بداء در نشانه های ظهور! (4)

در مقالات گذشته که با موضوع بداء ارائه گردید ضمن آشنایی با مفهوم لغوی و اصطلاحی بداء ارتباط این موضوع را با بحث مهدویت مورد ارزیابی قرار داده و بیان شد که ارتباط موضوع بداء با مهدویت در سه عرصه قابل تحلیل می باشد: بداء در اصل ظهور، بداء در زمان ظهور و بداء در نشانه های ظهور.
اما بداء در اصل و زمان ظهور در دو مقاله گذشته مورد بررسی قرار گرفت و با توجه به روایات اهل بیت علیهم السلام دریافتیم که بداء در این دو موضوع، یعنی اصل ظهور و زمان ظهور راه ندارد. اما در خصوص نشانه های ظهور به این معنا كه در نشانههای حتمی، بداء حاصل شود و ظهور تحقق یابد، بدون آنكه نشانهای پدید آمده باشد.
كسانی كه در این بحث قائل به بداء شدهاند، به نوعی خواستهاند تعارض بین روایاتی كه دفعی بودن ظهور را میرساند یا اینكه گفته شده در همة لحظهها منتظر فرج باشید یا اینكه ظهور، هنگام غفلت مردم تحقق مییابد را با حتمی بودن نشانهها رفع كنند. اینها كه از سویی بر رخداد این نشانهها پیش از ظهور تأكید میكنند و از سویی با روایات یاد شده روبهرو هستند، با مطرح كردن بداء میگویند: میتواند ظهور اتفاق بیفتد؛ در حالی كه هیچیك از نشانهها نیامده است.
البته ایشان به روایتی نیز در این باره استناد كردهاند. در این روایت میخوانیم: أبو هاشم داود بن قاسم جعفری گفت: در حضور امام جواد علیه السلام بودیم؛ از سفیانی و حتمی بودن آن در روایتها، سخن به میان آمد. پرسیدم: «آیا در امر حتمی هم بداء پیش میآید؟» فرمود: «آری». گفتیم: «میترسیم دربارة قائم هم بداء پیش آید». فرمود: الْقَائِمُ مِنَ الْمِیعَادِ؛ قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف وعدة الهی است )و در آن، تخلف نمیشود( (نعمانی، همان: ص302).
البته با توجه به راوی دوم، از نظر سند، روایت غیر معتبر است. برخی با توجه به این كه در روایت گفته شده است در نشانههای حتمی نیز وجود بداء احتمال دارد، گفتهاند:
غیر ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن علی المهدی صلوات الله علیه که حال از عمر شریفش هزار و چهل سال و چیزی میگذرد که خواهد شد و تبدیل و خلفی در او نخواهد شد ما بقی آنچه رسیده از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر و تأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده باشد، هست؛ حتی آنها که در شمار محتوم ذکر شده. چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار، نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و ظاهر همان را که فرمودند، به همان نحو بیاید؛ بلکه مراد ـ و الله یعلم ـ مرتبهای است از تأکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحلهای از انحای وجود آن نداشته باشد. و مؤید این مقال است آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داود بن قاسم جعفری روایت کرده (نوری، 1377: ص832).
برخی بزرگان در این گفته، بحث و مناقشه كردهاند كه خلاصه آن، چنین است:
اول. جزم کردن به اینکه تمام علائم ظهور، قابل تغییر است، با روایات بسیار، بلکه متواتری که تصریح كردهاند بعضی از آنها محتوم است که تغییر و تبدیلی در آن نیست، منافات دارد.
دوم. تغییر تمام علائم، مستلزم نقض غرض است كه درباره خداوند متعال، محال میباشد؛ زیرا که غرض و منظور از قرار دادن علائم و نشانهها آن است که مردم به وسیله آنها، امام غایب خود را بشناسند، و از هر کسی که به دروغ، ادعای امامت کند، پیروی ننمایند؛ پس هرگاه تمام نشانهها تغییر کند، و هیچ یک از آنها برای مردم آشکار نشود، نقض غرض لازم میآید، كه دربارة خداوند، محال است. دلیل بر اینکه قرار دادن علائم برای شناختن امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است ـ اضافه بر اینکه غرض عقلایی از نصب علائم و پرهیز از لغو، همین است ـ اخبار بسیاری است.
سوم. تغییر علامتهایی که حتمی بودن آنها تصریح شده، سبب گمراهی و به اشتباه انداختن مردم است ـ چنانکه مخفی نیست ـ زیرا که فهمیدیم اینها نشانههایی برای شناخت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داده شدهاند.
چهارم. تغییر یا منتفیشدن علامتهایی که محتومبودن آنها تصریح شده، مستلزم آن استکه خداوند، خود و فرشتگان و پیغمبران و اولیایش را تکذیب کندـ چنانکه در حدیث آمده بودـ و قبح آن بر کسی پوشیده نیست.
