هجرت به ایران

هجرت به ایران
در آن زمان دولت عثمانى نسبت به اقلیتهاى مذهبى خصوصاً شیعیان رفتار خوبى نداشت، و از سوی دیگر دعوت شاه تهماسب صفوی برای حضور در ایران، باعث شود تا به ناچار شیعیان جبل عامل تصمیم گرفتند از خاك عثمانى مهاجرت كنند. بهاء الدین محمد حدودا ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید .
وقتی او 17 ساله بود (970 ق)، پدرش به شیخالاسلامی قزوین به توصیه شیخ علی منشار از سوی شاه تهماسب منصوب شد. 14 سال بعد، در 984 قمری، پدر شیخ برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین درگذشت.
شیخ بهایی درقزوین زبان پارسی آموخته وبه مدت سی سال دراین شهر پرورش یافته وپرورش داد.
و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید و مورد تفقد شاه طهماسب قرار گرفت. پس از آنكه شاه عباس به سلطنت رسید پایتخت ایران به اصفهان منتقل شد و ایران عظمت فوق العادهاى یافت.
در این موقع شیخ بهایى پس از مرگ پدر مقرب دربار شاه عباس شد و به امر شاه با دختر شیخ على منشاد شیخ الاسلام ایران ازدواج كرد و همین كه شیخ على وفات كرد شیخ بهایى شیخ الاسلام شد.
چون شیخ بهایى حكیم و عارف و فقیه و ادیب و ریاضى دان عصر خویش به شمار مىرفت و مىتوانست از هر مقولهاى سخن بگوید لذا شاه عباس علاوه بر منصب شیخ الاسلام منصب وزیردربارى و ریاست تشریفات قدیمى پادشاه را هم به او واگذار كرد.
و لذا شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از 43 سالگی شیخالاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در 1006 قمری)، از 53 سالگی تا آخر عمر (75 سالگی) منصب شیخالاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، عباس اول برعهده داشته باشد.
شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است.
شیخ در فاصلهء سالهای 994 تا 1008 قمری سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت. این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانشاندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بوده است. مکه، مصر و شام از جمله مقاصد این سفرها بودهاند.
وی در سال 1000 خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد بردند و در کنار آرامگاه علیبن موسیالرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار دارد.
عصر زندگى شیخ بهایی
او در نیمه اول قرن یازدهم هجرى، و در ربع اول قرن هفدهم میلادى زندگى مىكرد، قرنى كه براى مورخین داراى اهمیت و اعتبار ویژهاى است.
قرن هفدهم میلادى، قرن پیشرفت و رنسانس علمى در اروپا نام گرفته است، از طرفى در این زمان زمامداران نامدارى حاكمیت داشتهاند، مانند «سلیمان قانونى» در عثمانى كه قلمرو حكومت عثمانى را تا قلب اتریش گسترانده بود،
یا شاه عباس صفوى اول در ایران، یا سلطان مغول محمد شاه اكبر در هندوستان، و در اروپا نیز ملكه الیزابت اول در انگلستان، و لوئى چهاردهم در فرانسه حكومت داشتند. همه این زمامداران، بر خلاف اسلاف و اقران خود، عموما معروف به علم دوستى و دانش طلبى بودهاند و در روزگار این حكومتها، دانشمندان و هنرمندان نامى در سراسر جهان پا به عرصه حیات نهادند،
فی المثل در انگلستان «فرانسیس بیكن» صاحب مكتب تجربى (1561-1626 م 968-1035(ه.ق) كه از میراث غنى فرهنگ اسلامى بهرهها برده است.
«شكسپیر» شاعر نامدار(1564-1616 م 971-1021 ه.ق)، و در فرانسه «رنه دكارت» (1592- 1655 م 1000- 1065 ه.ق)، شاعر و نمایشنامه نویس، «كورلى» (1604-1686 م1013-1099 ه.ق) و «مولر» (وفات 1622 م 1031) (همان سال وفات شیخبهایى)، و در آلمان، فلكىدان معروف، «كپلر»، و در ایتالیا «گالیله» (1564-1642 م971-1052 ه.ق) رشد و نما یافتهاند.
به موازات همین آگاهیهاى عمومى و جهانى، در دنیاى اسلامى نیز نویسندگان و فلاسفه نامدارى مانند ملاصدرا(متوفى 1050 ه.ق) میرداماد(متوفى 1041 ه.ق) و شیخ بهایى (م 1030 یا 1031) پا به عرصه حیات علمى نهادهاند، كه در مورد شخصیت اخیر گفتهاند او قبل از «نیوتن» دانشمند انگلیسى، به قوه جاذبه زمین توجه داشته و در مورد سقوط آزاد اجسام بر حسب جاذبه خورشید، ثوابت، سیارات و اقمار بحث و گفتگو نموده است.
تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان