
هدفی مقصود است
هدفی مقصود است

مقدمه:
می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.
به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:
یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.
در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.
در این مقاله آیات 36 تا 44 سورة انعام ( صفحة 132)، مورد بررسی قرار می گیرد...
آیات مربوطه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود. شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.
جهت دریافت فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.
نکات تفسیری مربوط به یات در ادامه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود...
در آیات 36 تا 44 سورة انعام ( صفحة 132) قرآن پس از بحث دربارة منكِران لجوج، در سومین آیة اینصفحه، سخن از انواع حیوانات به میان آورده و میفرماید:
«هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهایکه با دو بال خود پرواز میکند، نیست، مگر اینکه امّتهایی همانند شما هستند!»
کلمة «اُمَم»، جمع «امّت» بهمعنای «جمعیّت» است؛ امّا نه هر جمعیّتی!
بلکه به آن جمعیّتی که مقصد و مسیری واحد و راهبری یگانه دارند، «امّت» گفته میشود. کلمة «أمّ» بهمعنای «قصد» است؛ «أمَّ»، یعنیکسیکه قصد جایی را دارد. و آمّینَ البَیتَ الحَرام، یعنی کسانی که بهقصد زیارتکعبه حرکت کردهاند.
پس، در معنای «امّت»، معنای «قصد و عزم و حرکت» مستتر است. بنابراین، امّت یعنی جمعیّتی که با هم بهسوی مقصدی مشترک در حال حرکت هستند. و لذا
به هر جمعیّتی «امّت» گفته نمیشود.
مثلاً جمعیّتیکه یکجا نشستهاند، «امّت» نیستند! «امّت»،آن جمعیّتی است که در حال حرکت است و عزم و قصدی دارد و مقصدی را در نظرگرفته و مسیر معیّنی را میپیماید.
حال، اینآیة شریفه میفرماید: «تمام حیوانات زمینی و پرندگان هوایی، امّتی هستند و در عالَم خودشان مقصدی دارند و رو بهآنمقصد در حال حرکتند».
پس، حتماً نیرویی برآن ها حاکم است که آن ها را حرکت میدهد و جلو میبرد. و آن نیروی حرکتدهنده، همان مقام ولایت استکه فرمان هدایت هر موجودی را به دستگرفته و در مسیر طبیعی خودش پیش میبرد؛
ما مِن دابَّهٍ إلاّ هُوَآخِذٌ بِناصِیَتِها؛
هیچ جنبندهای نیست، مگر اینکه او( پروردگار ) بر وِی تسلّط دارد.

یک دانة گندم که در دل خاک رشد میکند و بالا میآید و سبزه و بعد، خوشهای پر از دانههایگندم میشود، پیداستکه اینگیاه، در حال حرکت است و راهی را طی میکند و حرکت منظّمی دارد.
در عالم خود، مقصدش را میفهمد و مسیر خود را تشخیص میدهد و برنامة حرکتش را هم میداند. چنانکه خدایش میفرماید:
وَإن مِن شَیءٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِه.کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسبیحَه؛
هر چه در عالَم هست وبه آن شیء گفته میشود، تسبیح خدا میکند و عجیب این که به صلاه و تسبیحشان آگاه نیز هستند و در عالَم خودشان میدانند بهکجا میخواهند بروند و چگونه باید بروند و از چه راهی باید طیّ مسیرکنند.
از نظر ما، زندگی یک دانةگندم در دل خاک، تاریک و مبهم است. امّا از دیدگاه خودش روشن و واضح است و راه خود را تشخیص میدهد و در پرتو نور هدایت خالقش در حرکت است؛
رَبُّنا اَلَّذی أعطیکُلَّ شَیءٍ خَلقَه، ثُمَّ هَدی؛
هر چیزی در عالَم آفرینش هدایت شدهاست و در مسیر خود با روشنی حرکت میکند و حتماً حرکتدهندهای دارد که آن موجودِ فاقد بینایی و عقل و درک و شعور را در دل آن تاریکی حرکت میدهد و آن مقام ولایت استکه تمام این ها را تدبیر میکند.

اوستکه دانه ی گندم را میرویاند وکبوتر را تعلیم میدهدکه چگونه روی تخم بخوابد و تولید نسل کند و ازآن پاس داری نماید!
اوستکه به زنبور عسلآموزش میدهدکه چگونه لانه درست کرده و آن گاه، از گیاهان عسل بسازد وآن تشکیلات عجیب و حیرتانگیز را بهوجودآورد.
حال، ما شیعیان (براساس دلایل عقلی و آن چه که نقل شده) معتقدیم که اهلبیت اطهار(ع) مظاهر ولایت مطلقة حضرت ربّالعالمین هستند و پیشوایان و رهبران همة اینامّتهایند.
حضرت امام حسن عسکری(ع) در زندان خلیفة عبّاسی بود. مردی بهنام صالح بن وصیف زندان بانشان بود. جمعی نزد او آمدند وگفتند: چرا بر اینزندانی سخت نمیگیری؟ گفت: چهکنم؟
من دو نفر از رذلترین و شرورترینافراد را انتخاب کردم و بر اوگماشتم که بر او سخت بگیرند، ولی چند روز بیش تر نگذشت که این ها اهل نماز و عبادت شدند. آن ها حرف او را باور نکردند. دستور داد آن دو نفر را آوردند.
دیدند آثار عبادت در رفتار و گفتارشان پیداست. گفتند: ما شما را مأمور کردیم آن زندانی را آزار دهید. گفتند: ما چه میتوانیم بکنیم دربارة کسی که دائماً در حال ذکر و تسبیح خداست؟
وقتی به ما نگاه میکند، بدن ما میلرزد آن چنان که اختیار از دست میدهیم و از خود بیخود میشویم!
این،گوشهای از تسلّطشان بر ارواحآدمیان استکه با یک نگاهکوتاه، از رذلترینافراد، انسان الهی میسازند.
ما هم از عمق جان عرض میکنیم: ای سیّد و مولای ما، یا صاحبَ الزّمان، آیا میشود نگاهی از آن نگاههای پرلطف و عنایت به قلبهای ما داشتهباشید؟ ما هم بهآننگاهها شدیداً نیازمندیم.
آننگاهیکه رذلترینافراد را به خدا نزدیک میکند. آیا میشود عنایتی هم به ما بشود؟! ما که یک عمر است سر به آستان نهاده و عرض اخلاص و ادب مینماییم. اگرچه ناقص و جاهل و نادانیم، امّا شما اصولُ الکَرَم و قادَهُ الاُمَم میباشید.
شما حرکتدهندگان تمامی موجودات عالَم بهسوی کمالشان هستید. از شما انتظار یکگوشة چشم عنایت داریم.
أغِثنا وَ أدرِکنا یا مَولانا، یا صاحبَ الزّمان.
به هر حال، در نهایت، امام را از صالحبنوصیف گرفته و تحویل زندان مردی خبیث بهنام نحریر دادند. او نسبت به امام سختگیری داشت.
روزی، همسرش گفت: تو نمیدانی چهکسی در زندان توست؟ او را نمیشناسی؟
اینقدر به او اذیّت وآزار نرسان!
او از شدّت خباثت گفت: حالا که تو چنینگفتی، من او را میان بِرکَهُ السِّباع، یعنی جایگاه درندگان میاندازم تا شیرها و پلنگها او را بخورند.
پس ازکسب اجازه از خلیفه، امام (ع) را آوردند و به فکر اینکه درندگان آن حضرت(ع) را میدرند و از بین میبرند، داخل بِرکَهُ السِّباعکردند.
پس از یک شبانه روز، از نقطهایکه مشرف به جایگاه درندگان بود، تماشا کردند و دیدند امام(ع) مشغول نماز است و درندگان گرداگرد آن حضرت(ع) حلقه زده و پوزه بر خاک نهادهاند.
خلیفه از اینجریان باخبر شد. دستور داد تا اینماجرا در بین مردم شایع نشده، امام(ع) را بااحترام از برکه بیرون آوردند. و بنا بر نقلی، خودآنمرد خبیث را در میان برکه انداخته و حیوانات او را دریدند و به سزایش رساندند.