پنجم. حمل کردن محتوم بر آنچه نوعی تأکید دارد و منصرف كردن آن از معنای حقیقیاش ـ آنطور که در سخنان این عالم محترم آمده است ـ هیچ شاهد و مؤیّدی ندارد؛ چون اگر شاهدی داشت، بیان میكرد.(موسوی اصفهانی، 1379: ح1، ص447-451)

به نظر میرسد علامه مجلسی به اشكال روایت توجه داشته و در مقام توجیه، چنین نوشته است:
احتمال دارد منظور از بداء در امور حتمی الوقوع، بداء در ویژگیهای آن باشد، نه در اصل آن؛ مانند خروج سفیانی پیش از رفتن بنی عباس و از این قبیل.(1)
البته برخی از بزرگان معاصر در پاسخ دیدگاه علامه مجلسی، آن را مخالف سیاق روایت دانسته، معتقدند سیاق روایتی كه از حتمیالوقوع بودن حادثه و عروض بداء در خود آن، سخن میگوید، با این نظر و احتمال علامه ناسازگار و دستكم خلاف ظاهر است (عاملی، 1377: ص49).
به نظر میرسد بهتر بود پیش از آنكه سخن به اینجا برسد، خود روایت در جایگاه مهمترین دلیل بر مدعا بررسی میشد؛ چرا كه نكاتی در روایت، محل دقت و تأمل است؛ از جمله:
1. این روایت، فقط در كتاب الغیبه نعمانی نقل شده است و در هیچ یك از منابع دیگر به چشم نمیخورد.
2. حتی مضمون روایت نیز در سخنان دیگر معصومان علیهم السلام مورد اشاره قرار نگرفته است.
3. در سند روایت، شخصی به نام محمد بن احمد بن عبد الله خالنجی وجود دارد كه در هیچ یك از كتابهای رجالی به وی اشاره نشده است.
بنابراین به راحتی نمیتوان ادعای بداء را در نشانههای حتمی پذیرفت؛ چرا كه افزون بر مطالب یاد شده:
اولا. دقت در معنای واژة «محتوم» كه پس از نشانهها ذكر شده، دلیلی است بر این كه بداء در نشانههای حتمی ممكن نیست.
این كلمه كه فقط یك بار با تعبیر «حتما» در قرآن استفاده شده است،(2) به معنای امری اجتناب ناپذیر است و عموم لغتشناسان بر این مطلب تأكید كردهاند.
طریحی «حتم» را واجبی دانسته كه اراده بر آن تعلق گرفته، اسقاط آن امكانپذیر نیست.(3) راغب اصفهانی آن را به قضای مقدر معنا كرده است.(4) ابن منظور نیز آن را به معنای قضا و وجوب قضا دانسته است كه گریزی از انجام آن نیست.(5) خلیل بن احمد نیز آن را با تعبیر «ایجاب القضاء» تعریف كرده است.(6)
یكی از پژوهشگران معاصر، پس از نقل برخی سخنان بزرگان لغت، دیدگاه خود را اینچنین مینگارد:
معنای حقیقی برای این لفظ عبارت از جزم و قطع در حكم و عمل است (مصطفوی، 1360: ج2، ص163).
این، همان ثبت در لوح محفوظ است.
ثانیا، در روایات فراوانی بر حتمی بودن آنها تصریح و تأكید شده است و قول به بداء در آنها سبب میشود آن تأكیدها لغو باشد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی خواهد بود: یمانی و سفیانی و صیحه و قتل نفس زكیه و فرو رفتن در (سرزمین) بیداء.
(شیخ صدوق، 1395: ج2، ص650)این حتمی بودن، در حدیث حمران بن اعین از امام صادق علیه السلام با تأكید بیشتری تبیین شده است كه فرمود: از نشانههای حتمی كه ناگزیر پیش از قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود، خروج سفیانی و فرو رفتن در سرزمین بیداء و كشته شدن نفس زكیه و منادی از آسمان است. (نعمانی، همان: ص264)
نتیجه
آری؛ با توجه به این روایات و مانند آن و تأكید بر حتمی بودن نشانههای یاد شده، بداء در آنها غیر قابل قبول خواهد بود؛ بنابراین بداء با هیچیك از بحثهای سهگانه مربوط به ظهور(اصل، زمان و نشانهها) هیچ گونه ارتباطی ندارد.
پی نوشت ها:
1- إنه یحتمل أن یكون المراد بالبداء فی المحتوم البداء فی خصوصیاته لا فی أصل وقوعه كخروج السفیانی قبل ذهاب بنی العباس و نحو ذلك (مجلسی، همان: ج 52، ص251).
2- (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیًّا)؛ و هیچ كس از شما نیست مگر [اینكه] در آن وارد میگردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حكمی قطعی است (مریم، 71).
3- الحتم: الواجب المعزوم علیه... و تحتم وجب وجوبا لا یمكن إسقاطه. و منه الأمر المحتوم؛ (طریحی، 1415: ج6، ص 32).
4- الحَتْم: القضاء المقدّر؛ (راغب اصفهانی، 1404: ص 218).
5- الحَتْمُ: اللازم الواجب الذی لا بد من فعله؛ (ابن منظور، 1997: ج12، ص 113).
6- الحتم: إیجاب القضاء؛ (فراهیدی، 1409: ج3، ص 195).
فرآوری: امیر رضا عرب
بخش مهدویت تبیان
منبع:www.entizar.ir
نویسنده : حجت الاسلام خدامراد سلیمیان
