دستنوشتههای یک شهید گمنام
در زمان شهادت، 20 سال بیشتر نداشته است. از آن بزرگوار چیزی به عنوان وصیتنامه به جا نمانده است، اما دستنوشتهای بسیار زیبا و پر محتوا از او به یادگار مانده است که...

شهید علی میرمجربیان، همراه با یار همیشگیاش، محمد وجدانی، امر مهم آموزش را در سپاه بنیان گذاشت. به جرات میتوان گفت که این دو بزرگوار، بالاترین و ارزندهترین خدمات را صرف پیشبرد اهداف جنگ کردند، اما متأسفانه با وجود گذشت این سالیان، هنوز در گمنامی محض به سر میبرند. آنها در نهایت، جان خود را در راه تحقیق و پژوهش گذاشتند، و در روز یازدهم آبان 61، در صحنه عملیات، و در اثر اصابت گلوله راکت هلیکوپتر، در حالی که مشغول یادداشتبرداری از نقاط ضعف و قوت نیروها بودهاند، به لقای یار میشتابند.
شهید میرمجربیان در زمان شهادت، 20 سال بیشتر نداشته است. از آن بزرگوار چیزی به عنوان وصیتنامه به جا نمانده است، اما دستنوشتهای بسیار زیبا و پر محتوا از او به یادگار مانده که برای آشنایی نسبی با روحیات معنویاش هم که شده، خواندنش خالی از لطف نیست. این متن در ساعت یک نیمه شب جمعه، نوزدهم دی ماه 1359، درست یک شب قبل از انجام عملیات آبادان ـ ماهشهر (نصر) نوشته شده است که با اندکی ویرایش آورده میشود:
بسمالله الرحمن الرحیم
امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود
فردا به خون عاشقان، این دشت دریا میشود
ذلک بأن الله لم یک مغیراً نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم و انّ الله سمیع علیم.
آن هنگام که از محیط اطراف بریده شدم و به صحنه آزمایشگاه الهی رسیدم، ضعیفی و زبونی خویش را در مقابل این قدرت بزرگ امتحان گیرنده یافتم و به عمق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ پی بردم که: "یا رب ارحم ضعف بدنی و رقّه جلدی و دقّه عظمی."
پنجههای به خون آغشته باطل، حقانیت حق را به اثبات میرساند. از نشانههای بر حق بودن ما، رهبر ماست که چون حضرت حسین بن علی (ع) به میدان مبارزه آمده؛ و جوانان ما که با شور و شوقی بسان جوانان بنیهاشم و انصار، به صحنه جنگ میآیند؛ و پیرزنان ما هستند که با جسم و تن رنجورشان برای جبهه نان میپزند
*****
پنجههای به خون آغشته باطل، حقانیت حق را به اثبات میرساند. از نشانههای بر حق بودن ما، رهبر ماست که چون حضرت حسین بن علی ـ سلامالله علیهما ـ به میدان مبارزه آمده؛ و جوانان ما هستند که با شور و شوقی بسان شور و شوق جوانان بنیهاشم و انصار، به صحنه جنگ میآیند؛ و پیرزنان ما هستند که با جسم و تن رنجورشان برای جبهه نان میپزند.
چه میگوید باطل که ادعای حقانیت میکند؟ زهی بیشرمی که با دیدن آثار خدایی خداوند که در این انقلاب، بر در و دیوار، بر دشت و کوه، بر جنگل و رودخانه، بر شهر و بیابان، و بر آسمان و زمین کشور ایران نمایان شده است، باز هم چنین ادعایی میکند!
راستی، چگونه میتوان ملتی را که با امام حسین ـ سلامالله علیه ـ پیمان بسته و گفته: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» باطل خواند و از ادامه راهش باز داشت؟
جوانی را به یاد میآورم که آن شب، در آن غروب خونین، بر روی صخرهها و در کنار رودخانه و نزدیک یک نخلستان، در حالی که غروب خورشید حاکی از سرافکندگیاش، و سرد شدن صخرهها بیانگر همدردی آنها، و حرکت آب رودخانه نشانه گریه او بود؛ با تمام وجود فریاد اللهاکبر را سر میداد و رسوایی جنایتکاران را اثبات میکرد. خمپاره ـ این پیام آورنده آرزوی رزمندگان ما ـ پای راست این جوان را چون گوشت چرخ شده له کرده بود، و کمرش را چون ساتور از پاهایش جدا ساخته بود؛ گویا که خیلی زود و به تعجیل میخواست او را وارد بهشت کند. در آن لحظهها، او مولایش حضرت علی بن ابیطالب ـ سلامالله علیه ـ را صدا میزد، گاهی شعار «درود بر خمینی» را بر زبان جاری میکرد و گاهی نوید «اسلام پیروز است، صدام نابود است» را سر میداد. به او گفتم که یادی از سرور و سالار شهیدان بکنند؛ ذکر«یا اباعبدالله» را زمزمه زبان گویایش کردم. با چشمان به اشک نشستهاش مولایش را خواند و در همان حال مرغ سعادت شهادت به سراغش آمد و وی را به همراه خود برد.
و امشب این جوانان با چه شوری به خواب رفتند؟ با چه ولایتی از تمام علایق دنیوی بریده شده، و به سوی حقتعالی پیش میروند؟
*****
نیمهشبی را به یاد دارم که دلاورانی(1) عاشقانه به نزدیک سنگرهای کافران رفته و جسد پاک و مطهر برادر شهیدی را که در روز عاشورا به حق پیوسته بود، آوردند. او که با قدمهای استوار، در روز عاشورا به صحنه کربلایی کوههای ذیل قدم گذاشته بود، هنگامی که فیض عظیم شهادت به سراغش میآید، تفنگ ژث خود را با دستهای گرم و خونآلودش بر سینه چسبانده و بر روی آن دراز کشیده و آن قدر از اسلحه و از دین و مملکت خویش پاسداری کرده بود که استخوانهایش از زیر گوشتها پدیدار شده بود. بوی خوش جنازه او، همان سند رسوایی صدام و اربابانش بود.
و امشب این جوانان با چه شوری به خواب رفتند؟ با چه ولایتی از تمام علایق دنیوی بریده شده، و به سوی حقتعالی پیش میروند؟
فردا جمعه، روز فداکاری و روز جانفشانی است. روز جمعه به ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ تعلق دارد و اینها، سربازان او هستند؛ فرمانده خود بهتر میداند که با سربازان خویش چگونه عمل کند. و آن بزرگوار شاهد است که اینها وصیتنامهها را نوشته، پیمانها را بسته، و خواهان پیروزی اسلام میباشند.
پینوشت:
1- بنا به اظهار برخی دوستان نزدیک شهید، او خود یکی از این دلاوران بوده است.
منبع : فارس