دندونم درد میکنه!
بهاره کوچولو عیدو خیلی دوست داره. چون همیشه تو عید لباسای نوشو می پوشه و به مهممونی می ره و می تونه یه عالمه بازی کنه.
اما بهاره کوچولو یه چیز دیگه رو هم خیلی دوست داره. اونم آجیله که مامانش برای عید می خره.
تازه شیرینی و شکلاتم هست، بهاره عاشق چیزای شیرینه.
یه روز که بهاره با مامان و باباش به عید دیدنی می رن، دوست مامان به بهاره آجیل تعارف می کنه، بهاره چند تا پسته بر می داره. یکی از پسته ها سرشون بسته بوده و بهاره نمی تونه اونو باز کنه. بعد بهاره اونو لای دندوناش می ذاره و محکم فشار می ده. یکدفعه صدای جیغ و گریه ی بهاره بلند می شه.مامان بهاره می پرسه چی شده عزیزم که بهاره داد می زنه و می گه: آی دندونم، آخ دندونم.
مامان و بابای بهاره تندی از دوستاشون عذرخواهی و خداحافظی می کنن و بهاره رو به دندونپزشکی می برن.
آقای دکتر دندون بهاره رو می بینه و ماجرا رو می فهمه.
بعد کمی با بهاره صحبت می کنه و می گه: دختر گلم، تو نباید با دندونات چیزای محکمو بشکنی، چون ممکنه دندونات بشکنن و درد بگیرن. تازه چیزای شیرینم نباید زیاد بخوری و بعد خوردن شونم باید مسواک بزنی.
بهاره به آقای دکتر قول می ده که دیگه مراقب دندوناش باشه و باهاشون فندق و پسته نشکنه. و روزی سه بارم مسواک بزنه.
نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان