تبیان، دستیار زندگی
مهرداد سر سفره نشست تا صبحانه بخورد و به مدرسه برود.همین که بسم ا…الرحمن الرحیم گفت و لقمه ی اول را در دهان گذاشت، صدایی از توی کوچه توجهش را جلب کرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلامتی مهم است

سلامتی مهم است

مهرداد سر سفره نشست تا صبحانه بخورد و به مدرسه برود.همین که بسم ا…الرحمن الرحیم گفت و لقمه ی اول را در دهان گذاشت، صدایی از توی کوچه توجهش را جلب کرد: شِرت شِرت ،خش خش، خوب گوش داد؛ صدای جاروی رفتگر بود که داشت کوچه را جارو می کرد.

مهرداد برخاست و کنار پنجره رفت و کوچه را نگاه کرد.  رفتگر سیگاری گوشه ی لب داشت و دود آن را فرو می داد و گرد و خاک زیادی هم به هوا بلند کرده بود. مهرداد به پدرش گفت:« باباجان ، نگاه کنید آقای رفتگر داره چه کار می کنه! دود سیگارو گرد و خاک را با هم به ریه هاش می فرسته؛ این طوری خیلی زود مریض میشه و دیگه نمی تونه کار کنه. باید باهاش حرف بزنیم و راهنماییش کنیم.» پدر مهرداد استکان چای را روی سفره گذاشت و کنار پنجره آمد.او هم با دیدن رفتگر ناراحت شد و گفت:« درسته ، کاری که رفتگر می کنه کاملاً اشتباهه و باعث بیماری اون میشه.نمی دونم چرا از ماسک استفاده نمی کنه؛ تازه لازم نیست جارو را اینقدر محکم روی زمین بکشه و اینطوری گردوخاک به پاکنه!»

مادر که داشت برای مهرداد چای می ریخت ، گفت:« حالا که رفتی پایین باهاش حرف بزن و بهش بگو که اگر مواظب خودش نباشه مریض میشه. بگو که سیگار دشمن سلامتی آدمهاست. بگو که یک کارگر شهرداری موقع جارو و نظافت کوچه و خیابان حتماً باید از ماسک استفاده کنه تا سالم بمونه.» پدر مهرداد لباس پوشید و خداحافظی کرد تا سرِ کار برود. مهرداد هم صبحانه اش را زود خورد و آماده ی رفتن شد.آنها با مادر خداحافظی کردند و بیرون رفتند.

رفتگر از خانه ی آنها دور شده و در قسمت دیگری از کوچه مشغول جارو کردن بود. پدر مهرداد به او اشاره کرد. رفتگر جارو را کنار گذاشت و به سوی آنها آمد. چندتا از همسایه ها از خانه هایشان خارج شده بودند و تندتند از میان گرد و غبار رد می شدند.از قیافه هایشان معلوم بود که از این گردوخاکها اصلاً خوششان نیامده است. مهرداد و پدرش به رفتگر سلام کردند وصبح به خیروخداقوت وخسته نباشید ،گفتند.رفتگر ته سیگارش را روی خاکروبه هایی که در گوشه ای از کوچه جمع کرده بود انداخت و با آنها سلام و احوالپرسی کرد. پدر مهرداد به رفتگر که جوان لاغر وریزه میزه ای بود گفت:« من و پسرم وقتی دیدیم که شما دارید زحمت می کشید و کوچه ی ما را تمیز می کنید ،خواستیم از شما تشکر کنیم.دستتون درد نکنه.»

رفتگر لبخندی زد و دستی به موهای خاک آلودش کشید و گفت:«سر شما درد نکنه، اما من فقط دارم انجام وظیفه می کنم. این کار منه.» پدر گفت:« بله میدونم ،اما شما کار سختی دارید؛ باید بیشتر مواظب خودتون باشید تا خدای نکرده مریض نشید.فکرمی کنم اگرماسک بزنید و نگذارید که گردوخاک بره توی حلقتون ،خیلی به نفعتون باشه.کمتر مریض می شید.» رفتگر فکری کرد و سری تکان داد و آهی کشید و گفت:« ای آقا، کی به فکر سلامتیه؟از صبح زود باید جارو بزنم و آشغال جمع کنم تا بتونم پول دربیارم و خانواده م را اداره کنم…» مهرداد که ساکت ایستاده بود و دلش شور می زد که نکند مدرسه اش دیر بشود ،قدمی جلو گذاشت و گفت:« منم می خواستم از شما خواهش کنم که دیگه سیگار نکشید. سیگار باعث مریضی میشه. ریه ها و قلبتون ناراحتی پیدا میکنن ؛حتی ممکنه خدای نکرده سرطان بگیرید و دستتون به دوا و دکتر بند بشه.اونوقت نمی تونید خانواده تون را اداره کنید و همه به دردسر می افتید.من از شما خواهش می کنم موقع نظافت حتماً ماسک بزنید و سیگار هم نکشید. کمی هم یواشتر جارو بکشید تا اینقدر گرد و خاک بلند نشه. همه ی ما شما را دوست داریم و دلمون می خواد همیشه سالم و سرحال باشید. » رفتگرجوان با دقت به حرفهای مهرداد گوش داد و لبخند زد و گفت:« چه پسر نازنینی ! خدا حفظت کنه. حالا که شما اینقدربه فکر من هستید ، منم قول میدم از این لحظه به بعد از ماسک استفاده کنم و سیگار نکشم تا سالم بمونم و به همشهری های خوبی مثل شما خدمت کنم.» بعد هم از جیبش ماسکی درآورد و آن را جلوی دهانش زد و از مهرداد و پدرش خداحافظی کرد و رفت تا کارش را ادامه دهد. مهرداد و پدرش از اینکه توانسته بودند به رفتگر ساده و مهربان و زحمتکش محله کمک کنند و او را متوجه اشتباهش نمایند،خوشحال شدند و رفتند.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:ترانه های کودکان

مطالب مرتبط:

جوجه‌ام کجاست؟

روباه پوستین دوز

درخت انار و مترسک

موش کوچولو و آینه

خواب خرگوشی

لامپ چاق و پرخور

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.