تحصیلات حوزوى
كتاب: زندگینامه مقام معظم رهبرى، ص 23
گردآورى و تدوین: مؤسسه فرهنگى قدر ولایتملت ایران پیش از آلوده شدن به فرهنگ تحمیلى غرب، پایبند به آداب و رسوم و فرهنگ غنى ملى و اسلامى خود بود.ابتدا روشنفكران غربزده و سپس رضاخان در تغییر فرهنگ خودى، با استفاده از تبلیغات و زور، تلاش گستردهاى به عمل آوردند كه نتیجه آن غربزدگى ملت و تغییر لباس و بسیارى از سنن اصیل او بود.حجت الاسلام و المسلمین «سید جواد خامنهاى» در برابر این موج تباهكننده ایستاد و فرزندان خود، از جمله آقا سید على را در كسوت لباس روحانیت درآورد.
آقا سید على در خصوص این كه از چه وقتى به فكر آینده افتادند و چطور شد كه لباس و درسهاى طلبگى و راه نورانى روحانیت را انتخاب كردند، مىفرمایند:
چه زمانى به فكر آینده افتادم، هیچ یادم نیست.این كه در آیندهى زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب بكنم، از اول براى خود من و براى خانوادهى من معلوم بود، همه مىدانستند كه من بناست طلبه و روحانى شوم.این چیزى بود كه پدرم مىخواست و مادرم بشدت دوست مىداشت.خود من هم علاقهمند بودم، یعنى هیچ بىعلاقه به این مساله نبودم.
اما این كه لباس ما را از اول، این لباس قرار دادند، به این نیت نبود، به خاطر این بود كه پدرم با هركارى كه رضاخان پهلوى كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمىداشت همان لباسى را كه رضاخان بزور مىگوید، بپوشیم. مىدانید كه رضاخان، لباس فعلى مردم را كه آن وقت لباس فرنگى بود و از اروپا آمده بود، بزور بر مردم تحمیل كرد.ایرانیها لباس خاصى داشتند و همان لباس را مىپوشیدند.او اجبار كرد كه بایستى این جور لباس بپوشید، این كلاه را سرتان بگذارید.
پدرم این را دوست نمىداشت، از این جهتبود كه لباس ما را همان لباس معمولى خودش كه لباس طلبگى بود، قرارداده بود، اما نیت طلبه شدن و روحانى شدن من در ذهنشان بود، هم پدرم مىخواست، هم مادرم مىخواست، خود من هم مىخواستم.من دوست مىداشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملا درس طلبگى را در داخل مدرسه شروع كردم. (1)
آقا سید على، در كسوت روحانیت، درسهاى كلاسیك زمان را نیز مىخواندند و لباس مانعى براى فعالیتهاى علمى و حتى نشاط و بازیهاى نوجوانى و جوانى ایشان نبود.
معلمى داشتیم كه خودش طلبه بود و معلم كلاس پنجم ما هم بود - پنجم یا ششم، به نظرم هر دو سال، معلم ما بود. - او پیشنهاد كرد كه به ما درس جامع المقدمات بدهد.مىدید كه من و یكى، دو نفر از بچهها علاقهمندیم و استعدادمان هم خوب بود، فكر كرد كه به ما درس بدهد، ما هم قبول كردیم.
جامع المقدمات، اولین كتابى است كه طلبهها مىخواندند، الان هم هنوز معمول است، خودش مجموعهاى از جزوات، یعنى چند كتاب كوچك است.من چند تا از آن كتابهاى كوچك را در دبستان خواندم، بعد هم كه بیرون آمدم، بشدت و با جدیت و علاقه دنبال كردم.
من بعد از دبستان، دبیرستان نرفتم، دورهى دبیرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم مىخواندم.درس معمولى من طلبگى بود و بعد از دورهى دبستان، مدرسهى طلبگى رفتم - یعنى از دوازده سالگى به بعد - بنابراین از همان وقتها دیگر من به فكر آینده - به این معنا - بودم، یعنى معلوم بود كه دیگر بناست طلبه بشوم.
