تبیان، دستیار زندگی
نقد و بررسی فیلم چیزهایی هست که نمی دانی ساخته ی فردین صاحب الزمانی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چیزهایی هست که نمی دانی


نقد و بررسی فیلم چیزهایی هست که نمی دانی ساخته ی فردین صاحب الزمانی


چیزهایی هست که نمی دانی

فیلم "چیزهایی هست که نمی دانی" ساخته ی فردین صاحب الزمانی در برنامه ی اکران این روزها و شب های سینماهاست (اسفند 90). فیلمی که حضور بازیگران شناخته شده ای مثل علی مصفا، لیلا حاتمی و مهتاب کرامتی، به عنوان کاتالیزور، خط روایی متفاوت فیلم را در جذب مخاطب می تواند کمک کند.

چیزهایی هست که نمی دانی فیلمی روان شناسانه و یا شاید در لایه های عمیق ترش فیلمی جامعه شناسانه باشد. پیش از بررسی برخی عناصر ساختاری فیلم، یادآوری این نکته لازم است که سلیقه در نقد یک فیلم بسیار موثر است این رویکرد در گونه های جوان تر سینما بیشتر خود را نشان می دهد. مفهوم کلی سینما به عنوان یک پدیده ی نوظهور هرچند از نتایج مدرنیته است. مدرنیته ای که با پیشرفت های صنعتی و تکنولوژیک همراه است اما تعاریف سنتی فلسفه در شکل گیری آن نقش داشته. سینما با وجود مدرن بودن در سیر تحول تاریخی، بر اساس ادبیات داستانی و نمایشی کلاسیک شروع به کار کرده و هنوز هم اقبال عمومی مخاطبین در همه ی جهان به سینمایی است که مبانی داستانی و دراماتیک آن، از شیوه های کلاسیک پیروی کرده باشد.

در موج نوی ایتالیا، سینمایی که با دسیکا، فلّینی، آنتونیونی و ... شکل گرفت با وجود تفاوت های عمده با آن چه پیش از این در ساخت فیلم ها لحاظ می شد باز هم داستان گویی به معنی اصلی و دقیقش را رعایت می کرد. البته موج نوی فرانسه با فیلمسازانی مثل گُدار به پرداخت های مدرن تری در سینما دست زد این رویکرد در سینمای جارموش هم وجود دارد یا سینماگران ایرانی که از قضا جهانی هم شده اند مثل کیارستمی و جلیلی در این طغیان بر داستان کلاسیک، مکتبی در سینمای ایران پایه گذاری کردند. "چیزهایی هست که نمی دانی" هم قواعد داستان گویی و دراماتیک را به معنی رایج و کلاسیک آن به هم ریخته است. شاید تبعیت نکردن، گزینش واژه ای مناسب تری باشد. به هم ریختن قواعد دراماتیک نیاز به تشکل فلسفی بیشتری دارد. این به هم ریختن قواعد با وجود تمامی عناصر دراماتیک را در آثار دیوید لینچ بیشتر می توان مشاهده کرد. بولوار مولهولند نمونه ی درستی از این گونه فیلم هاست.

چیزهایی هست که نمی دانی فیلمی روان شناسانه و شاید در لایه های عمیق ترش جامعه شناسانه باشد

"چیزهایی هست که نمی دانی" قهرمان یا ضدقهرمان مشخصی ندارد. دست کم قهرمان و ضدقهرمان فرد نیست. یا شاید هر دوی قهرمان و ضدقهرمان در نفسانیت یک فرد خلاصه شده باشد. در نمودار تحولات فیلم نقاط اوج مشخصی دیده نمی شود. داستان مثل آدم هایش راکد و ساکن است هرچند که در خرده داستان ها، اوج و فرودهایی دیده می شود. اشخاص اصلی دچار بحران مشخصی نمی شود، شاید تنها در زمان بندی های پایانی یک گره داستانی شکل می گیرد و وقتی فیلمساز و نویسنده از همین یک عنصر دراماتیک استفاده می کند ناگزیر از بسط مناسب آن خواهد بود.

رکود و سکونی که در فیلم مشاهده می شود شاید برای تفهیم وضعیتی است که در زندگی اجتماعی آدم های فیلم وجود دارد. زندگی اجتماعی که بارزترین ویژگی آن روزمرگی است. روزمرگی ملال آوری که ناشی از رضایت نیست ولی هیچ کدام در صدد تغییری در آن نیستند. همه منتظر یک اتفاق یا یک معجزه اند. حتی در روابط عاطفی هم تن به قضا و قدر می دهند. اگر دلبستگی پیدا کنند آن را موکول به آینده می کنند و یا منتظر اقدامی از طرف مقابل هستند. از نظر روان شناختی آدم این چنینی به نشانه هایی که وجود دارد ایمان نمی آورد. نشانه ها را با تردید کتمان می کند شاید در فلسفه ی نظری اش آن نشانه ها را محتمل بر خواستی عملی بداند اما هر آینه نشانه ای قوی تر می طلبد و این انتظار مأیوس کننده آنقدر ادامه می یابد که فرصت های به دست آمده را شهید می کند.

