تبیان، دستیار زندگی
سریال پنجره ساخته قدرت اله صلح میرزایی می کوشد تا در ژانر ملودرامی خانوادگی - تربیتی به مشکلات و تاثیرات اجتماع و نقش موثر خانواده بر رفتارهای نوجوانان بپردازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پنجره ای که بسته می ماند

نگاهی به سریال «پنجره»


سریال پنجره ساخته قدرت اله صلح میرزایی می کوشد تا در ژانر ملودرامی خانوادگی - تربیتی به مشکلات و تاثیرات اجتماع و نقش موثر خانواده بر رفتارهای نوجوانان بپردازد.


سریال «پنجره»

ژانری که سال های گذشته دست مایه بسیاری از سریال هایی تلویزیونی قرار گرفته است. از سریال «دبیرستان خضرا» گرفته تا سریال «آسمان همیشه ابری نیست» که در سال جاری پخش شد. در تمام این سریال ها نقطه ثقل اصلی داستان، مدرسه است و مدرسه فصل مشترک تمام آن ها است مدرسه محلی است تا مخاطبان با شخصیت های دانش آموز قصه آشنا و وارد درگیری های خانوادگی آن ها می شوند. در این نوع سریال ها همواره سعی می شود اشتباهات خانواده درباره فرزندان و یا برعکس توسط شخص سومی که مدیر یا مربی مدرسه است گوش زد شود. به این ترتیب فرزندان راه اشتباه خانواده را در پیش نگیرند. اما بخشی از داستان سریال پنجره به مدرسه و فضای آموزشی و تربیتی باز می گردد. از مدیر سرتا پا اشکال گرفته تا مربی پرورشی کم اختیار، این دو بخش کوچکی از سریال را تشکیل می دادند. بخشی که چندان تاثیری نیز بر روند اصلی داستان و شخصیت ها نمی گذارند. آن ها در برخی از بخش های قصه وارد می شوند و بیانیه ای در باب پاک بودن نوجوانان و اصلاح پذیر بودن آنها صادر می کنند و می روند. مربی پرورشی مدرسه که روان شناس، روحانی و بازیکن تیم والیبال است نمادی از افراد مثبت جامعه وداستان پنجره است. او قرار است تا الگوی شخصیتی پویا و افشین باشد. اما این شخصیت آنقدر شعاری و غیر قابل باور است که هیچ گاه برای آن ها به مرحله امین و معتمد هم نمی رسد تا چه رسد به الگوی رفتاریشان. این شخصیت اگر بسیار قدرتمند تر اجرا می شد می توانست وزنه تعادلی دربرابر شخصیت ضد قهرمان قصه (فریبرز) باشد. اما او آنقدر اقتدار ندارد تا نظرات اصلاحی اش را برای مدیر مدرسه مطرح کند. از این رو می توان گفت بخش تربیتی و مدرسه ای ماجرا کاملا منفعل از قصه است و کارکرد تربیتی ندارد.

شخصیت‌پردازی‌های غلط سریال در کنار بازی ضعیف شخصیت «پویا» باعث به حاشیه رفتن داستان اصلی شده است. اگر از مخاطب پرسیده شود که خط سیر اصلی داستان کدام است؟ کمتر کسی داستان را حول محور پویا می بیند. زیرا روند منطقی دراین شخصیت پردازی وجود ندارد

