معماری و مجسمهسازی فراکتالی
بررسی جایگاه هندسه در معماری و مجسمه سازی
در این مقاله با معماری و مجسمه سازی معاصر و ارتباط آن با هندسه الگوریتمی و فراکتالی آشنا خواهید شد.
پیش از آنکه بخواهم شما را با محتوای مطلب مربوط به عنوان فوق درگیر کنم، لازم میدانم دلیل نگارش آن را بنویسم: در شماره ای از «تندیس» در پرونده «نسل بعد»، در یادداشتی به قلم آقای بهروز دارش، غیرمستقیم اشارههایی بود به محدودیت کاربرد نشانه در حوزه مجسمه سازی توسط برخی از مجسمه سازان نسل جدید و عدم توجه این هنرمندان به این محدودیتها.1
خواندن این یادداشت و این تذکر برایم جذاب بود؛ چون هم زمان شد با برپایی سمپوزیوم مجسمه سازی با آهن و داوری آقای دارش در آن. شاید هم به این دلیل که چاپ این نظر از جمله معدود مواردی بود که نشان از توجه داوران به حوزههای نظری مربوط به قضاوت اثر هنری و مکتوب کردن آن داشت؛ هرچند به رغم این بازگویی نتیجة داوری چیز دیگر بود! (شاید به دلیل حق رأی دیگران. شاید هم به خاطر توجه به کیفیت آثار ارائه شده و بضاعت موجود). بگذریم؛ چون گره خوردن این یادداشت با آن مطلب و داوری سمپوزیوم به نیت قضاوت در داوری صورت گرفته نیست. بنا ندارم مطلبی هم درباره نشانه، کاربرد و محدودیتهای آن در اثر هنری بنویسم یا مطلبی در زمینه چگونگی راه فرار از محدودیتهای آن! همچنین دفاع یا رد کسانی که با آن کار میکنند. و یا حتی تذکر این مسأله (با توجه به آثاری که در این مقاله معرفی میکنم) که جابه جایی یک عنصر مینیمال به ظاهر انتزاعی در یک اثر سه بُعدی با عنصر مینیمال بومی یک منطقه (مثلاً هندسه اسلامی یا نقوش هندسی رایج در صنایعدستی) لزوماً منجر به خلق اثری بدیع یا نشان از دغدغههای هویت و فرهنگی یک هنرمند نمیشود؛ چون آن وقت بحث نشانه به بحث سطحی اندیشیدن دربارة هویت گره میخورد و آن ... آخر سرانجامی نمییابد؛ دست کم با توجه به محدودیت صفحات «تندیس» و ساختار آن. اما همین مقدار اشاره کنم که این مقدمه و آنچه در پی میآید، به این بهانه بود که بگویم: این آثار، که به آن خرده گرفته میشود و در عین حال بنا به دلایلی هم اغلب به آنها توجه میشود، نتیجه آموزش مراکز آموزشی خصوصی و دولتی است که همچنان بعضی از معلمان آن بر بی اهمیت بودن حوزههای نظری هنر (چه مباحث نظری و چه وقایع نگاری تاریخ هنر و معرفی آنها به دانشجویان) در آموزشهای خود اصرار دارند یا دست کم از اهمیت آن غافل اند. گویا باور ندارند مجسمه خوب، به همان اندازه که زاییده نیروی بدنی یک مجسمه ساز است، ریشه در ذهن روشن و آشنا به حوزههای نظری هنر و تحولات آن دارد. از همین غفلت است که آنچه امروز برای ما معاصر است، چند دهه از تجربههایش در جهان اطراف مان میگذرد.
این آثار، که به آن خرده گرفته میشود و در عین حال بنا به دلایلی هم اغلب به آنها توجه میشود، نتیجه آموزش مراکز آموزشی خصوصی و دولتی است که همچنان بعضی از معلمان آن بر بی اهمیت بودن حوزههای نظری هنر (چه مباحث نظری و چه وقایع نگاری تاریخ هنر و معرفی آنها به دانشجویان) در آموزشهای خود اصرار دارند یا دست کم از اهمیت آن غافل اند. گویا باور ندارند مجسمه خوب، به همان اندازه که زاییده نیروی بدنی یک مجسمه ساز است، ریشه در ذهن روشن و آشنا به حوزههای نظری هنر و تحولات آن دارد. از همین غفلت است که آنچه امروز برای ما معاصر است، چند دهه از تجربههایش در جهان اطراف مان میگذرد.
