مهربانی، بدون تاریخ مصرف

میخواهم هفتاد سالم كه شد باز بنشینم كنارتو، زل بزنم به چشمهای میشی رنگت و به حرفهای هنوز شیرینت گوش كنم، دلم میخواهد هفتاد ساله كه شدم با آن دستهای چروكیده و لاغرم با همان وسواس همیشگی میوهای پوست بكنم و وقتی تو آن را میخوری مزه خوبش را من احساس كنم، دوست دارم به هفتاد سالگی كه رسیدم هنوز یادم باشد تو كی به دنیا آمدی و برای هدیه تولدت پیراهنی رنگ به رنگ بخرم تا باورم نشود دیگر آن جوان 50 سال قبل نیستی، دوست دارم هفتاد سالم كه شد هفتاد و چند شمع باریك و براق را روی كیك تولدت بچینم و از ته دل آرزو كنم كه آنقدر زنده باشم تا صد و بیستمین شمع را هم خودم روی كیكت روشن كنم، دلم میخواهد به پنجاهمین سالگرد ازدواجمان كه رسیدیم باز چشمهایم از دیدنت برق بزند و دلم زیر و رو شود كه كی میخواهی به خانه برگردی ، دوست دارم وقتی هفتاد ساله شدم تو باز دوستم داشته باشی بیشتر از همه حتی بیشتر از بچهها، دلم پر میكشد برای هفتاد سالگیام، وقتی ما هنوز عاشق هم ماندهایم، وقتی دوری از هم دلمان را به شور میاندازد و وقتی كنار هم هستیم آرامیم، چقدر دلم برای آن هفتاد سالگی تنگ میشود...
دور از خانههایی که دورتادورش اتاقهای بزرگی بود با سقفهای گنبدی، خانههایی با ایوان بزرگی که چند آجر از زمین بالاتر بود و درشان همیشه باز، امروزه در اتاقهای کوچکی زندگی میکنیم که عمودی، با درهای بسته و حصارهای محکم روی هم قرار گرفتهاند، خانههایی که گرچه با زحمت ساخته و گاهی به دست آورده میشوند، خیلی زود، دور از صفتی که «مهربانی» میخوانیمش، درگیر روزمرگی میشوند. زندگی توی یک شهر شلوغ، گرچه فرصتهای بیشماری مقابلمان میگذارد، فرصت تجربه خیلی چیزها را سلب میکند. مهربانیای که آن روزها با لبخند و القای حس همدلی و حمایت تعریف میشد به پیامکهایی بدل شده که به زحمت از دیوار مشغله روزمره رد میشوند و به اتاق ما میرسند. زندگی لابهلای بوقهای مکرر ماشینها و چهرههای خستهای که از کنار هم میگذرند گاهی توقف میكند و فریاد میکشد، و همه اینها كافی است تا نگران خانههایی باشیم که با سرعت روزافزونی سبزیشان را از دست میدهند و به خوابگاهی برای دفع خستگیهای روزمره بدل میشوند.
وقتی در جستوجوی مهربانی از دسترفته بسیج میشویم، اولین گناه را به گردن اسکناسهایی میاندازیم که قرار بود تنها سقفی برای ابراز مهربانیمان بنا کنند.
دکتر بدریالسادات بهرامی در این زمینه میگوید: «مسئله کمرنگشدن مهربانی در خانهها داستانی چندوجهی است. شاید یکی از دلایل این اتفاق مسائل اقتصادی باشد، رفاهی که در خانواده تعریف نشده و تجملگرایی که زن و شوهر را به دنبال خودش میکشاند. هر دو میدوند تا به رفاه موردنظرشان برسند، اما وقتی به آن دست پیدا میکنند، آنقدر خستهاند که دیگر نمیتوانند از داشتههایشان لذت ببرند.
