیده ای به نام باغ وحش آشنا کرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان اولین باغ وحش ایران


در هر دو پا ناخن دارد وقت راه رفتن مانند شتر راه می رود و مثل مناره ها سرش به آسمان است. در پاریس که زنده نگاه داشته اند، منحصر به یکی است. اما مرده اش خیلی است و...» این متون که برای اولین بار شاه و درباریان را با پدیده ای به نام باغ وحش آشنا کرد

باغ وحش-ناصرالدین شاه

به هنگام سلطنت محمدشاه قاجار، میرزاحسین خان آجودانباشی مقدم ماموریت یافت تا به لندن عزیمت کند و پیرامون مسایل دخالت های وزیر مختار دولت انگلیس در امور ایران به مذاکره بپردازد. آجودانباشی ابتدا به وین سپس پاریس و بعد لندن رفت و سفرنامه ای جامع در رابطه با سفرهای خود تدوین کرد که بعدها به صورت کتابی انتشار یافت که در آن کتاب چگونگی رسوخ و رشد فرهنگ غربی در 150 سال گذشته را به خوبی نشان می داد. این کتاب که در سال 1356هـ..ش به چاپ رسید سه صفحه جالب توجهی در رابطه با ایجاد باغ وحش در پاریس داشت که در صفحات 361 تا 363 به آن اشاره کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست:

«عمارات مرتبه به مرتبه بسیاری در گوشه و کنار باغ ساخته و هر آنچه طیور و حشرات الارض وجود داشت که به مرور از هر جنس آنها تعدادی زنده یا مرده، در آن عمارت نگاه داشته اند... بعضی ها را در یک قفس و یک خانه با وضعی به هم عادت داده اند که مطلقا اذیت قوی به ضعیف نمی رسد مثل شیر و میش، گرگ و بره، شاهین و صعوه یا مار و زاغ و...» «از جنس وحوش و طیور و سایر حیوانات بری و بحری، زنده باشد یا مرده، اقلا 10 هزار در آن عمارت نگه داشته اند که بعضی از آنها در ایران معروف و مشهور نیست. از جمله ضرافه (زرافه) که رنگی شبیه به شتر دارد اما گردن و دست های پیشین اش دو برابر درازی دست و گردن شتر است و پاهای عقبش به غایت کوتاه بود مثل گاو و گاومیش.

در هر دو پا ناخن دارد وقت راه رفتن مانند شتر راه می رود و مثل مناره ها سرش به آسمان است. در پاریس که زنده نگاه داشته اند، منحصر به یکی است. اما مرده اش خیلی است و...» این متون که برای اولین بار شاه و درباریان را با پدیده ای به نام باغ وحش آشنا کرد، بعد از مرگ محمدشاه و آغاز سلطنت ناصرالدین شاه باعث شد که او که شیفته الگوبرداری از غرب و تفریحات عجیب و غریب بود تصمیم بگیرد باغ وحشی برای خود ترتیب دهد و شخصا به تربیت و نگهداری انواع و اقسام حیوانات وحشی بپردازد.

متصدی مربوطه طی تلگرامی به قصد شاه اطلاع داد کار تلگراف تمام شده است و جوابی از ناصرالدین شاه دریافت کرد که: حال شیر خوب است؟ متصدی تلگراف جواب داد: به حمدالله حال حیوان ها خوب است. وقتی این تلگراف به حضور شاه رسید وی چنان برآشفت که متصدی تلگراف را به دشنام و ملامت گرفت و فریاد کشید: شیر حیوان نیست! حیوان کسی است که او را حیوان خطاب می کند!

