تقاضایى عجیب!
روحیّهى سؤال كنندگان، یكسان نیست. موسى و مردم هر دو تقاضاى دیدن خدا كردند، لكن موسى به نمایندگى از مردم و با ادب گفت: «أَرِنِی»، ولى قوم موسى با تكبّر گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً»، ما هرگز ایمان نخواهیم آورد مگر آنكه خدا را آشكارا ببینیم. لذا خداوند در جواب موسى فرمود: «لَنْ تَرانِی»، تو هرگز مرا نخواهى دید. امّا در برابر قوم، قهرش را فرستاد.

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (بقره 55) ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره56)
و (نیز به خاطر بیاورید) هنگامى كه گفتید اى موسى ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مىكردید. پس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم، شاید شكر نعمت او را بجا آورید.
تقاضاى عجیب!
این دو آیه یكى دیگر از نعمت هاى بزرگ خدا را به بنى اسرائیل یادآور مىشود، و نشان مىدهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانهگیر بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت ولى بعد از آن باز لطف خدا شامل حالشان شد.
قوم حضرت موسى دو گروه شدند:
الف: گروهى برگزیده، كه همراه موسى علیه السلام براى مناجات و شنیدن كلام خداوند به كوه طور آمدند، ولى وقتى گفتگوى خدا و موسى را شنیدند، گفتند: از كجا بدانیم كه این صدا از خداست، باید خدا را با چشم ببینیم تا بپذیریم.
ب: گروه دیگر كه با هارون ماندند، ولى در غیاب حضرت موسى، گوسالهپرست شدند. در سوره اعراف (اعراف، 154) در مورد كسانى كه دیدن خدا را طلب كردند، مىفرماید: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» ؛ آنها را زمین لرزه گرفت.
شاید صاعقهاى كه در این آیه مطرح است، همراه با زمین لرزه بوده و آنها با این صاعقه از دنیا رفتند. (چون آیهى بعد مىفرماید: شما را بعد از مرگ دوباره برانگیختیم.)
به هر حال درخواست مطرح شده در آیه اول ممكن است به خاطر جهل آنها بوده، چرا كه درك افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتى مىخواهند خدا را با چشم خود ببینند و یا به خاطر لجاجت و بهانهجویى بوده است كه یكى از ویژگی هاى این قوم بوده است.
در هر صورت آنها صریحاً به موسى گفتند: تا خدا را با همین چشم نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد!
روحیّهى سؤال كنندگان، یكسان نیست. موسى و مردم هر دو تقاضاى دیدن خدا كردند، لكن موسى به نمایندگى از مردم و با ادب گفت: «أَرِنِی»، ولى قوم موسى با تكبّر گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» ؛ ما هرگز ایمان نخواهیم آورد مگر آنكه خدا را آشكارا ببینیم.
لذا خداوند در جواب موسى فرمود: «لَنْ تَرانِی»، تو هرگز مرا نخواهى دید امّا در برابر قوم، قهرش را فرستاد.
(این آیه پیامبر اسلام را نیز تسلیت و دلدارى مىدهد كه از درخواستهاى بیهوده مردم نگران مباش ؛ زیرا مردم از موسى درخواستهاى خطرناك تر داشتند.)
صاعقهاى فرود آمد و بر كوه خورد، برق خیرهكننده و صداى رعبانگیز و زلزلهاى كه همراه داشت آن چنان همه را در وحشت فرو برد كه بىجان به روى زمین افتادند.

چنان كه قرآن در دنبال جمله فوق مىگوید: "سپس در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالى كه نگاه مىكردید" (فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ)
موسى از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا كه از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمى به دست ماجراجویان بنى اسرائیل مىداد كه زندگى را بر او تیره و تار كند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنها را به زندگى كرد و این تقاضاى او پذیرفته شد. (طبق آیه بعد)
آنچه به طور اجمال در این دو آیه آمده است به صورت مشروح تر در سوره اعراف در آیه 155 و سوره نساء آیه 153 بیان شده است.
به هر حال این داستان نشان مىدهد كه پیامبران بزرگ خدا در مسیر دعوت مردم نادان و لجوج با چه مشكلات بزرگى روبرو بودند، گاه معجزات اقتراحى از آنها مىطلبیدند و گاه قدم را فراتر نهاده مشاهده خدا را با چشم ظاهر تقاضا مىكردند و قاطعانه مىگفتند : تا چنین درخواستى انجام نگیرد ایمان آوردن محال است! و هنگامى كه با عكس العمل شدیدى از ناحیه پروردگار روبرو مىشدند باز هم مشكل تازهاى پیش مىآمد، كه اگر لطف خدا نبود، مقاومت در برابر این بهانهجوئی ها امكان نداشت.
ضمناً این آیه از آیاتى است كه دلالت بر امكان "رجعت" و بازگشت به زندگى در این دنیا را دارد، چرا كه وقوع آن در یك مورد دلیل بر امكان آن در سایر موارد است.
بعضى از مفسران اهل تسنن از آنجا كه مایل بودهاند "رجعت و بازگشت به زندگى" را نپذیرند براى آیه فوق توجیهى ذكر كردهاند و گفتهاند منظور این است كه " بعد از مردن گروهى از شما در حادثه صاعقه، خداوند فرزندان و نسل هاى فراوان به شما داد تا دودمانتان منقرض نشود ."! (تفسیر المنار جلد 1 صفحه 322)
ولى ناگفته پیدا است كه این تفسیر كاملاً بر خلاف ظاهر آیه فوق است، زیرا ظاهر جمله ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ: " شما را بعد از مرگتان برانگیختیم" به هیچ وجه با این معنى سازگار نیست.(بعضى از مفسران- چنان كه " آلوسى" در " روح المعانى" نقل كرده-" موت" را در اینجا به معنى بیهوشى گرفتهاند، و مىگویند بنى اسرائیل از مشاهده آن صاعقه عظیم همگى بیهوش شدند، سپس به فرمان خدا به هوش آمدند .
بعضى دیگر در توجیهگرى پا را از این فراتر نهاده و " موت" را به معنى جهل، و " بعث" را به سنن" تعلیم" دانستهاند!، ولى دقت در تعبیرات این آیه و آیات مشابه آن در سوره اعراف به خوبى نشان مىدهد كه این گونه توجیهات زیبنده یك مفسر حقیقت طلب نیست.)
پیامهای آیه 55
1ـ از عاقبت لجاجت، جسارت، بىادبى و توقّعات نابجاى گذشتگان، عبرت بگیرید. «لَنْ نُؤْمِنَ» ، «فَأَخَذَتْكُمُ»
2ـ براى گروهى منطق و استدلال و موعظه كافى است، ولى براى گروهى قهر و غلبه لازم است. «فَأَخَذَتْكُمُ»
3ـ اگر خداوند نیست تا او را ببینید، امّا آثار او كه دیدنى است ؛ چرا با دیدن آنها ایمان نمىآورید. «فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»
پیام های آیه 56
1ـ رجعت و معاد، امر محالى نیست. بعضى از مردگان در همین دنیا زنده شدهاند. «بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ»
2ـ رمز بروز برخى تلخىها و سپس نجات از آنها، پیدا شدن روحیّهى شكرگزارى است. «بَعَثْناكُمْ» ، «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
آمنه اسفنریاری
بخش قرآن تبیان
منابع:
1- تفسیر نور ج1
2- تفسیر نمونه ج1
3- تفسیر المنار جلد 1
4- تفسیر روح المعانی