تبیان، دستیار زندگی
کنیزها هم فرشته می شوند!
کنیزها هم فرشته می شوند!
کنیزها هم فرشته می شوند!
کنیز تا به خودش آمد؛ دید او را به زیباترین لباس های کاخ، آراسته اند و قدم به قدم به زندان، نزدیک می کنند. درهای زندان را یکی پس از بقیه، برایش گشودند و راهرو ها را و چال های نمور را. دالان ها، تاریک و تاریکتر می شد و خلوت و ترسناکتر.
کریم‌ترین حکیم
کریم‌ترین حکیم
کریم‌ترین حکیم
همواره از خشیت الهی می گریست، تا آنکه محاسن او از اشک چشمانش تر می گشت. او بیش از همه مردم به خویشاوندان رسیدگی می نمود، و به هنگام شب، مستمندان شهر مدینه را مورد تفقّد قرار می داد، و زنبیلی از لوازم مورد نیاز فقرا مانند مواد غذایی را با خود حمل می کرد و
هم‌قسم سجده‌های طولانی
هم‌قسم سجده‌های طولانی
هم‌قسم سجده‌های طولانی
روزی موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم كه داخل مجلس هارون شد در حالی كه صورتش از شدت عبادت و بیداری شب ، ورم كرده و زرد شده بود و عبادت آن قدر او را لاغر و رنجور نموده بود كه مانند مشكی پوسیده شده و سجده های بسیار ، بینی و صورت او را مجروح نموده بود ، ها
یک مُشتِ پَر
یک مُشتِ پَر
یک مُشتِ پَر
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخه ی بشکسته ی امّید ثمری نیست
ولی نفرین نکرد
ولی نفرین نکرد
ولی نفرین نکرد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار در میان دخمه ‌ای سر شد ولی نفرین نکرد
کتاب «عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام‌كاظم علیه‌‌السلام (اثبات حقانیت مذهب تشیع)»
کتاب «عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام‌كاظم علیه‌‌السلام (اثبات حقانیت مذهب تشیع)»
کتاب «عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام‌كاظم علیه‌‌السلام (اثبات حقانیت مذهب تشیع)»
هدف از گرد آوری مجموعه داستانهایی که در این کتاب آمده این است که تا حدودی هر چند ناچیز نسبت به مقام والا و عظیم اهل بیت علیهم السلام آشنا شویم و دیگران را نیز آشنا کنیم و فریاد بر آوریم که ای مسلمانان! ای شیعیان! امام خود را بشناسید و بیش از این در ظلمت ب
معجزه‌ی موسی
معجزه‌ی موسی
معجزه‌ی موسی
موسی شدی كه معجزه ای دست و پا كنی راهی برای رد شدن قوم، وا كنی زنجیر های زیر گلویت مزاحم اند فرصت نمی دهند خودت را دعا كنی
عبای فتاده به خاک
عبای فتاده به خاک
عبای فتاده به خاک
کسی کــــه بوسه زند عـــرش، آستانش را قضــــــا به گوشۀ زندان نهــــد مکــــانش را کسی که روح الامین است طایــــر حرمش هجـــــوم حادثــــه بر هــــــم زد آشیانش را
شهید مصلوب
شهید مصلوب
شهید مصلوب
خورشید كبود و نیلی و مخمل كوب دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب در مغرب شانه های تركان سیاه بی غسل و كفن به روی یك تخته ی چوب
شریک غم مادر
شریک غم مادر
شریک غم مادر
رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است یاری شیعه ی من درد مرا تسکین است من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است