البته طلبگى و لباس طلبگى، به هیچ وجه مانع از كارهاى كودكانهى آن زمان نبود، یعنى هم عمامه سرمان مىگذاشتیم، هم وقتى مىخواستیم بازى كنیم، عمامه را در خانه مىگذاشتیم، به كوچه مىآمدیم و با همان قبا بازى مىكردیم، مىدویدیم - كارهایى كه بچهها مىكنند. - وقتى مىخواستیم با پدرم به مسجد برویم، باز عمامه را سرمان مىگذاشتیم و عبا را دوش مىكردیم و با همان وضع كوچك و چهرهى كودكانه به مدرسه مىرفتیم و مىآمدیم. (2)
نقش پدر و مادر فهمیده، آگاه و علاقهمند به سعادت فرزندان، چقدر ارزنده است و در زندگى آقا سید على، در حد والایى این هدایت و نقش را مشاهده مىكنیم.آیت الله خامنهاى بعضى دروس مقدماتى را نزد پدر گرانقدر و داراى مقام علمى بالاى خود خواندند و در تابستانها كه كلاس درس تعطیل مىشد، دروسى را كه پدرشان تعیین مىكردند، نزد ایشان مىخواندند، و به همین دلیل، پیشرفتسریعى در دروس حوزوى داشتند و پیش از اتمام سن هجده سالگى، تمام دروس سطوح را خوانده و درس خارج را شروع كرده بودند. (3)
از دیگر فعالیتهاى مقام معظم رهبرى در دوران جوانى، مطالعه كتابهاى غیر درسى بود كه هم اكنون نیز با تمام مشغلهاى كه دارند، به آن ادامه مىدهند:
من در دوران جوانى، زیاد مطالعه مىكردم، غیر از كتابهاى درسى خودمان كه مطالعه مىكردم و مىخواندم، هم كتاب تاریخ مىخواندم، هم كتاب ادبیات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصه و رمان مىخواندم.به كتاب قصه خیلى علاقه داشتم و خیلى از رمانهاى معروف را در دورهى نوجوانى خواندم.شعر هم مىخواندم.من با بسیارى از دیوانهاى شعر، در دورهى نوجوانى و جوانى آشنا شدم.به كتاب تاریخ علاقه داشتم، و چون درس عربى مىخواندم و با زبان عربى آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم.
الان احادیثى یادم است كه آنها را دورهى نوجوانى خواندم و یادداشت كردم، دفتر كوچكى داشتم كه یادداشت مىكردم.احادیثى را كه دیروز یا همین هفته نگاه كرده باشم، یادم نمىماند، مگر این كه یادآوریى وجود داشته باشد.اما آنهایى را كه در آن دوره خواندم، كاملا یادم است.شماها هم واقعا باید قدر بدانید، هرچه امروز مطالعه مىكنید، برایتان مىماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمىشود.
این دورهى نوجوانى براى مطالعه و یادگرفتن، دورهى خیلى خوبى است، واقعا یك دورهى طلایى است و با هیچ دوران دیگرى قابل مقایسه نیست.
من خیلى كتاب نگاه مىكردم، منزل ما هم كتاب زیاد بود.پدرم كتابخانهى خوبى داشت و خیلى از كتابها هم براى من مورد استفاده بود.البته خود ماها هم كتاب داشتیم، كرایه هم مىكردیم.نزدیك منزل ما كتابفروشى كوچكى بود كه كتاب، كرایه مىداد. من رمان و اینها كه مىخواندم، معمولا از آن جا كرایه مىكردم.
