تبیان، دستیار زندگی
تاجری کرگران زیادی را به کار گرفت تا برایش کار کنند.هنگامی که کار به انجام رسید،تاجر به هر یک دستمزدش را داد مگر یک نفر که پیش از آنکه مزدش را بگیرد، در پی کاری فوری از آنجا رفت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسیران غار
اسیران غار

تاجری کارگران زیادی را به کار گرفت تا برایش کار کنند.هنگامی که کار به انجام رسید،تاجر به هر یک دستمزدش را داد مگر یک نفر که پیش از آنکه مزدش را بگیرد، در پی کاری فوری از آنجا رفت.

تاجر مزد او را کنار گذاشت و با آن تجارت کرد تا اینکه سرمایه سود آورد و افزایش یافت.

پس از مدتی مرد باز آمد و حقش را طلب کرد. تاجر به گله ای از شتر و گاو و گوسفند اشاره کرد و گفت : «اینها همه مال توست.»

مرد گله را گرفت و خوشحال روانه شد. زمانی گذشت تا اینکه روزی مرد تاجر همراه با دو نفر از دوستانش به مسافرت رفت.هنگامی که در صحرا پیش می رفتند، به غاری رسیدند.وارد غار شدند تا کمی استراحت کنند.چیزی نگذشته بود که ناگهان بیرون از غار، سنگی بزرگ از جا غلتید و فرو افتاد و دهانه ی غار را بست و مردان را در غار زندانی کرد.

آنها درمانده و شگفت زده شدند. یکی از آن دو گفت:« دوستان، بیایید خداوند را دعا کنیم و او را به بهترین کارهایی که انجام داده ایم قسم دهیم تا یاریمان دهد.»

دو مردی که همراه مرد تاجر بودندبهترین کارهایشان را به یاد آوردند و صخره کمی شکافت، اما نه آنقدر که بتوانند از آن خارج شوند. هنگامی که نوبت به مرد تاجر رسید خداوند را به کاری خواند که برای آن مرد کارگر انجام داده بود. ناگهان صخره شکافت و آن سه مرد از غار نجات یافتند.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:101 حکایت اخلاقی

مطالب مرتبط:

آن همه در برابر یک گوسفند

خیاط هم در كوزه افتاد

جمله ها و نكته ها

انگار از دماغ فیل افتاده!

مرد و فرشته ی مرگ

ضرب المثلی برای خود پسند ها

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.