نجواهای عاشقانه با امام العارفین
ماه هشتم
ای که می آید از این گلدسته آواز دعایتبوی گل می آورد صبحی که می سازد صدایت
زیر ایوانت کبوتر در کبوتر می گذارم
دستهایم را مگر بالی بگیرد در هوایت
آسمان طوس می سوزد اگر خاک مدینه
سر کند آواز غربت را بگوش آشنایت
من هزار آئینه از شبهای چشم خود شنیدم
در بیابان آهوانی در طواف جای پایت
کاشکی از آبی گلدسته بالاتر نشیند
بیرق سبزی که دارد بوی سرخ کربلایت
من تو را ای ماه هشتم پنج نوبت می سرایم
هفت بند تار و پودم می شود شعری برایت
محسن احمدی
رو به ضریح
دریای من! درون نگاهت شناورمبر گنبد زلال ضریحت، کبوترم
می آمدم کنار تو ای ناجی بزرگ!
هر وقت سقف فاجعه می ریخت بر سرم
شرمنده ام که این همه زخم کبود را
هر روز و شب به محضر پاکت می آورم
کی می شود همیشه صبورم! بزرگ سبز!
یک آسمان ترانه برایت بیاورم
امشب دوباره رو به ضریحت نشسته ام
تو آسمانِ آبی و من یک کبوترم
فاطمه تفقدی
تا خراسان
می دوم آن سوی نامعلوم کز بویت پراستتا خراسانی که از نور فراسویت پر است
می دوم آن سو که عطری از تو سوسو می زند
تا زمینی کز گلستانهای خوشبویت پر است
با زیارتنامه ای در دست می بینم چنان
چشمهام از قطره های گرم آمویت پراست
دامنم از هر چه غیر از توست " ای مولا " تهی است
جان من از بارگاه گرم هوهویت پر است
پر بده در آستانت مرغ پر شور مرا
بالهام از شوق پرواز پرستویت پر است
من گرفتارم رهایم کن امام مهربان
سینه از جوش و جلای پاک آهویت پر است
می شوم پروانه ای وقتی که من دورم ز طوس
شمع هم از جلوه زار قدس سوسویت پر است
صالح محمدی امین
غزل بی پناهی
اگر باران نمی رویاند، نامت، در نگاه منکجا حرمت نگه می داشت آتش، بر گناه من
مرا کز کودکی چشم تهیدستی است ، مهمان کن
به خوابی نور باران نگاهت، پادشاه من!
دخیل غرفه های استجابت می شود عمری
به امید شفاعت، دستهای بی پناه من
به پابوس ضریح مهربانی هات می آیم
غریبی می کند اما دل غرق گناه من
امیری کن، مگر بالا کند روزی سر خود را
دل حسرت نصیب و چشم های روسیاه من
تمام شعرهایم نذر نام مادرت، شاید
شود بر آستان بوسی درگاهت گواه من
ضیاء الدین شفیعی