زیانهاى اجتماعى دروغ
دروغ براى دروغ گو، زیانهاى اجتماعى دارد، زیانهاى اقتصادى و زیانهاى روانى دارد. على (علیه السلام)فرمود: دروغ گو بر لب پرتگاه خوارى و هلاكت قرار دارد، زیرا دروغ ایمان را از قلب دروغ گو بیرون مىكند و خودش به جاى آن بر زبانش مىنشیند.
سخنى از على (علیه السلام)
(أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ صَدَقَ وَ جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ مُجَانِبُ الْإِیمَانِ أَلَا وَ إِنَّ الصَّادِقَ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ أَلَا وَ إِنَّ الْكَاذِبَ عَلَى شَفَا مَخْزَاةٍ وَ هَلَكَة 1 راست بگویید چون خدا با راست گویان است. از دروغ دورى كنید، چون دور كننده ایمان است. راست گو تا سر منزل نجات و سرورى فاصلهاى ندارد. دروغ گو لب پرتگاه خوارى و نابودى جاى دارد.)
كسى كه ایمان داشته باشد، نزد دوست و دشمن محترم است، نزد مسلمان و گبر و ترسا و یهود ارجمند است، مورد اعتماد همه خردمندان است، كسى كه ایمان داشته باشد، خیانت نمىكند، دزدى نمىكند، حق مردم را مىدهد و وجودش براى جامعه سودمند است، پس چرا محترم نباشد و چرا ارجمند نباشد و چرا خردمندان و عقلا به او اعتماد نكنند؟ خدا هم در این جهان و در جهان دیگر پاداش عالى به وى خواهد داد.
دروغ كه ایمان را از دل بیرون كرد، دروغ گو، خیانت مىكند، دزدى مىكند، حق مردم را نمىدهد، وجودش براى جامعه زیان دارد و نزد دوست و دشمن احترام ندارد. مسلمانان و گبر و ترسا و یهود براى او ارزشى قائل نیستند. هیچ عاقلى به او اعتماد نمىكند و نزد همه منفور و خوار است و در سراشیبى نابودى قرار خواهد گرفت. كسى كه در لب پرتگاه جاى داشته باشد، هر دم خطر افتادن در پرتگاه را دارد.
بى آبرویى
دیگر از زیانهاى اجتماعى دروغ، بى آبرویى است دروغهاى چندى كه از دروغ گو، كشف شد، رسوایى او كه مكرر گردید، بى آبرویى نصیبش مىشود. رسوایى دروغ گو، كشف دروغ اوست. و بى آبرویى دروغ گو، بى حیثیت و بى ارج شدن اوست. عقلا و خردمندان همیشه به دنبال حیثیت و آبرو مىروند. ثروتمند، ثروت خود را براى خریدن حیثیت و آبرو صرف مىكند. قدرتمند، قدرت خود را براى رسیدن به این موقعیت به كار مىاندازد. دانشمند، از دانش خود، براى جلب افكار عمومى، بهره بردارى مىكند. محبوبترین چیزها نزد عقلا، حیثیت و آبرومندى مىباشد و آخرین هدف آنها همین خواهد بود، چون داروندار خود را فداى آن مىكنند ولى دروغ گو، با دست خود این موقعیت را از بین مىبرد.
رسول خدا (ص) فرمود: ( أَقَلُّ النَّاسِ مُرُوَّةً: مَنْ كَانَ كَاذِبا 2 كم آبروترین مردم، كسى است كه دروغ مىگوید.)
دروغ گو، از هر طبقهاى باشد از همه افراد راستگوى آن طبقه آبرویش كمتر و بى حیثیتتر خواهد بود. اگر دروغ گویى به واسطه شترمآبى مردم ایران یا به واسطه احتیاجى كه به او دارند، به زودى نتواند بى آبرویى خویش را دریابد، به یقین دیرى نخواهد پایید كه كوس بى آبرویى خود را مىشنود كه بر سر كوى و برزنها مىزنند.
حجّه الالهیّه
مرحوم امام جمعه زنجان، چنین مىگفت: روزى در زنجان در منزل نشسته بودم، پیرمردى وارد شد كه از چهرهاش مىنمود كه بسیار عمر كرده است. دو جوان شیك پوش زیر بازوان وى را گرفته بودند و بسیار به آن پیرمرد احترام مىكردند، گویى در برابرش فانى صرف شده بودند به طورى كه حمق از قیافه آن دو جوان آشكار بود. نام پیرمرد را حجةالالهیه گفتند (این تركیب از لحاظ ادبى غلط است). از شخصیت ایشان جویا شدم. گفتند در 120 علم تخصص دارند. سخنى بود بسیار بزرگ، زیرا تخصص در یك علم، كار دشوارى است و چنین كسى وجودش كیمیا و كمیاب است تا برسد به كسى كه در 120 علم تخصص داشته باشد، اضافه بر این، شمارش نام 120 علم براى دانشوران، دشوار است، پس تخصص در آنها چگونه خواهد بود؟! تقاضا كردم كه نامهاى این علوم را براى من بشمارند. پیرمرد، بدین طریق، شمردن را آغاز كرد و هر یك از این واژهها را نام علمى قرار داد: سلمبیا، قلمبیا، كلمبیا، جلمبیا و بدین ترتیب اسامى علوم را براى من مىشمرد.
مرحوم امام جمعه، پس از نقل این داستان، بر صحت آن سوگند خورد.