الان یادم افتاد كه كتابخانهى آستان قدس هم مراجعه مىكردم، آستان قدس هم در مشهد، كتابخانهى خیلى خوبى دارد.در دورهى اوایل طلبگى - در همان سنین پانزده، شانزده سالگى - به آنجا مراجعه مىكردم.گاهى روزها آنجا مىرفتم - نزدیك آستان قدس است. - و مشغول مطالعه مىشدم.صداى اذان با بلندگو پخش مىشد، به قدرى غرق مطالعه بودم كه صداى اذان را نمىشنیدم! خیلى نزدیك بود و صدا خیلى شدید داخل قرائتخانه مىآمد و ظهر مىگذشت.بعد از مدتى مىفهمیدیم كه ظهر شده است! با كتاب انس داشتم.البته الان هم كه در سنین نزدیك شصتسالگى هستم و همان طور كه گفتید، بعضى از شماها جاى فرزند من هستید و بعضى مثل نوهى من مىمانید، الان هم از خیلى از نوجوانها بیشتر مطالعه مىكنم، این را هم بدانید. (4)
در این جا ضرورى مىدانیم به خاطره دیگرى از مقام معظم رهبرى اشاره كنیم تا جایگاه مطالعه را بهتر دریابیم و ملاحظه كنیم كه رهبرى با وجود مسؤولیتهاى خطیر، فرصت مناسبى را براى مطالعه اختصاص دادهاند و زیادى مشغله و بالا بودن مسؤولیت، منافاتى با مطالعه منظم ندارد.
هركسى كه در یك بخش یا گوشهاى، مشغول تبلیغ و كار است، رابطهى خودش را با كسب معلومات قطع نكند.نگوییم كار داریم و نمىرسیم.من خودم، اوایل انقلاب كه شد، حدود دو سال رابطهام با كتاب قطع شد.با آن همه اشتغال كه ما داشتیم، مگر فرجام داشت؟ من، شب ساعت 11 و یا بیشتر، به خانه مىرفتم و كار، ساعت 6- 5 صبح آغاز شده بود.تازه، عدهاى ملاقاتى در خانه هم داشتم.خانهى ما هم دم دستبود.مىرفتم و مىدیدم عدهاى از ارگانهاى مملكتى، از نهادهاى انقلابى، از بخشهاى مختلف، از علماى شهرستانها و...در اتاق نشستهاند و كار دارند.اصلا مجال نبود.مدتها مدید مىگذشت كه من فرزندان خودم را نمىدیدم، با این كه در خانهى خودمان بودیم! وقتى موقع شب مىرفتم، خواب بودند و صبح هم وقتى بیرون مىآمدم، خواب بودند.روزهاى متمادى مىشد كه من بچهها را نمىدیدم.این، وضع زندگى ما بود.ناگهان به خودم نهیب زدم و الان سه، چهار سال است كه شروع به مطالعه كردهام...شروع مجدد من به مطالعه، بعد از اشتغال به ریاست جمهورى است.الان من مطالعه هم مىكنم و به كارم هم مىرسم و مىبینم منافات با هم ندارند.مطالعهى علمى - تاریخى هم دارم، مطالعهى تفننى هم مىكنم. (5)
سرودن اشعار با نام مستعار «امین»
آقا سید على در دوره جوانى، با طبع لطیفى كه داشتند، با نام مستعار «امین» به سرودن شعر نیز مىپرداختند.آقا به ماجراى سرودن شعر در دوره جوانى خود اشاره كرده و تداوم این طبع لطیف در حال حاضر را بیان مىكنند:عرض كنم حضور شما كه ماجراى «امین» ، ماجراى دیگر و عالم دیگرى است، عالم شعر و احساس و اینهاست.البته مقدارى راجع به شعر با شماها صحبت كردهام، چند كلمهى دیگر هم صحبت مىكنم.
من در دورهى جوانى، شعر گفتن را شروع كردم و گاهى شعر مىگفتم، منتها به دلایلى، تا سالهاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى - كه آن وقت در مشهد تشكیل مىشد و من هم شركت مىكردم - نمىخواندم.حالا عیبى ندارد آن دلیلى را كه گفتم به آن دلیل نمىخواندم، بگویم.