اگر در رسانههای جمعی الگوی زندگی ساده ترویج پیدا کند، شاید بتوانیم از تبدیلشدن بنیاد عاطفی خانواده که بر پایه مهربانی استوار است، به بنگاه اقتصادی جلوگیری کنیم. وقتی افراد مشغله کمتری برای تأمین مایحتاجشان دارند، رفتوآمدهایشان با هم بیشتر، احساس واحدبودن و صمیمیت در آنها تقویت و به این ترتیب، ابراز مهربانی در خانه رسم میشود.امروزه میبینیم خیلی وقتها زن و شوهر به جای اینکه در کنار هم باشند، در کمین همند و این اتفاقیاست که صمیمیت و مهربانی را در خانواده تهدید میکند. یکی دیگر از دلایل این سردشدنها و عدم صمیمیتها میتواند خدمات زیاد والدین به فرزندانشان باشد. این مسئله نوعی وابستگی آسیبپذیر به وجود میآورد و باعث میشود که حتی بعد از ازدواج، فرد متوجه نباشد که خانواده اصلیاش خانوادهای است که خودش تشکیل داده و هنوز هم به خانواده پدریاش وابسته است. در واقع، هنوز بند ناف عاطفی آنها قطع نشده و هنوز مرد زندگی آنها پدرشان و زن زندگی آنها مادرشان است. این مسئله شکلگیری مهر و مهربانی در خانواده را به شدت تهدید میکند.»
برای فرزندانی که به برکت همان خانههای بزرگ، زندگی در چهاردیواری سرشار از مهربانی را درک کردهاند هراس از نبود مهربانی و گرفتاری در خانهای سرد و دلمرده همیشه مانعی جدی در ساختن خانوادهای خوشبخت تلقی میشود.
بهرامی معتقد است: «خانواده باید به بچهها متناسب با سنشان مسئولیت دهد. مسئولیتپذیری است که عواطف ما را برانگیخته میکند. وقتی ما مسئولیتی در قبال محیطمان نداریم، دیگر چیزی وجود ندارد که ما را به خودش مشغول کند و انگیزهای برای ابراز مهربانی شود. اگر فرزندان ما از کودکی یاد بگیرند که مهربانی فقط جنبه عاطفی ندارد و موارد دیگری مثل مسئولیتپذیری را هم شامل میشود، شاید بتوانیم از روزبهروز سردتر شدن روابط در خانهها جلوگیری کنیم.»

اگر کودک در خانوادهای مهربان زندگی نکند، بهتدریج، این مسئله در رفتارها و حتی شخصیتش تأثیر میگذارد. اگر ابراز محبت نباشد، از یک طرف، کودک گوشهگیر و افسرده میشود و احساس درماندگی به او دست میدهد كه ممکن است هیچ وقت اصلاح نشود و از طرف دیگر، بچه آن الگو را یاد میگیرد و در زندگیاش پیاده میكند. از طرف دیگر ممکن است حالات اضطراب، ترس، ناامنی و بدبینی همزمان در او بروز پیدا کند و با بزرگتر شدنش هم این حالات رشد کنند.»
یک خانواده زمانی خوشبخت و سربلند و موفق است که اعضایش نسبت به هم شکیبایی و گذشت و صمیمیت و احساس مسئولیت و دلسوزی داشته باشند و همدیگر را در برابر امواج سهمگین آسیبهای اجتماعی از آفات و خطرات حفظ کنند و به هم محبت کنند و همدیگر را شکیبایی و دلداری دهند و غمگسار و تسکینبخش آلام هم باشند. ساختار خانواده در اسلام، باید بر اساس محبت و روابط نیک باشد و در میان تمام افراد یک خانواده مسلمان، مهر و محبت حاکم باشد. یکی از نیرومندترین انگیزه ها در تحکیم پیوند خانواده، ایجاد فضای پر از صفا و صمیمیت میان زن و شوهر است. بر هر زن جوانی که به تازگی خانواده تشکیل داده لازم است که در رفتار و کردارش با همسر خود، محبت و دوستی خالص را نثارش کند و به تمایلات او پاسخ درستی دهد که در غیر این صورت، زندگی زناشویی و خانوادگی خود را با خطر نابودی روبه رو خواهد ساخت و سرانجام سعادت و خوشی زندگی را از بین خواهد برد و پر واضح است که یکی از راه های رواج محبت و صفا در خانواده، بیان سخنان محبت آمیز است و گفت وگو و صحبت های زن و شوهر باید مؤدبانه و با خلق و خوی نرم و مهربان باشد، نه خصمانه و نفرت برانگیز.
فرآوری : کهتری بخش خانواده ایرانی تبیان
منابع:
لیلی اسلامی- سپیده دانایی
شورای فرهنگی اجتماعی زنان
نورپورتال
گنجینه :: مهر 1384، شماره 54 – حامد حسین میرزایی
مطالب مرتبط:
