تبیان، دستیار زندگی
بردگانى كه با تصویب نامه لینكلن در ظاهر آزاد شده بودند نتوانستند حریت خود را حفظ كنند. سرانجام به امید اینكه دوباره به بردگى پذیرفته شوند به سوى مالكان خود برگشتند. و عملا تقاضاى بندگى نمودند، براى اینكه این آزادى از داخل ضمیر آنان نبود تا واقعا آزاد شوند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بردگی پنهانی

برده

از آنجا كه آزادى، هیچ وقت به آسانى به دست نمى آید بلكه همیشه به اجبار گرفته مى شود، به همین نسبت باید بدانیم كه تصویب نامه معمولى نیز نمى تواند برده را آزاد بكند، بهترین شاهد این سخن، تجربه آمریكائیان است كه در آزادى بردگان با قلم فرسایى آبراهام لینكلن در آن سرزمین انجام گرفت؛ زیرا بردگانى كه با تصویب نامه لینكلن در ظاهر آزاد شده بودند نتوانستند حریت خود را حفظ كنند. سرانجام به امید اینكه دوباره به بردگى پذیرفته شوند به سوى مالكان خود برگشتند. و عملا تقاضاى بندگى نمودند، براى اینكه این آزادى از داخل ضمیر آنان نبود تا واقعا آزاد شوند و به همین جهت در نهاد خود تمایل به آزادى احساس نمى كردند.

پوشیده نماند كه این مساله در ابتداى امر خیلى بعید به نظر مى رسد، اما اگر در پرتو حقایق روانى و در حدود قانون فطرت مورد دقت قرار بگیرد، هیچ بعید نیست؛ زیرا زندگى بشر در بدو امر یك عادت ساده و بى رنگ است و بعد عواملى كه در مسیر آن قرار مى گیرد باعث مى شود كه وجدان و افكار و دستگاه احساسات درونى بشر رنگ آن عوامل را به خود گرفته و به آداب و رسوم محیط تربیت شود.

بنابراین، پیداست كه شخصیت و هستى برده با شخصیت و هستى انسان آزاد فرق فاحش دارد، نه از این نظر كه برده یك جنس دیگر است؛ چنانكه عده اى از پیشینیان مى گفتند، بلكه از این نظر كه زندگى او در اثر بردگى طورى شده كه دستگاه تشخیص درونى و افكار و وجدانش رنگ محیط بندگى را به خود گرفته و با اخلاق پست عبودیت ببار آمده، به طورى كه نیروى اطاعت و فرمانبرى در نهادش تا آخرین حد ممكن ریشه دوانده و در مقابل به همان نسبت دستگاه احساس مسؤولیت و تحمل زحمت زندگى دچار بحران ناتوانى شده است؛ زیرا با كمترین دقت مى توان دید كه برده وقتى كه از طرف آقا مامور است كارهاى بس دشوار و طاقت فرسا را بدون احساس ناراحتى به نحو احسن انجام مى دهد، به جهت اینكه جز حسن اطاعت و روح فرمانبرى در نهاد خود چیزى را به رسمیت نمى شناسد، اما اگر همین برده، همین بشر پرطاقت، هنگامى كه مسؤولیت به خودش واگذار شود، هیچ كارى از وى ساخته نیست، گرچه آسانترین كارها باشد، نه براى اینكه جسمش در مقابل آنان ناتوان و فكرش در همه احوال براى درك این گونه مطالب نارساست، بلكه براى این است كه نفس ‍ او هیچ گاه بدون فرمان، آماده به كار نبوده و بدون فرمانده نمى تواند مشكلات مسؤولیت وظیفه سنگین زندگى را به خود هموار سازد؛ زیرا روح فرمانبرى و پیروى از غیر و فكر حلقه به گوشى بر اعماق بشریت وى تسلط كامل دارد و چون فرمان و فرمانده بالاى سرش نباشد در آن مسؤولیت خطرهاى موهوم را در نظرش مجسم و مشكلات بى اساسى را در ضمیرش مشكل تر مى سازد و براى اینكه به محظورى دچار و باخطرى روبه رو نگردد از انجام وظیفه شانه خالى مى كند.

