گویاترین خطبه عاشورا

بشارت باد حضورت را، ای ادامه کربلا! بشارت باد خانه زهرا علیهاالسلام را؛ که شور تو موجی از عاطفه به فضای خانه خواهد بخشید و آغوش فاطمه علیهاالسلام از عطر کربلاییات آکنده خواهد شد! بشارت باد آمدنت را، که لحظههای تنهایی پدر، با تو رنگین خواهد شد و غریبانههایش را با اندوهان زهرایی علیهاالسلام تو پیوند خواهد زد!
قدم بر خاکی بگذار که پاکیِ گامهای تو را آرزومند است، بانو!
بانو!
ای گویاترین خطبه عاشورا!
بشارت باد آمدنت را، که افتخار رسالت و امامتی! بانو، ای ادامه کربلا در کویر جهالت جاری شدی و سرابهای روییده بر اذهان را از زلال حقیقت سیراب کردی!
کسی پرستاریِ زخمهای عاشورایی را به تو آموخت؛ به تو که جز به زیباییِ ایثار نیندیشی و میان زخم و خون و آتش، صبر را برگزیدی که: «اِنَّ اللّه... مَعَ الصّابِرین».
تو مسیر عاشورا را به ابدیت سپردی؛ حتّی داغ فرزندانت را نِگَریستی و نگریستی، که مبادا احساس خویش را به وظیفه الهی ترجیح داده باشی!
آه! زینب، زینب علیهاالسلام ، ای زینتِ تنهایی پدر!
ای میوه دل مادر!
ای وقار خانه همسر!
ای سفیر کربلایی مادر!
درود خداوند بر تمام لحظههای تنهاییات که اگر مادر زنده بود، به خاطر تو، بیت الاحزانش را در محفل تو برپا میکرد!
تو عینیّت تمام معنای صبری؛ صبری که برای همیشه معنا از تو گرفت.
بانو!
شادی و غم را به هم آمیختهام و شعرهایم تنها عطر کربلاییِ نام تو را زمزمه میکنند. گویی نسیم یادت، شقایقهای عاشق را به خویش میخواند و داغ ثانیهها را حتی در روز تولّدت تازه میکند.
بانو!
ای صداقت عشق، ای تجسّم صبر، ای آیینه وقار و ای عصمتِ متجلّی!
درود بر تو و لحظههایی که تو در امتحان الهی قبول شدی!
درود بر کربلا، درود بر شهادت و درود بر تو که فاش کردی راز آفرینش را: «اِنّی اَعْلَمُ ما لاتعلمون»...
بانوی وقار! بانوی شکیبایی! ای زینت کاشانه پدر! آمدی تا مفهوم «صبر» را در قاموس باورها، مجسّم کنی. آمدی تا گلواژه زیبای «عاشورا»، در ذهن زمان جاری شود. آمدی تا عطر سیب، منزل به منزل، کاروانیان را همراهی کند. آمدی تا ناله زنجیرها، شکُوه «کربلایی» شدن را تجربه نماید.
آمدی تا فرو خفتگان جهل را با آخرین بشارت، به آزادی نوید دهی.
آمدی تا مفهوم «عطش» را در شوق «شهادت» بنشانی.
آمدی تا ادامه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام در «سیر الی اللّه» (جل جلاله) باشی. خجسته باد آمدنت، بانو! ای کوثر جاری فاطمه علیهاالسلام ! ای آیینه بردباری علی علیهالسلام ! زینت خلقت، سفیر آزادی، صداقت، صبر!
وقتی از گودال قتلگاه برمیگشتی، گویی آیینه نگاهت شکسته و دریای دلت به سوگ نگاهت نشسته است؛ متلاطم و ناشکیبا گِریستی؛ تا جایی که حتی دشمن هم بر حال تو گریست! آسمان نگاهت مثل کهکشانی سرخ، ستاره ریز غمنامههای دلت بود و «بیت الاحزان» خیمهها را مویههای غریبانهات به اندوهی پایانناپذیر فرا میخواند.
بانو! ای کوثر شکیبایی زهرا علیهاالسلام ! از کدامین «صبر جمیل» تو باید گفت؛ که شکُوه وقارت را، قلمها عاجز از نگارش و زبانها، ناتوان از گویشاند!
چنان توانا، که از داغ مصایب تو، صدای ناله از زنجیرها برخاست؛ ولی هیچ شِکوهای بر زبان تو جاری نگشت و هیچ مویهای از داغ دلت، نشان عجز تو پیش دشمن نشد!
بانوی وقار و شکیبایی، زینب علیهاالسلام ! ای آیینهدار عصمت خداوند در کاروان عشق!
شکوهت را مجال بیان نیست؛ بس که رفیع است مقام شریفت!
بانو! همانا که آسمانیان، التجا به دامان شکوهت برده و زمینیان، دخیل به آستانه آسمانیات میبندند!
عاشورا به همراهی با تو میبالد و کربلا، همیشه معطّر از عطر نام و یاد توست.
از مدینه تا دمشق، از تلّ زینبیهات در عراق، تا مقام زینبیهات در مصر، از زمین تا آسمان، از عرش تا بهشت، از دل ارادتمند ما تا حریم حرم مشکل گشای تو، فقط تکرار نام آسمانی توست که جاری است.
یا زینب علیهاالسلام ! دریاب دلهای خسته ما را!
خجسته باد میلادت، ای دختر شایسته علی علیهالسلام !
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
سید علیاصغر موسوی
