تبیان، دستیار زندگی
زب جمهورى اسلامى كتاب: زندگینامه مقام معظم رهبرى، ص 174 گردآورى و تدوین: مؤسسه فرهنگى قدر ولایت پس از عزل بنى صدر، منافقین اعلام قیام مسلحانه كردند.بنى صدر به منزل منافقین پناهنده شد و توسط آنان همراه با رجوى از ایران گریخت و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترور آیت الله خامنه ای و انفجار مقر حزب جمهوری

كتاب: زندگینامه مقام معظم رهبرى، ص 174

گردآورى و تدوین: مؤسسه فرهنگى قدر ولایت

پس از عزل بنى صدر، منافقین اعلام قیام مسلحانه كردند.بنى صدر به منزل منافقین پناهنده شد و توسط آنان همراه با رجوى از ایران گریخت و به دامن غرب پناه برد.حزب الله، در جنگهاى خیابانى، منافقین و گروه‏هاى ماركسیستى چپ مسلح را سركوب و آرامش را به كشور بازگرداند.اما از شخصیتهایى كه بیشترین سهم را در پیروزى حزب الله، تداوم خط ولایت امام و اجراى احكام الهى در جامعه داشتند، انتقام گرفتند.آنان آیت الله خامنه‏اى را در تاریخ 6 تیر ماه 60، هنگامى كه در مسجد «ابوذر» تهران سخنرانى مى‏كردند، ترور نمودند كه بشدت مجروح شدند و به مدت 42 روز تحت معالجه قرار گرفتند، كه پس از مرخصى از بیمارستان، از ناحیه دست راست همچنان دچار مشكل ماندند و به عنوان افتخارآمیز جانباز انقلاب اسلامى نائل شدند. (1)

پیام امام خمینى به حجت الاسلام و المسلمین خامنه‏اى در مورد سوء قصد نافرجام به جان ایشان

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجت الاسلام آقاى حاج سید على خامنه‏اى دامت افاضاته خداوند متعال را شكر كه دشمنان اسلام را از گروه‏ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شكر كه از ابتداى انقلاب شكوهمند اسلامى، هر نقشه كه كشیدند و هر توطئه كه چیدند و هر سخنرانى كه كردند، ملت فداكار را منسجم‏تر و پیوندها را مستحكمتر نمود و مصداق «لا زال یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا كرد.اینان هرجا سخن گفتند، خود را رسواتر كردند و هر چه مقاله نوشتند، ملت را بیدارتر نمودند، و هر چه شخصیتها را ترور نمودند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت‏بالاتر بردند.اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسین بن على هستید و جرمى جز خدمت‏به اسلام و كشور اسلامى ندارید و سربازى فداكار در جبهه جنگ و معلمى آموزنده در محراب و خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنمایى دلسوز در صحنه انقلاب مى‏باشید، میزان تفكر سیاسى خود و طرفدارى از خلق و مخالفت‏با ستمگران را به ثبت رساندند.اینان با سوء قصد به شما، عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر كشور، بلكه جهان جریحه‏دار نمودند.اینان آن قدر از بینش سیاسى بى‏نصیبند كه بى‏درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت‏به این جنایت دست زدند و به كسى سوء قصد كردند كه آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‏انداز است.اینان در این عمل غیر انسانى، به جاى برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصمم‏تر و صفوف آنان را فشرده‏تر نمودند.آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه، وقت آن نرسیده است كه جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فداى امیال جنایتكاران نكنند و آنان را از شركت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمى‏دانند كه دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهى كشیده و جان آنان به دنبال خودخواهى مشتى تبهكار از دست مى‏رود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولى بر حق او حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، افتخار مى‏كنیم به سربازانى در جبهه و در پشت جبهه كه شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالى به سر مى‏برند.من به شما خامنه‏اى عزیز، تبریك مى‏گویم كه در جبهه‏هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى، به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالى، سلامت‏شما را براى ادامه خدمت‏به اسلام و مسلمین خواستارم. (2)

7/4/60 و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوى الخمینى

مقام معظم رهبرى تنها نه روز پس از نماز جمعه‏اى كه ذكر آن گذشت، پاسخ استدلالهاى خود را چنین دریافت كرد، آن هم از سوى كسانى كه به آزادى بیان و بحث آزاد سخت اصرار مى‏ورزیدند! ! .

حضرت امام خمینى قدس سره، در پیامى به مناسبت ترور آیت الله خامنه‏اى، در وصف ایشان و تایید اقدامات معظم له و انحراف دشمنان فرمودند: «یك روز پس از ترور ایشان، منافقین مقر حزب جمهورى اسلامى را در سرچشمه منفجر نمودند كه موجب شهادت دكتر آیت الله بهشتى و هفتاد و دو تن از یارانش گردید.» شهادتى كه به فرموده امام راحل در برابر مظلومیت‏شهید بهشتى چیزى نبود.از شهید بهشتى چهره‏اى ترسیم كرده بودند كه تنها، پس از شهادت وى، بسیارى از مردم به دروغ و تهمت‏بودن این شایعات پى بردند.مقام معظم رهبرى كه آن روز در بیمارستان در وضع دشوارى قرار داشتند، نحوه اطلاع خود را از حادثه حزب جمهورى اسلامى این طور شرح مى‏دهند:

در آن حالت علاقه‏مند بودم ایشان را پیش خودم ببینم و احساس مى‏كردم اگر ایشان را ببینم، گرم مى‏شوم، قوى مى‏شوم و خوشحال مى‏شوم.بعد هم پرسیدم آقاى بهشتى نیامد بیمارستان؟ گفتند ایشان آمد، ولى شما بیهوش بودى و خواب بودى رفت. بعد از آن، دیگر چیزى نفهمیدم، تا پس از چند روز كه دوستان مى‏آمدند پیش من، اما آقاى بهشتى نمى‏آمد و پیش خودم تصور مى‏كردم چون كار ایشان زیاد است و براى خودش كار درست مى‏كند، نمى‏تواند بیاید بیمارستان، لكن انتظار آمدن ایشان را داشتم.

شب اول و دوم بین خواب و بیدارى بودم كه یكى از اطبا پیش من آمد و سرش را نزدیك گوشم آورد، گفت لازم است من یك حقیقتى را به شما بگویم و آن این است كه در حزب یك انفجارى روى داده، لكن چون در حال تخدیر و یك جو بیهوشى بودم، اصلا حساس نشدم و این قضیه برایم مهم نیامد.تا این كه از عوامل بیمارستان خواستم برایم روزنامه بیاورند و آنها امتناع مى‏كردند.روز هشتم و نهم حادثه‏ى خود من بود كه یك روز عصر، آقاى هاشمى و حاج احمد آقا آمدند و نشستند پهلوى من.دكتر معالجم وارد اطاق شد.به من گفت اگر شما اجازه بدهید، قضیه‏ى روزنامه و رادیو را به این آقایان بگویم.چون من فشار مى‏آوردم كه رادیو بیاورند، آنها هم مى‏گفتند اگر رادیو بیاوریم، این دستگاه‏هاى الكترونیك (چون دستگاه‏هاى زیادى به قلب و ریه و بدن من وصل بود) را مختل مى‏كند و این در حالى بود كه شب اول رادیو آوردند، پیام امام را گوش كردم، اما این‏جا مى‏گفتند ایراد دارد.

یك روز یكى از بچه‏ها را فرستادم روزنامه بخرد بیاورد.رفت و دیگر برنگشت.من عصبانى شدم و یكى از بچه‏هاى دیگرى را فرستادم، گفتم روزنامه بخرد.وقتى برگشت، گفت این جاها روزنامه نیست.به او گفتم باید بروى بگردى در این شهر بزرگ، یك روزنامه پیدا كنى بیاورى و باید دست‏خالى برنگردى.رفت و برنگشت.دیگر را فرستادم، او هم رفت و برنگشت و من به علت عصبانیت ناشى از دوران بیمارى، قدرى اوقات تلخى كردم.در همان روز یا فرداى آن روز، دیدند دیگر نمى‏شود مرا قانع كرد، وقتى آقاى هاشمى آمد بیمارستان، دكتر به آقاى هاشمى گفت ایشان اصرار دارد برایش روزنامه و رادیو بیاوریم و ما نمى‏دانیم، مصلحت هست‏یا نیست؟

آقاى هاشمى به من گفت: «روزنامه و رادیو براى چه مى‏خواهى؟» گفتم: «من از هیچ چیز خبر ندارم و این جا تنها ماندم.» ایشان گفت: «حالا فكر مى‏كنى بیرون خیلى خبرهاى خوشى هست كه تو این جا خودت را ناراحت مى‏كنى؟» گفتم: «در عین حال عیبى ندارد.» گفت: «شما از جریان انفجار حزب مطلع شدید؟» در این جا حرف آن دكتر را كه روز اول گفت در حزب انفجار اتفاق افتاده، به خاطرم آمد، گفتم: حزب منفجر شده؟ چه اتفاقى افتاده است؟» گفتند نه، براى بعضى از دوستان ناراحت‏شدم.

گفتم: «آقاى بهشتى چه شده است؟» و نگران شدم.

گفتند: «آقاى بهشتى هم مجروح شد.» وقتى گفت مجروح شده، بى‏اختیار گریه‏ام گرفت.و احمد آقا هم به ایشان كمك مى‏كرد.