علت، این بود كه چون من سابقهى زیادى با شعر داشتم، شعر را مىشناختم، یعنى خوب و بد شعر را مىشناختم.در آن انجمن، وقتى كه شعرى خوانده مىشد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند - كه بعضى از آنها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شدهاند - نقدى كه من نسبتبه شعر انجام مىدادم، نقدى بود كه غالبا مورد تایید و تصدیق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار مىگرفت.وقتى كه شعر خودم را نگاه مىكردم، با دید یك نقاد مىدیدم كه این شعر، من را راضى نمىكند، لذا نمىخواستم آن شعر را بخوانم، یعنى اگر شعرى بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتما مىخواندم.لیكن مىنشستم، فكر مىكردم، شعر را مىگفتم، مىنوشتم و پاكنویس مىكردم، اما در آن انجمن نمىخواندم.چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى كه مىشد - از جمله خود من زیاد نقد مىكردم - بالاتر از این شعر بود.شاید شعرهایى خوانده مىشد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود، اما مورد نقد قرار مىگرفت.
به هر حال، مىتوانم این طور بگویم آن شعر، من را به عنوان یك ناقد، راضى نمىكرد.اتفاق افتاده بود كه در غیر از آن انجمن، انجمنهاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر - یك شهر از شهرهاى معروف شعر خیز ایران كه حالا نمىخواهم اسم بیاورم - شركت كرده بودم و آنجا دیدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد، از من شعر خواستند، لذا من خواندم، همان سالهاى قدیم.
این كه مىگویم، مربوط به سالهاى 1336، 37 و آن وقتهاست، در حدود سنین بیست، بیست و یك ساله، یا حد اكثر بیست و دو ساله بودم.البته این تا سالهاى 1342 و 1344- تا آن وقتها - ادامه داشت كه بعد دیگر غرق شدن در كارهاى مبارزات، ما را از كار شعر و اینها بكلى دور كرد، انجمن هم دیگر نمىرفتم.
به هر حال، آن زمان شعر مىگفتم، بعد شعر گفتن را رها كردم و نمىگفتم، تا چند سال قبل از این، كه تصادفا یك جورى شد كه دوباره احساس كردم مایلم گاهى چیزى بر زبان، یا بر ذهن، یا روى كاغذ بیاورم، آنها هم دربین مردم پخش نشده است - حالا شما یك بیت را خواندید (6)- از شعرهایى كه من گفتهام، چند غزل بیشتر در دست مردم نیست، نمىدانم شما این را از كجا و از چه كسى شنیدهاید.این غزلى كه مطلعش را خواندید، مال خیلى دور نیست، خیال مىكنم مربوط به همین سه، چهار سال قبل است. (7)
ادامه تحصیل در حوزههاى علمیه
آقا سید على در سن هجده سالگى، همزمان با اخذ دیپلم متوسطه، موفق به گذرانیدن درسهاى سطوح در نزد پدرشان و اساتید دیگر حوزه علمیه مشهد، مانند «حاج هاشم قزوینى» و «حاج سید احمد مدرس یزدى» شدند.ایشان سپس دو سال از درس خارج خود را در مشهد، در خدمت «آیت الله میلانى» گذراندند به این ترتیب كه:كتاب «انموذ و صمدیه» را در مدرسه «سلیمانخان» مشهد، نزد آقاى «علوى» كه خود در رشته پزشكى به تحصیلات مشغول بود، خواندند.سپس «سیوطى» را با مقدارى از «مغنى» ، نزد شخصى به نام آقاى «مسعود» در همان مدرسه مىخوانند و از آنجا كه برادر بزرگشان (سید محمد) در مدرسه نواب اتاق داشت، به آنجا رفته و «معالم» را نیز شروع مىكنند.با پیشنهاد پدرشان، كتاب «شرایع الاسلام» محقق حلى را نزد ایشان مىخوانند، و تا مبحث كتاب «حج» ، به تنهایى نزد پدر مشغول تحصیل مىشوند.سپس همراه با برادرشان در درس «شرح لمعه» پدرشان شركت مىكنند.سه چهارم شرح لمعه را به این طریق مىخوانند و بقیه را نزد مرحوم آقا میرزا مدرس یزدى - كه مدرس معروف شرح لمعه و قوانین در مدرسه نواب بود - خواندند.پس از اتمام شرح لمعه، بخش عمده درس «رسائل و مكاسب» و «كفایه» را نزد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى - كه از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدى اصفهانى و اهل ریاضت و مدرس درجه یك مشهد و معروف بود - خواندند.
