مغزی که نرسیده
من چغاله بادام هستم. خانه ی من روی درخت است و برگ های سوزنی شکلی دارد. من میوه ی درخت بادام نرسیده هستم. یعنی زمانی که هنوز پوست روی من نرم است.
وقتی زمان می گذرد و من بزرگتر می شوم، نرمی پوست رویم هم سفت تر می شود و دیگر نمی توانید آن را بخورید.
تا زمانی که کال و رشد نکرده هستم به من چغاله بادام می گویند. وقتی که بزرگتر شدم و رسیدم به من بادام می گویند.
رنگ پوستم سبز است و کرک های بسیار ریزی مرا می پوشاند. البته آنقدر نازک و ظریف است که وقتی مرا بشویید آنها از بین می رود.
در داخل شکم من نیز روکشی قرار دارد که سفید و نرم بوده و مغز آبکی و نازک بادام را در خود نگهداری میکند. این مغز وقتی می رسد، همان بادام است.
من میوه ی فصل بهار هستم.
مواظب باشید وقتی می خواهید مرا بخورید، به دقت بشویید و حواستان باشد که مقدار زیادی را با هم نخورید.چون من دوست ندارم به دلهای شما را درد بیاورم. زیرا اگر مقدار زیادی را بخورید دلدرد می گیرید.
مهدیه زمردکار
بخش کودک و نوجوان تبیان