بردگانى كه با تصویب نامه لینكلن در ظاهر آزاد شده بودند نتوانستند حریت خود را حفظ كنند. سرانجام به امید اینكه دوباره به بردگى پذیرفته شوند به سوى مالكان خود برگشتند. و عملا تقاضاى بندگى نمودند، براى اینكه این آزادى از داخل ضمیر آنان نبود تا واقعا آزاد شوند

آثار بردگى هنوز در جهان مشهود است

شاید كسانى كه در عصر حاضر در زندگى عموم شرقیها بخصوص مصریها با دقت كامل نگاه كنند، اثر لطیف این بردگى نهانى را در نهاد آنها به خوبى مشاهده خواهند كرد، به آسانى خواهند دید كه استعمار پلید چه اثر شومى در روح این مردم به ودیعت نهاده است تا آنها را براى بندگى و سرسپردگى دول استعمارگر غرب آماده تر سازد.

همچنین اهل دقت این آثار ذلت را در اكثر كارهاى تعطیل شده این سرزمین به خوبى احساس مى كنند. و كاملا پیداست كه علت اساسى تعطیل و این همه سستى در كارهاى مشروع فقط ترس رو به رو شدن با محظورات موهوم است؛ حتى دولتها در امور جارى مملكتى بدون احضار مستشار انگلیسى و یا آمریكایى نمى توانند عملى را انجام بدهند؛ زیرا این حكومتها چنین گمان مى كنند كه تا نظارت متخصصین خارجى نباشد، بار مسؤولیت از دوش آنها برداشته نخواهد شد و همین طور این نابسامانیهاى خطرناك همه جا كارمندان دولت را فرا گرفته و به نان جوین محتاج نموده است و به همین جهت هیچ یك از آنها بدون اجازه و دستور ناظرین خارجى، خود را براى انجام كارى قادر نمى دانند، نه براى اینكه همه از انجام وظیفه عاجزند، بلكه دستگاه مسؤولیت و همچنین دستگاه احساس استقلال در نهادشان تعطیل شده و رگهاى بندگى و فرمانبرى كاملا متورم گردیده و در حقیقت چون خوب بنگرى آزاد نیستند، بلكه بردگانند در لباس آزادى و این همان شكستگى روحى و احساس ‍ حقارت است كه برده را به ذلت بردگى وا مى دارد.

برده

بدیهى است كه این پست پندارى و خود را حقیر شمردن، از خصوصیات ذاتى برده نیست، بلكه از محیط آلوده زندگى و از یك رشته عوامل خارجى پیدا شده كه طوق فرمانبرى بر گردن این بشر نهاده است .

این طور نیست كه همیشه باید در این ذلت بماند، بلكه به اقرار گرفتن در محیط زندگى سالم و با اتكا به نیروى ذاتى مى تواند استقلال و شخصیت خود را دریابد، مانند شاخه درختى كه در اثر فشار باد حوادث بشكند و از تنه درخت آویزان شود، قسمتى از آن در دل زمین پنهان گشته و با مرور زمان ریشه دار شده و استقلالى به دست آورده سرانجام درخت تنومندى گردیده و بر همگان روشن است كه این كسالت روحى را هرگز با تصویب نامه دولتها علاج نتوان كرد، بلكه اول با ایجاد عوامل دیگر و محیط سالمتر و با پرورش دادن افكار نوین در داخل ضمیر و آماده ساختن دستگاه روانى در نهاد برده این عارضه را باید مداوا نمود.

و در اثر این چنین كوشش حكیمانه مى توان او را مانند بشر آزاد به محیط زندگى انسانى باز آورد و از زندگى ذلت بار بندگى نجاتش داد و این همان عمل كریمانه است كه اسلام درباره بردگان انجام داد؛ زیرا در درجه اول با حسن رفتار خود به دلجویى آنان شتافت و بدیهى است كه در این مورد بهتر از حسن سلوك و خوشرفتارى چیزى نبوده كه بتواند نفس منحرف برده را تعدیل نموده و اعتبار از دست رفته را به وى بازگرداند تا در اثر آن بتواند هستى خود را دریابد و شخصیت خود را بشناسد و اینجاست كه طعم شیرین استقلال در كامش شیرینتر مى گردد و با چشیدن آن دیگر از آزادى نمى گریزد، چنانكه بردگان آزاد شده آمریكا گریختند.

پیامبر اسلام در میان عده اى از بزرگان عرب و بردگان، رابطه برادرى ایجاد كرد، چنانكه بلال بن ریاح را كه برده سیاهى بیش نبود، با خالدبن رویحه و بنده خود زید را با عموى گرامیش حمزه و خارجة بن زید را با ابوبكر برادر خواند و این عمل حكیمانه در واقع یك رشته اتصال دامنه دارى بود مانند رابطه خون و قرابت كه تا حدود شركت در ارث پیش مى رفت

همه مى دانند كه اسلام در خوشرفتارى و اعطاى اعتبار بشریت به بردگان تا حد اعجاز رسید، به آن ترتیب كه سابق در ذیل آیات قرآن و احادیث پیامبر آزادیبخش اسلام، پاره اى از نمونه هاى آن بیان شد و در اینجا نمونه هاى دیگرى درباره اجراى واقعى این قانون بیان مى كنیم .

پیامبر اسلام در میان عده اى از بزرگان عرب و بردگان، رابطه برادرى ایجاد كرد، چنانكه بلال بن ریاح  را كه برده سیاهى بیش نبود، با خالدبن رویحه  و بنده خود زید را با عموى گرامیش حمزه  و خارجة بن زید را با ابوبكر برادر خواند و این عمل حكیمانه در واقع یك رشته اتصال دامنه دارى بود مانند رابطه خون و قرابت كه تا حدود شركت در ارث پیش مى رفت .

عجیب تر اینكه پیامبر روشن ضمیر به این اندازه نیز اكتفا نكرده بار دیگر قدمى فراتر نهاد و اقدام درخشان ترى انجام داد؛ زیرا دختر عمه خود را به همسرى بنده خود، زید نامزد كرد، واضح است كه موضوع ازدواج یك موضوع حساسى است بخصوص از طرف زن. زیرا زن، مردى را كه از خودش ‍ بهتر و بالاتر است با افتخار به همسرى مى پذیرد، و هیچ وقت حاضر نمى شود با كسى كه در رتبه و مقام و در اصل و نسب كمتر از اوست ازدواج نماید، و همیشه خیال مى كند كه این شوهر براى وى ننگ است و از بزرگى و شخصیت او مى كاهد ولیكن هدفى كه پیامبر اسلام در نظر داشت به مراتب با ارزش تر از این معنا بوده و آن عبارت بود از برانداختن مفهوم بردگى از عالم و بالا بردن سطح زندگى بردگان و هم مقام نمودن آنان با بزرگان و شخصیتهاى برجسته قریش ‍ باز هم پیامبر بزرگ به این اندازه اكتفا نكرد، قدم دیگرى به پیش رفت .

فرماندهى ارتش پیروز مسلمانان را كه همه مهاجر و انصار از بزرگان در آن شركت داشتند به بنده خود زید واگذار نمود و سفارش كرد كه اگر زید كشته شد فرزندش اسامه فرمانده لشكر است، یعنى باید ارتش با عظمت آزادى تحت فرماندهى برده و برده زاده بجنگد تا بارزترین نمونه آزادى را در بزرگترین منبع بردگى و عبودیت به جهانیان نشان بدهد. در صورتى كه معظم یاران پیامبر كه همه صاحب منصبان عالى رتبه اسلام بودند در این ارتش تحت لواى فرماندهى زید گرد آمده بودند.

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع: 82 پرسش ،شهید آیه الله سید عبد الحسین دستغیب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.