تبیان، دستیار زندگی
در این ۱۵-۱۰ سال اخیر تحولات چشمگیری در ادبیات فارسی رخ داده است به طوری که می توان گفت این ادبیات در حال جهانی شدن است. چند صدایی، تنوع موضوعات و سبک های جدید و مدرن تر در رمان ها و داستان های جدید جلب توجه می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«تحولات چشمگیر» در ادبیات فارسی و ضعف جهانی شدن


در این 15-10 سال اخیر تحولات چشمگیری در ادبیات فارسی رخ داده است به طوری که می توان گفت این ادبیات در حال جهانی شدن است. چند صدایی، تنوع موضوعات و سبک های جدید و مدرن تر در رمان ها و داستان های جدید جلب توجه می کند.


ادبیات جهانی

با وجود اینکه در چند دهه اخیر تعدادی از آثار ایرانی کم و بیش ترجمه شده اند ولی نه تنها شعر معاصر ایران بلکه داستان نویسی ایران نیز تا کنون نتوانسته است آن طور که از سوی برخی روشنفکران ایران انتظار می رفت، توجه خوانندگان غیر ایرانی را جلب کند.

دکتر احمد کریمی حکاک، استاد زبان فارسی و پژوهشگر ادبیات معاصر ایران که در حال حاضر استاد دانشگاه های آمریکا و مدیر برنامه ایران شناسی دانشگاه مریلند در نزدیکی واشینگتن است.

آقای دکتر کریمی حکاک! سابقه این پرسش که چرا ادبیات ما جهانی نیست به کدام دوره تاریخی ایران باز می گردد؟

احمد کریمی حکاک: این پرسش به نیمه های قرن نوزدهم باز می گردد. یعنی زمانی که ایران به برقراری روابط مشخص و مستمر با کشورهای اروپایی اقدام کرد و در میراث های ادبی فرهنگ ایرانی از یک طرف و فرهنگ اروپایی از طرف دیگر، تفاوت هایی دید که این تفاوت ها به شکل فقدانی در ادبیات فارسی تشخیص داده شد.

به عنوان مثال افرادی مانند آخوند زاده، میرزا آقاخان کرمانی، ناظم الاطباء و میرزا ملکم خان وقتی ادبیات فرانسه را می خواندند از خودشان می پرسیدند که چرا ما در ادبیات فارسی رمان و نمایشنامه نداریم؟

ژانرها و گونه هایی که در ادبیات فرانسه، انگلیسی و روسی که بیش از همه با ادبیات فارسی در تماس بودند، مشاهده می شد ولی در ادبیات فارسی مشاهده نمی شد. تا پیش از این دوران، چنین تماس برقرار نبود و البته این پرسش هم پیش نمی آمد.

بنابراین به عقیده شما، آغاز مشروطه را باید سرآغاز تمایل ایرانیان و ادبیات فارسی برای شناخته شدن یا خوانده شدن از سوی جهانیان دانست؟

با آغاز مشروطه، کوشش و اهتمامی سر گرفت که ادبیات فارسی را به شکلی با ادبیات اروپایی همسو کند. منظور ما از جهانی شدن در عرصه فرهنگ ایران، به کشورهایی مانند چین و ژاپن نظری ندارد بلکه منظور اروپا و در دوران دیگری، آمریکا است. یعنی با کشورهای به اصطلاح مترقی و پیشرفته و ما جهانی شدن را به این شکل می بینیم.

از همان جا کوششی آغاز شد که ادبیات فارسی بتواند از نظر شیوه های بیانی و دستگاه بیان معانی خود، طوری باشد که اگر ترجمه می شود اروپایی ها نیز بفهمند.

آقای دکتر کریمی حکاک

اگر بخواهیم این سیر تطور و حرکت رویکرد به ادبیات غرب را در ایران مرحله بندی کنیم، چند مرحله را می توان تشخیص داد؟

البته این رویکرد در هر مرحله ای دگردیسی می یابد. مرحله اول، مرحله انتقاد به ادبیات بومی است یعنی این که چرا ادبیات ما مانند ادبیات خارجی نیست.

مرحله دوم، آغاز کوشش برای تحول در عناصر و مفردات ادب و شعر فارسی است به طوری که با ادب و شعر اروپایی هم سو شود.

مرحله سوم، مرحله تقلید سیستمی است که با کارهای  افرادی مانند عشقی، لاهوتی و نیما به سرانجام می رسد و در مورد ادبیات منثور، جمالزاده و هدایت را می توان پیشروان این راه دانست.

چهارمین و آخرین مرحله، پس از جنگ جهانی دوم است، به نحوی که این همسویی کمتر به سمت ادبیات فرانسه و بیشتر به سوی ادبیات انگلیسی و سپس ادبیات آمریکایی است و اینها الگوی پیشرفت ادب فارسی می شوند.

اگر بخواهیم به طور مشخص سۆال کنیم که چرا ادبیات ایران بسیار کم ترجمه و خوانده شده است، علت چیست؟

در هر اثر ادبی، دو نیرو باید موجود باشد تا دست کم توان این را بیابد که مورد توجه جهانیان واقع شود. یک نیروی بالفعل آنی برای مصرف در جامعه بومی و مردمان معاصر، یعنی خوانندگان بلافصل، نویسنده است.

در این امر ما بد عمل نکرده ایم، یعنی آثاری که در ادبیات فارسی آفریده شده، موضوعیت خود را در تحولات اجتماعی و به ویژه سیاسی به وجود آورده است. ولی در عین حال تأکید بیش از حد روی این نیروی بالفعل، باعث شده که ما از نیروی بالقوه جاودان جهانی که یک اثر را برای تمام جهانیان معتبر می کند باز بمانیم.