"چیزهایی هست که نمی دانی" مربوط به گونه ای از سینماست که شاید به آن ژانر روزمرگی بگویند عنوانی که هنوز جنبه ی رسمی و آکادمیک به خود نگرفته است. کارگردان در نشان دادن این رکود، بستر مضمونی قصه ی فیلمش را با تنهایی و بعدتر ترس، همراه کرده است.

چیزهایی هست که نمی دانی

آدم هایی که تنها هستند، هرچند که مراوداتی با پیرامون به طور ناخواسته و شاید خواسته ای نامصمم می سازند و حاصل این تنهایی، ملموس ترین فرزند این تنهایی، ترس است. آدم اصلی داستان، علی، راننده آژانس (با بازی مصفا)، شخص کم حرفی است، تحصیلکرده است ولی به دنبال کاری نرفته است که مطابق دانشش باشد. با چهره ای که از علی در فیلم نمایش داده می شود توقع کسی را داریم که به هر پدیده ای عمیق و عقلانی بنگرد ولی دلباخته ی رابطه با کسی می شود که حتی اسم او را نمی داند، وقتی به دنبال او می گردد وقتی به فرودگاه می رود و مسئول اطلاعات فرودگاه نام مسافرش را می پرسد اظهار بی اطلاعی می کند. چطور آدمی که تا این حد متفکر نشان داده می شود. از سر احساس، دلبستگی پیدا می کند ؟

اما این جواب محتمل از نگاه نویسنده و کارگردان را می توان متصور بود که انسانی که پیله ای دور خود می تند و به تنهایی درونی فرو می رود این خطر را برای خود خریده است که با هر تلنگر عاطفی عنان از کف بدهد. وقتی تمام زندگی ات پر از تنهایی می شود جایی، کسی، زمانی خواهد بود که تو را به بند بکشد.

رکود و سکون فیلم شاید به نوع سینمای هانکه و یا سهراب شهید ثالث شباهت داشته باشد. در طبیعت بی جان سهراب شهید ثالث ریتم کند فیلم، پلان های طولانی قصد به تصویر کشیدن واقعیت زندگی آدم ها را دارد، این همان مفهوم سلیقه ای است که در ابتدای گفت و گو مطرح شد. اما در سینمای هانکه با وجود کندی برخی صحنه ها، تعلیق داستانی حفظ می شود حتی این کش دار بودن صحنه ها به تعلیق کمک می کند. در فیلم صاحب الزمانی تا حدود زیادی از این شیوه حذر شده است رکود و سکون در عملگرایی اشخاص بازی خود را نشان می دهد. حساسیت صاحب الزمانی در بازی خوب و یکدست بازیگران از نکات مثبت فیلم است. با وجود این که بازی خارق العاده ای از بازیگران نمی بینیم با این حال بازی ها روان و قابل قبول است از نکات مثبت دیگر فیلم دیالوگ نویسی مبتنی بر اصول درام است. حرف های آدم ها بیان نظرات نویسنده و کارگردان نیست حرف خود آدم هاست. حرف های روشنفکری که بیشترشبیه ادا است، در فیلم دیده نمی شود. حتی طراحی صحنه ی فیلم که خصوصاً در سکانس های مربوط به خانه ی علی و یا کافه ی دنیس بیشتر برجسته است، توی ذوق نمی زند. طراحی نمادینی است که پاراگراف مستقلی از فیلم نمی شود جمله ی معترضه ای است که از متن اصلی بیرون نمی زند.

"چیزهایی هست که نمی دانی" آدم های نمکی یا شیرینی ندارد. تلخی شان هم آنقدری نیست که دلزده یا مأیوست کند تلخی آدم ها به بی مزگی نزدیک است طوری که طعم های خنثی به ذائقه تلقین می کند. با این همه نوع دکوپاژ و میزانسن کارگردان در پایان بندی، امیدبخش است همین پایان بندی نشانی از ذوق و دانش صاحب الزمانی است. آدمی که در خانه اش همیشه از دور دیده می شد. این نمای دور برای زاویه ی دید تماشاچی و سازنده ی فیلم نیست.

این شخصیت علی است که از همه دوری می کند وقتی در نمای پایانی علی را از نمایی نزدیک تر می بینیم وقتی صدای آویز زلزله سنج می آید، نوید تحولی برای شخص بازی فیلم است.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان