مزرعهی گندم
دهقان زحمت کش از مدتها پیش زمین رو شخم زده بود و خاکهای سفت زمین رو نرم کرده بود. تا زمین آماده ی کاشت گندم بشه .بعد از مدتی بذرهای گندم رو روی زمین پاشید و بهشون آب داد .بذرها کم کم جوونه زدن و سبز شدن و به زحمت خودشونو از زیر خاک بیرون کشیدن .دهقان مهربون هر روز به جوونه های گندم سر می زد و اونها رو آبیاری و نگهداری می کرد .تا اینکه عید از راه رسید و هوا بهتر و بهتر شد گندم ها دیگه بلند قد و طلایی شده بودن و زیر نور خورشید می درخشیدن .
هر روز نوروز که می گذشت برای گندم ها یه عید بزرگ بود .روز های عید بهترین روزهای مزرعه ی گندم بود .تا اینکه تعطیلات عید به آخر رسید و روز سیزده به در رسید .گندم ها دیدن امروز با روزهای دیگه فرق داره . دسته دسته آدمها می یان کنار مزرعه ی گندم و مشغول تفریح و بازی می شن .گندم ها از شادی مردم مخصوصا از بازی بچه ها خوشحال می شدن توی وزش آروم باد تکون می خوردن و می رقصیدن.
همه چیز خوب و خوش و خرم بود تا اینکه یه دفعه چند تا پسر بچه ی شیطون دویدن توی گندما و شروع به بازی، کردن . گندمهای بیچاره زیر دست و پا له می شدن و جیغ می زدن اما کسی توجهی نمی کرد .اون طرف تر هم چند تا دختر بچه ی بی دقت داشتن با کندن گندمها برای خودشون دسته گل درست می کردن . گندما از ناراحتی شروع به گریه و زاری کردن .باد صدای گریه ی گندمارو به گوش دهقان مهربون رسوند و دهقان سراسیمه به سمت مزرعه ی گندم اومد .دهقان بچه ها رو از مزرعه بیرون کردو با ناراحتی دید بعضی از گندمها دست و پا آسیب دیدن و بعضی هاشون روی زمین افتادن و دیگه نمی تونن بلند شن و ...
دهقان با مهربونی به تک تک گندمها رسیدگی کرد و ازهمشون معذرت خواهی کرد. بعد یه سبد شیرینی که از آرد گندمهای سال گذشته پخته بود به بچه های کنار مزرعه ی گندم داد و گفت : این شیرینیهای خوشمزه محصول همین گندمها هستند. اگه نون و شیرینی و خیلی از غذاهای خوشمزه ی دیگه رو دوست دارید همیشه مواظب گندم ها باشید. به جای اینکه گندمها رو لگد کنید کنارشون بایستید و عکسهای یادگاری بیندازید.بچه ها از این پیشنهاد استقبال کردن و کلی عکس یادگاری انداختن.
اون روز گندم ها توی عکسهای یادگاری زیادی ،کنار بچه ها ،ژست گرفتن و لبخند زدن .شما چرا اخم کردید زود باشید لبخند بزنید .
انسیه نوش آبادی
بخش کودک و نوجوان تبیان