پرسیدم: «جراحت آقاى بهشتى در چه حدى است؟ آیا مثل من، یا بهتر و یا بدتر از من است؟» گفتند نه در همین حدودهاست. از ایشان خواستم تمام امكانات پزشكى كشور را براى نجات آقاى بهشتى بسیج كنند و گفتم مبادا از ایشان مراقبت نشود.بعد از ایشان پرسیدم كجا هستند. گفتند فلان بیمارستان و بالاخره مرا نگران كردند و رفتند.

وقتى كه رفتند، از یكى پرسیدم مساله چگونه بود و جراحت آقاى بهشتى از كدام ناحیه است؟ و احتمال دادم كه چیزى را از من پنهان مى‏كنند، كه یكى از بچه‏هاى دور و بر بنده وارد اطاق شد.یك چیزى از او پرسیدم كه حالا به خاطر ندارم چه بود.اما همین قدر یادم هست كه به اصطلاح یك دستى زدم.او گفت، بله همان اول تمام شد، و من فهمیدم كه ایشان شهید شدند.تا این كه توضیحات و خصوصیات واقعه را بعدا فهمیدم و آن روزى كه آقا محمد رضا به عیادت من آمد، وقتى گفتند محمد رضا بهشتى براى عیادت آمده، من به علت این كه بشدت منقلب شدم، نمى‏توانستم حرف بزنم و خیلى حادثه برایم سخت و سنگین بود، حتى الان هم وقتى به خاطر مى‏آورم، فكر مى‏كنم ضربه‏ى سختى خوردم.

شخصیت مرحوم بهشتى دو جنبه دارد، یكى جنبه‏ى شخصیت آقاى بهشتى است و دیگر جنبه‏ى عاطفى اوست.ایشان واقعا براى دوستان نزدیكش از لحاظ عاطفى، خیلى محبوبیت داشت و در چارچوب خصوصیاتش كه گفتم، خیلى لطیف بود و در خصوصیات آن شهید، خشونت نبود، بدى و بدخواهى نبود، بى‏جهت عصبانى نمى‏شد و بى‏خودى كسى را نمى‏رنجاند.آن چهره‏گریها و موذى‏گریهایى كه انسان گاهى در بعضى از معاشران و دوستان مشاهده مى‏كند، اصلا در وجود او نبود و هیچ‏وقت‏خودش را بالاتر از این حرفها نمى‏دانست و خودش را اسیر این چیزها نمى‏كرد. (3)

این مختصرى بود از عبرت بزرگى كه در آغاز انقلاب اسلامى، فرا روى این ملت قرار گرفت و با عنایت الهى، هوشیارى و رهبرى الهى حضرت امام قدس سره، پایمردى شاگردان مخلص امام (ره) و حضور حزب الله و ملت در صحنه، به یكى از موفقیتهاى ارزشمند نظام اسلامى و شكست و خذلان دشمنان آن تبدیل شد.

آیت الله خامنه‏اى در دوره اول مجلس شوراى اسلامى از تهران نامزد و براى نمایندگى انتخاب شدند و مهمترین اقدام این مجلس كه ایشان در آن نقش اساسى داشتند، نخست وزیرى شهید رجایى و سلب صلاحیت و كفایت‏سیاسى از بنى صدر بود.

پس از حادثه 7 تیر 1360 و شهادت شهید بهشتى و یاران باوفاى امام در مقر حزب جمهورى اسلامى، شهید رجایى با راى قاطع مردم به ریاست جمهورى انتخاب شد و پس از تنفیذ حكمش توسط حضرت امام قدس سره، دكتر باهنر را به عنوان نخست وزیر به مجلس شوراى اسلامى معرفى نمود كه با راى اعتماد مجلس، كابینه، تشكیل و دولت‏به خدمتگزارى مشغول گردید.منافقین كوردل در 8 شهریور 1360 با كار گذاشتن بمب قوى در مقر ریاست جمهورى و انفجار آن، محمد على رجایى، رئیس جمهور را به اتفاق دكتر محمد جواد باهنر، نخست وزیر، به شهادت رساندند و گمان كردند این ترورها نظام اسلامى را با بن‏بست روبه‏رو خواهد كرد، در حالى كه به فرموده حضرت امام، این شهادتها موجب بیدارى بیشتر ملت و انسجام آنها و قوت نظام مى‏شد.

پى‏نوشت‏ها:

1- غائله چهاردهم اسفند 1359، صفحه‏هاى 711 و 712.

2- صحیفه نور، ج 15، ص 41.

3- مصاحبه‏ها، صفحه‏هاى 260 و 261، نقل از خاطرات و حكایتها، ج دوم، صفحه‏هاى 134 تا 140.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.