خانواده‌ای فاقد نقش آموزشی و تربیتی

از این رو باید گفت سازندگان ناخواسته از این شیوه مرسوم در سریال سازی فاصله گرفته اند. و نقش مربی تربیتی را در هدایت نوجوانان نادیده گرفتند. دربخش دیگر که نقش خانواده در راهنمایی نوجوانان است نیز سریال فوق کاملا تسلیم شده است. زیرا شخصیت پویا قهرمان اصلی در خانواده ای زندگی می کند که در حال فروپاشی است. با وجود اختلافات اساسی میان پدر و مادر امکان تصحیح رفتار اجتماعی فرزند امکان پذیر نیست. درابتدای قصه و پیش از مرگ پیمان به نظر می رسد که این خانواده، خانواده ای مستحکم و موفقی است اما پس از مرگ پیمان و اختلافات در خانواده هدایت در می یابد این خانواده از گذشته با یکدیگر مشکلات بنیادین داشته اند به عنوان مثال همسر خانواده هدایت به دلیل حساسیت های شوهر از کار منع شده است. این اختلاف پس از مرگ پیمان سرباز می کند. در نتیجه زن و شوهر از یکدیگر فاصله می گیرند. این از هم پاشیدگی خانواده منجر به رها شدن فرزند کوچک خانواده یعنی پویا می شود. این عدم کنترول منجر به دوستی پویا و افشین می شود. خانواده هدایت زمانی به فکر نقش تربیتی خود می افتد که پسر با مدرسه به مشکل برخورده است. از این رو این خانواده هیچ لحظه تاثیر گذارو آموزشی برای فرزندش ندارد. به این ترتیب خانواده نیز از گردونه آموزشی و تربیت فرزند خارج شده و سریال به اثری تبدیل می شود که شخصیت اصلی داستان آن با تمام نگرانی ها و دغدغه هاش به حاشیه رانده می شود.

سریال «پنجره»

به حاشیه رفتن قصه اصلی و تضاد های شخصیتی

با پر رنگ شدن قصه های فرعی مانند پیمان در ابتدای داستان ، افشین ، فریبرز و خواهرش ، مربی مدرسه و.. ضربه اساسی بر ساختار روایی داستان وارد می شود.

البته هیچ داستانی را نمی توان بدون قصه های فرعی آن تصور کرد اما قصه های فرعی زمانی مورد تایید هستند که در حاشیه باشند و بتوانند برروند داستان و زندگی شخصیت اصلی تاثیر بگذارند و یا علل بروز وقایع را برای مخاطب بیان کنند. اما این روند در سریال پنجره به گونه ای دیگر شکل گرفت. یعنی در ادامه نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه شاهد تناقضاتی نیز در داستان پردازی قصه های فرعی بودیم. به عنوان مثال بیننده هر قدر از داستان شخصیت فریبرز مطلع ترمی شود، به این نتیجه می رسد که تمام آنچه به عنوان پتانسیل حسادت های فریبرز از زندگی خانواده مهندس هدایت مطرح می شود، غیر قابل باوراست. آن هم در شرایطی که فریبرز همواره مورد حمایت مهندس هدایت بوده است. بر این اساس دیگر دلیلی برای غرض ورزی ها، انتقام گیری ها شخصی برای تخریب شخصیت اصلی قصه باقی نمی ماند. این تضاد های شخصیتی کم و بیش در دیگر شخصیت های قصه نیز دیده می شود.

تحول یک شبه قهرمان داستان

شخصیت‌پردازی‌های غلط سریال در کنار بازی ضعیف شخصیت «پویا» باعث به حاشیه رفتن داستان اصلی شده است. اگر از مخاطب پرسیده شود که خط سیر اصلی داستان کدام است؟ کمتر کسی داستان را حول محور پویا می بیند. زیرا روند منطقی دراین شخصیت پردازی وجود ندارد.در ابتدا پویا نوجوانی آسیب پذیروضعیف معرفی شده است. پویای ابتدای داستان شخصیتی پرشر و شور و همراه با شیطنت های کودکانه است، اما او یک شبه پس از مرگ برادرش متحول می شود و به عارف و سالک توانا تبدیل شده ومجذوب کتاب «کیمیاگر - پائولو کوئلیو» می شود. پویا یک شبه به شخصیتی تبدیل می شود که با وجود قرارگرفتن دربستر بزه های مختلف اجتماعی دچار یچ نوع لغزشی نمی شود. حتی سعی در کمک به دوست خلاف کارش (افشین) می کند و تا مرز تهمت خوردن و بدنامی پیش می‌رود. لازم به ذکر است تمام تحولات شخصیتی پایدار در افراد، تغییراتی اساسی هستند که درنگرش شخص، آن هم در طول سالها اتفاق افتاده است. نه به صورت یک شبه و ازروی سرخوردگی آن هم در دل خانواده ای که به دلیل مرگ فرزند ارشدشان استحکام و قوام خود را از دست داده است.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سینمای ایران / مهدی قنبر