تمام دوران تحصیل آقا سید على، از آغاز رسمى دوران طلبگى تا پایان دوره سطح، پنجسال و نیم بیشتر طول نكشید.
درس خارج را ایشان نزد مرحوم آیت الله میلانى - كه از مراجع مشهد و مرد ملایى بودند - شروع كردند.یك سال درس اصول و دو سال و نیم در درس فقه ایشان، حاضر شدند و در اواخر سال 37 به قم عزیمت نمودند.
ضمنا در مشهد كه بودند، مدتى هم در درس خارج آقا شیخ هاشم قزوینى - كه به اصرار ایشان برگزار كرده بود - حاضر شدند. درس دیگرى كه ایشان گذراندند، درس «فلسفه» ى «آقاى میرزا جواد آقا تهرانى» بود.سپس به توصیه یكى از دوستان، نزد شخصى به نام «آقا شیخ رضا ایسى» كه در مشهد محضر دار، اما ملاى فاضل و معتقد به حكمتبودند، درس «منظومه» را شروع كردند. (8)
شوق آشنایى با حوزههاى علمیه جهان تشیع و موانستبا شیوههاى تدریس در مراكز علمى اسلامى، آقا سید على هجده ساله را در سال 1336 به «نجف اشرف» كشاند و مدت دو سال در آنجا رحل اقامت گزید و در درسهاى اساتید بزرگ آن حوزه حاضر شدند، به رغم علاقه به ماندن در نجف، به خاطر مخالفت پدر، به مشهد مراجعت فرموده و سپس به قم عزیمت مىكنند.
در نجف، در درسهاى آیات عظام، «حكیم» ، «خویى» ، «شاهرودى» ، «آقا میرزا باقر زنجانى» ، مرحوم «میرزا حسن یزدى» و «آقا سید یحیى یزدى» شركت مىكنند.از بین درسها و اساتید، بیشتر از درس آیت الله حكیم، به خاطر سلامت روانى و نظرات فقهى خیلى خوب، و درس آقا میرزا حسن بجنوردى در مسجد «طوسى» خوششان مىآمد. (9)
عزیمت مقام معظم رهبرى به قم در اواخر سال 1337 بود كه تا سال 1343 به مدت شش سال اقامت ایشان در قم ادامه یافت و سپس به مشهد مقدس مراجعت فرمودند.در قم تصمیم مىگیرند كه همه درسها را ملاحظه كنند، سپس هر كدام را پسندیدند، آن درس را ادامه دهند.لذا از میان همه درسها، یكى درس «حضرت امام (ره)» و بعد درس «آقا مرتضى حاج شیخ» و درس «آیت الله بروجردى» را مىپسندند.ایشان، در درس «فقه» و «اصول» امام، به طور مستمر شركت مىكردند و یك مقدار از «اسفار» و مقدارى از «شفا» را از محضر «علامه طباطبایى» استفاده مىنمودند. (10)
پىنوشتها:
1- پیشین.
2- پیشین.
3- روزنامه رسالت 31/3/68.
4- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهى از نوجوانان و جوانان 14/11/76.
5- حوزه و روحانیت در آیینه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، تنظیم دفتر مقام معظم رهبرى، نشر سازمان تبلیغات اسلامى، ج دوم، صفحههاى 13 و 12.
6- آن بیتشعرى كه خوانده شد، این است:
دلم قرار نمىگیرد از فغان بىتو سپندوار ز كف دادهام عنان بى تو
7- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهى از نوجوانان و جوانان 14/11/76.
8- روزنامه رسالت 31/3/68.
9- پیشین.
10- پیشین.