آیا پس از این بیان، دیگر آبرویى براى این میهمان، نزد این میزبان مىماند؟ آیا نزد دانشمندان، چنین كسى آبرو خواهد داشت؟ اگر تمام حروف الفبا را بر سر واژه لمبیا قرار بدهیم از سى تجاوز نخواهد كرد، پس چگونه به 120 مىرسد مگر ریشه و صورت این واژه عوض شود كه میلیونها علم خواهد شد، بلكه نهایت نخواهد داشت.
پدران و مادران بایستى به فرزندان خود دروغ نگویند كه همیشه احترامشان نزد فرزند محفوظ بماند و كودك با نظر حقارت به پدر و مادر ننگرد.
هر آن كس زبانش بود با دروغ نباشد بر دیگرانش فروغ
بى ارزشى سخن
از زیانهاى اجتماعى دروغ، بىارزش شدن سخنان دروغ گو نزد مردم است. اگر بنا شد براى هر موجودى میزانى براى قیمت آن باشد، یكى از میزانهایى كه براى قیمت انسان مىتوان در نظر گرفت، ارزشى است كه مردم براى سخنش قائل هستند. هر چه مقدار ارزش سخن بیشتر باشد، قیمت گوینده آن بیشتر خواهد بود و هر چه مقدار ارزش سخنش كمتر باشد، گوینده بى بهاتر خواهد بود. سخن، سرمایه انسان است و موجب امتیاز او از جانوران است. مقصود از سخن، اصواتى نیست كه به شكل كلمات بیرون مىآید و گرنه بعضى از حیوانات هم مىتوانند تقلید كنند، بلكه مقصود، بیان معانى و مطالب عالیه و ارزشى است كه سخن به واسطه آنها پیدا مىكند.
دروغ گو، اگر بالاترین ارزشها را براى سخنش به دست آورده باشد، همین كه به دروغ گویى پرداخت و مردم بدان صفتش شناختند، ارزش سخنش نابود مىشود و با جانوران در یك ردیف قرار خواهد گرفت.
امام جعفر صادق (ع) از حضرت عیسى (ع) نقل مىكند كه عیسى فرمود: ) مَنْ كَثُرَ كَذِبُهُ ذَهَبَ بَهَاؤُه 3 كسى كه دروغش بسیار شود، نورش مىرود.) شاید مقصود از نور، همان ارزشى است كه سخنش نزد مردم دارد. آیا شاگردان براى سخنان استاد دروغ گو، ارزشى قائل هستند؟ آیا ملت براى سخنان وزیر دروغ گو، ارزشى قائل مىباشد؟ آیا بازار براى وعدههاى بازرگان دروغ گو، ارزشى قائل است؟ آیا آخوندى كه دروغ بگوید: مىتواند مردم را به راه راست هدایت كند؟
زبانى كه با راستى یار نیست چو خواهى كه بخت از تو گیرد فروغ
به گیتى كس او را خریدار نیست زبان را مگردان به گرد دروغ
امیر حسین ابیوردى
سلطان حسین بایقرا، پادشاه خراسان و زابلستان، امیر حسین ابیوردى را نزد سلطان یعقوب، پادشاه عراق و آذربایجان به سفارت فرستاد. سفیر، حامل تحف و هدایاى بسیارى از طرف این پادشاه بود، از جمله كلیات دیوان جامى بود كه در آن زمان بسیار ارزش داشت. سلطان حسین بایقرا، امر كرده بود كه آن را از كتاب خانه سلطنتى خارج كرده و در زمره هدایا قرار دهند. ملاعبدالكریم، كتابدار مخصوص كتاب خانه در موقع برداشتن كتاب اشتباه كرد و به جاى كلیات جامى، فتوحات مكى را كه از لحاظ جلد و حجم، بدان بسیار شبیه بود، به امیر حسین تسلیم نمود. امیر بدون آن كه كتاب را باز كند، بگرفت و روانه تبریز شد. هنگامى كه نزد سلطان یعقوب رسید، سلطان او را بسیار مورد تفقد و نوازش قرار داد و گفت: در این سفر طولانى، قطعا بسیار ناراحتى كشیدهاید. امیر حسین، چون شدت شوق سلطان را به كلیات جامى شنیده بود جواب داد: در راه همسفرى داشتم كه در هر منزل، سر و كارم با آن بود. و از این جهت رنج سفر را احساس نمىكردم. سلطان از همسفر پرسید. امیر كلیات جامى را نام برد و گفت در زمره هدایایى است كه موظف است به حضور سلطان تقدیم دارد. سلطان یعقوب گفت: بگو بروند و كلیات جامى را بیاورند. امیر كس فرستاد و كتاب را آوردند. چون گشودند، معلوم شد كه فتوحات مكى است و دروغ سفیر دیپلمات و سیاستمدار، آشكار شد و نزد دو پادشاه، بلكه دو كشور مفتضح و رسوا گردید و از درجه اعتبار ساقط گشت (به جز راستى هر چه باشد خطاست.)
پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج69، ص260.
2) مستدرك الوسایل، ج9، ص295، ح10.
3) الكافى ج2، ص341، باب الكذب، ح13. از امیرالمؤمنین (ع) این گونه نقل شده است: من كثر كذبه قل بهاؤه (غررالحكم، ج5، ص221، و كثرة كذبه المرء تذهب بهاؤه (غررالحكم، ج4، ص591).
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : برگرفته از کتاب "دروغ" تالیف علامه حاج میرزا حسین طبرسى نورى