چشمهای به انتظار نشسته
بنی آدم اعضای یکدیگرند که درآفرینش زیک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار دگرعضوها را نماند قرار
این دوبیت آنقدر برای ما آشناست که بعید میدانم کسی باشد که آن را در حافظه خود نداشته باشد.
گویی همه آن را حفظیم ولی گاه به آن عمل نمیکنیم و ردّی از آن در افکار واعمالمان به چشم نمیخورد. به این معنی که آنطور که باید و شاید به حقیقت و حقانیت آن باور و اعتقاد نداریم. چرا که اگر باور داشتیم دنیای امروز به گونه ای بهترو قابل تحمل تر از آنچه هست به نظر میرسید.
دراینکه خداوند بنی آدم را از یک گوهر ارزشمند خلق نموده شکی نیست، ولی دراین که اگر عضوی از اعضای به هم مرتبط و زنجیروار درعالم خلقت دچار درد و رنجی شود همه عضوهای دیگر آرام قرار ازکف میدهند وهرآنچه از جان ومال به امانت درنزدشان است را درراه التیام دردها وتسلی خاطر رنج دیدگان میبخشند، تا حدی شک وشبهه وجود دارد.
این را من نمیگویم، این را چشمهای به انتظار نشسته ودستهای خالی کودکان محروم و ستمدیده درسراسر کره خاکی حکایت میکنند و گهگاه هم قاب شیشه ای خانه های ما که لحظه های کوتاهی از نبرد بین ظالم و مظلوم به نمایش میگذارد، میگویند.
ومی خواهند که تو خودحدیث مفصل بخوانی از این مجمل.
شاید هر کسی با خود بگوید از دست من چه کاری برمی آید؟
بله، شاید کمک واستعانت هرکس به تنهایی خیلی چشمگیر نباشد ولی من وتو اگر ما بشویم آن وقت خیلی از غیر ممکنها ممکن میشود.
البته در این که کشور ما همیشه مترصد فرصتی برای کمک به محرومان و مظلومان دنیا بوده وبا وجود خیل عظیم مردم فقیر و تنگدست کشورمان دست یاری به سوی دیگر کشورها دراز میکند، شکی نیست ولیای کاش همانهایی که شعر تأمل برانگیز سعدی را بر سردر سازمان ملل آویختند قبل از همه آن را به گوش مسئولان و متصدیان مبارزه با فقر و بیماری و قحطی- که در جلسات سازمان ملل به جای اینکه مسائل مهم مربوط به حقوق مسلم انسانها را حل و فصل کنند در مورد بی اهمیتترین مسائل بحث و گفتگو میکنند- میآویختند.
کاش همانهایی که شعر تأمل برانگیز سعدی را بر سردر سازمان ملل آویختند قبل از همه آن را به گوش مسئولان و متصدیان مبارزه با فقر و بیماری و قحطی- که در جلسات سازمان ملل به جای اینکه مسائل مهم مربوط به حقوق مسلم انسانها را حل و فصل کنند در مورد بی اهمیتترین مسائل بحث و گفتگو میکنند- میآویختند
آنها که چنین نکردند و گویی خیالش را هم در سر ندارند ولی حقیقتاً این درست است که دست روی دست گذاشت تا هیولای فقر با تمام بی رحمیاش انسانها و ملتها را یکی پس از دیگری ببلعد و همچون همیشه آب هم از آب تکان نخورد؟
بعضی بر این باورند که وجود انسانهای نیازمند و دردمند به این علت است که وسیله ای باشد جهت آزمایش افراد مرفه که تأمین هستند و هیچ نیازی ندارند.
آری ای همنوع من، من وتو دریک امتحان بزرگ شرکت کردهایم و روز به روز این امتحان سختتر و گزینشهای نهاییاش حساستر میشود و مسلماً هر کسی در این امتحان الهی پیروز میدان نیست. و فقط آن کس که حاضر است داراییهای مادی و معنوی و عاطفیاش را و مهمتر همه مالش همه چیزش را دو نیمه کند که نیمی از آنِ خود او باشد و نیمی از آن آنکه به ذره ای از مایملک او نیاز دارد؛ تا سنگینی بار مرارتها و نامردیهای روزگار کمرش را خمیده و چهرهاش را تکیده نکند واو هم بتواند بعد از تأمین حداقلهای لازم برای حیاتش؛ به حقوق دیگرش در این دنیایی که مهد حق و ناحقی است هم نگاهی بیندازد.
دنیایی که سردمدارانش فقط حقوقی را تعیین و تصویب میکنند که دست آخر بشود اسباب آسایش خودشان؛ چرا که اگر غیر از این بود، بعد از این همه سال که از تأسیس سازمان ملل و تصویب ماده و تبصره در باب حقوق بشر و تشکیل کنوانسیونهای بینالمللی میگذرد؛ باید حتماً تغییر و تحولی اساسی در این زمینه صورت میگرفت.
و اگر میبینیم همه چیز سر جای خود و به قوت خود باقی است و فقیر همچنان با فقر خود کلنجار میرود و دست و پنجه نرم میکند و سرمایه دار و ثروتمند همچنان در اندیشه ایجاد راهی نو برای چپاول و غارت کشورهای در حال توسعه و عقب مانده است نشان از همان بی اعتناییها وبی توجهیها دارد و قوانینی که یا وضع نشد یا اگر شد در کتاب قانون خاک خورد و دیده نشد.
این میان کسی که بیش از همه طعم نابرابریها وبی عدالتیها را میچشد همان کودک چشم انتظاری است که برق نگاهش برای هرکسی که حتی یک بار هم آن را دیده به یاد ماندنی است
این میان کسی که بیش از همه طعم نابرابریها وبی عدالتیها را میچشد همان کودک چشم انتظاری است که برق نگاهش برای هرکسی که حتی یک بار هم آن را دیده به یاد ماندنی است.
میدانم که گفتن این دردها فقط بخش کوچکی از دِینی است که بر گردن هر مسلمان مکلفی وجود دارد ولی قصه هم دردی و ترانه همدلی به همین جا ختم نمیشود و اگرچه ما به دیدن هر روزهی این مظلومان در رسانهها عادت کردهایم ولی کودکان چشم انتظار به این همه انتظار کشیدن عادت ندارند و طاقتشان زودتر از آنچه ما تصور میکنیم تمام میشود و شاید هم داستان زندگیشان ...
زهرا تعالی بخش اجتماعی تبیان