به همین جهت بخشی از قصر دوشان تپه را که بر بالای تپه ای متروک و رو به کوهپایه های البرز بنا شده بود به باغ وحش اختصاص داد

قصر دوش تپه

قصر دوشان تپه از یک ساختمان هشت گوش یک طبقه تشکیل شده بود و راه ورود به آن، جاده خاکی پرپیچ و خمی بود که داخلش شباهت زیادی به قصر سلطنت آباد داشت. به این دلیل ناصرالدین شاه، این منطقه را باغ وحش کرد چراکه زیستگاه انواع حیوانات وحشی بود و به این دلیل قصر را به گونه ای بنا نهاد که در زمانی که به شکار می رود در آنجا بیاساید و به همین جهت ناصرالدین شاه مقرر داشت تا از دروازه دوشان تپه (میدان شهدای فعلی) جاده ای به سمت مشرق احداث و در آنجا باغی ایجاد کنند. این باغ که سردرش با نقاشی های مختلفی از اشکال شیر، ببر، پلنگ و مناظری از شکارهای عصر ناصری تزیین شده بود در آن مجموعه ای از شیرهای بدون یال و تعدادی ببر مازندران نگهداری می شد که در روزهای تعطیل به ویژه سیزده بدرها جزو تفریحگاه های تهران نشین ها به حساب می آمد و جز در مواردی که شاه حضور داشت، بقیه اوقات مردم عادی به راحتی می توانستند در آن رفت و آمد کنند.

ناصرالدین شاه

علاقه شاه به شیر

ناصرالدین شاه از هر فرصتی برای دیدار از دوشان تپه استفاده می کرد و نسبت به همه حیوانات، دلسوزی خاصی ابراز می کرد. ولی در میان همه حیوانات به شیرها علاقه بیشتری داشت و گواه این امر حادثه ای است که در سال 1257 هـ..ش رخ داد و تقریبا اکثر مورخان و سیاحان در آن زمان به این مورد اشاره کرده اند. مشروح ماجرا از این قرار است که در نخستین روزهای ماه محرم، یکی از شیرهای باغ وحش بچه ای زایید و چون شاه در شهر گرفتار برگزاری عزاداری در تکیه دولت بود، نتوانست از زائو دیدن کند! ناچار برای اینکه بتواند در جریان دقیق مزاجی شیر و بچه اش قرار گیرد، دستور داد چاپار ویژه ای بین تهران و باغ وحش دایر شود و هر نیم ساعت به نیم ساعت وی را از حال آنها باخبر کند.

بچه شیر در ماه بهمن به دنیا آمد و در آن سال برف سنگینی سراسر تهران و حومه را پوشانیده بود و شاه که احساس می کرد با این وضع، رفت و آمد چاپارها با سرعت امکان پذیر نیست، مقرر داشت یک رشته سیم تلگراف به دوشان تپه کشیده و دفتر کوچکی درست مقابل قفس شیر دایر شود تا از این طریق دایم با باغ وحش در ارتباط باشد. همه کارها با سرعت انجام شد و به محض اینکه کار سیم کشی به پایان رسید متصدی مربوطه طی تلگرافی به قصر شاه اطلاع داد که کار دایر کردن ارتباط تلگرافی خیلی زودتر از آنچه که تصور می رفت، به پایان رسید.

این باغ که سردرش با نقاشی های مختلفی از اشکال شیر، ببر، پلنگ و مناظری از شکارهای عصر ناصری تزیین شده بود در آن مجموعه ای از شیرهای بدون یال و تعدادی ببر مازندران نگهداری می شد

متصدی مربوطه طی تلگرامی به قصد شاه اطلاع داد کار تلگراف تمام شده است و جوابی از ناصرالدین شاه دریافت کرد که: حال شیر خوب است؟ متصدی تلگراف جواب داد: به حمدالله حال حیوان ها خوب است. وقتی این تلگراف به حضور شاه رسید وی چنان برآشفت که متصدی تلگراف را به دشنام و ملامت گرفت و فریاد کشید: شیر حیوان نیست! حیوان کسی است که او را حیوان خطاب می کند!

و در همان لحظه متصدی را از کار برکنار کرد. پس از سپری شدن 10 روز اول محرم، ناصرالدین شاه فردای پایان مراسم به سرعت برق و باد همان شب به سمت دوشان تپه با اسب تاخت و وقتی شخصا از شیرها عیادت کرد با رضایت به تهران برگشت. دکتر فووریه، طبیب شاه نیز در مورد سایر حیوانات در این باغ نوشته است: «در باغ وحش یک میمون و چهار شیر نر و ماده از کوه های شیراز، سه ببر از مازندران و یک یوز و سه پلنگ از جاجرود و پنج خرس از دماوند وجود داشته اند.»

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منبع : شرق