یعنی آن چیزی که شاهنامه را تبدیل به اثری می کند که در نهایت انسان شناسی موضوع آن است و ربطی به تاریخ یا افسانه های ایران باستان ندارد و یا مثنوی معنوی را تبدیل می کند به تأملی در موقعیت انسان در زنجیره بزرگ هستی، اینها را ما امروز در ادبیات از دست داده ایم.

علت چنین امری شاید این باشد که مارکسیسم با نسخه استالینی خود وارد ایران شد و بر این نیروی بالفعل و بلافاصله موضوعیت داشتن ادبیات تأکید کرد و از تأملاتی در پیچیدگی های وجود انسان چشم پوشی کرد و به نوعی نسخه پیچی تبدیل شد که این راه اجتماعی خوب است و آن راه های دیگر بیراهه.

ما هنوز از این چنبره بیرون نیامده ایم و کوشش های انجام شده از نوع کوشش هایی که مثلا در «ملکوت» یا در«یکولیا» یا در آثار گلشیری می بینیم، خواننده زیادی پیدا نکرده، زیرا ذهن خواننده ایرانی متوجه اثری است که ناگهان همه معضلات اجتماع را مورد بررسی قرار دهد.

نویسنده ها نیز بر اساس این برداشت آثارشان را می آفرینند و در نتیجه از پیچیدگی های وجود انسانی که در همه اعصار معتبر است و در همه آثار می تواند بازتاب داشته باشد، غافل می شوند.

علت اول عدم اهتمام دولت ، نسبت به ترویج و توسعه زبان و ادبیات فارسی در جهان است. دلیل دوم عدم وجود مۆسسات ویژه معرفی ادبیات فارسی مانند انستیتو گوته در آلمان است. نکته سوم عدم وجود ادیتورهای فارسی زبان در آلمان و کشورهای آلمانی زبان مانند اتریش و سوییس است. ...

شش دلیل برای جهانی نشدن ادبیات فارسی

دکتر سوزان باغستانی نیز که کتاب هایی از هوشنگ گلشیری، زویا پیرزاد و دیگر نویسندگان را به سفارش ناشران آلمانی در این چند سال به زبان آلمانی برگردانده است، دراین باره حرف های شنیدنی دارد.

خانم دکتر باغستانی! می دانید که ادبیات ایران بسیار کم به زبان های معتبر دنیا ترجمه شده است. به عنوان مثال تعداد ترجمه آثار از زبان فارسی به آلمانی تقریبا هیچ است. چرا چنین است؟

سوزان باغستانی: در وضعیت فعلی، من شش دلیل عمده را می توانم ذکر کنم که موجب عدم ترجمه ادبیات فارسی به زبان آلمانی شده است.

علت اول عدم اهتمام دولت ، نسبت به ترویج و توسعه زبان و ادبیات فارسی در جهان است. دلیل دوم عدم وجود مۆسسات ویژه معرفی ادبیات فارسی مانند انستیتو گوته در آلمان است.

نکته سوم عدم وجود ادیتورهای فارسی زبان در آلمان و کشورهای آلمانی زبان مانند اتریش و سوییس است. باید دانست که سیستم نشر در آلمان متفاوت است، اینجا ناشران تصمیم گیرنده هستند و مانند ایران نیست که مترجمین پیشنهاد بدهند.

سوزان باغستانی

دلیل چهارم عدم رعایت حقوق کپی رایت در ایران است زیرا ایران هنوز قرارداد کپی رایت را امضا نکرده است. علت  پنجم، معرفی ناقص و محدود آثار ادبیات فارسی توسط ناشران ایرانی است.

البته خانم لاهیجی، دو سال پیش در نمایشگاه کتاب فرانکفورت کار جالبی انجام داد و برای اولین بار یک سی دی از تازه های کتاب به زبان انگلیسی ارائه داد ولی این کار به چند ناشر محدود بوده و کافی نیست.

و دلیل آخر، عدم وجود مبلغان حرفه ای و بنگاه های ادبیات فارسی است.

این شش نکته موجب شده است که ناشران آلمانی زبان در مورد ادبیات معاصر فارسی دچار توهم شوند و این ادبیات را به مثابه ادامه داستان های «هزار و یک شب» برداشت کنند.

برخی منتقدین معتقدند که ادبیات ایران نتوانسته آثاری بیافریند که خوانندگان دیگر جهان را قانع کند که با اثر مهمی روبرو هستند. شما به عنوان یک مترجم آثار فارسی به آلمانی، نظرتان در مورد این دیدگاه چیست؟

این دیدگاه تا حدودی صادق است. اما به نظر من در این 15-10 سال اخیر تحولات چشمگیری در ادبیات فارسی رخ داده است به طوری که می توان گفت این ادبیات در حال جهانی شدن است.

چند صدایی، تنوع موضوعات و سبک های جدید و مدرن تر در رمان ها و داستان های جدید جلب توجه می کند. از این لحاظ من خوشبینم که این ادبیات، استعداد ترجمه شدن به زبان های خارجی را دارد.

منظور شما از تحولات رخ داده، تحول در ساختار و فرم های ادبی در تجربه های رمان نویسی و داستان نویسی است یا در انتخاب مضامین؟

می توان گفت در هر دو، ولی این نکته بیشتر در مضامین آثار وجود دارد.

آیا می توانید به طور مشخص نام ببرید؟

کتاب هایی که شخصا از آنها بسیار خوشم آمد «آداب بی قراری» از یعقوب یادعلی که مرا به یاد کتاب های پل آستر می اندازد، کتاب های احمد محمود که البته به آلمانی ترجمه شده و کارهای خانم پارسی پور و رضا قاسمی است.

بخش ادبیات تبیان


منبع: وبلاگ آفرینش