قریب به نیم قرن از دستاوردهای مهندسی باکمینستر فولر2 در عرصة معماری جهان میگذرد. تجربیات اولیه او، که بیشتر بر پایة علوم مهندسی است، منجر به تولید ساختارهای گنبدی شکلی شد که به ژئودزیک3 شهرت یافتند. این ساختارها در حقیقت پیکرههایی هستند که بر پایة اجسام چهار، هشت یا بیست وجهی استوار شده اند. «گرچه نبوغ فولر برای یک نسل به خوبی شناخته شد، ولی فقط در نیمه دوم این قرن [قرن20] بود که امکان یافت تا گنبدهای بسیار قابل انعطاف، ارزان قیمت و آسان خود را به نمایش بگذارد.»4
شاید مهم ترین نمایش این آثار برای اولین بار ساخت غرفة امریکا در نمایشگاه جهانی مونرال 1967 باشد. به هر روی، این نوع معماری، که بیشتر بر پایه اصول مهندسی و مبتنی بر قواعد ریاضیات و هندسه بود، مسیر جدیدی را برای ساخت بناهای آینده باز کرد و معماران را متوجه قابلیتهای تجربههای نوین مهندسان نمود. اما جالب اینجاست که اکنون پس از گذشت چند دهه نه تنها از اهمیت این تجربهها کم نشده، بلکه به غیر از معماری ما شاهد شیوع این نگاه در هنر مجسمه سازی هستیم. هرچند پیشینه این برخورد در مجسمه سازی نیز هم زمان با معماری است. بارزترین سند این ادعا برخی از آثار ایسامو نوگوچی است که بی شک نتیجة تأثیرات دوستی با با کمینستر فولر است.5
در هر حال، چنان که اشاره شد، روز به روز بر ترویج این ساختارها در حوزههای معماری و مجسمه سازی افزوده میشود. مسابقات و همچنین ورکشاپهای دانشجویان در نقاط مختلف جهان به ارائة کیفیتهای تجسمی جدید این سازهها افزوده است. در این میان، بجز معماران و مجسمه سازان، پای صاحبان اصلی این ایدهها یعنی ریاضی دانان هم به میان آمده است. همچنین کسانی که فعالیت اصلی شان در معرفی به کارگیری فناوری مدل سازی سریع این هندسههای فضایی برای علاقه مندان رشتههای مختلف است؛ کسانی چون جورج هارت6 از جمله این افراد است که احجام خود را بر مبنای الگوریتمهایی استوار میکند که میتواند تنوع بی شماری از هندسه فضایی را به نمایش بگذارد. همچنین است نمایش جلوههای بصری هندسه فراکتالی7 که الگوهای آن برگرفته از نظام هندسی موجود در طبیعت است. معرفی این نظامها به علاقه مندان، با توجه به ابعاد فراگیر رسانههایی چون اینترنت، انبوه عظیمی از آثار تولیدشده با هندسة فضایی را به نمایش گذاشته است تا آن حد که تفاوت میان برخی از آنها بسیار جزیی مینماید. این تنوع تا آن حد است که امروزه این آثار به عنوان مبانی مجسمه سازی هندسی آموزش داده میشوند. اما آنچه مسلم است به کارگیری آنها توسط معماران تا آن زمان که منجر به فضاهای کاربردی خاص شود و توسط مجسمه سازان تا آن زمان که فضاهای تجسمی نوینی را به نمایش بگذارد، نشان از ضرورت توجه به حوزههای دانش و کاربرد آن در فعالیتهای هنری است.
* تصاویر آثاری از جورجهارت است.
پی نوشت
1- ر ک «رگههای پراکندة یک نسل» به قلم بهروز دارش، تندیس 160، ص 12.
2. Buckminster Fuller. 3. Geodesic.
4- تاریخ هنر مـــدرن، ه. آرناسون؛ ترجمة مصطفی اسلامیه، 1375، ص 427.
5- در این خصوص ر ک: www.noguchi.org/fuller
6- George W.Hart (برای آشنایی بیشتر ر ک: www.georgehart.com).
7- هندسة فراکتالی، هندسه ای است که در آن جزء نمایندة کل است. این هندسه ریشه در پدیدههای طبیعی دارد. مقایسة ساختار برگها با تنه و شاخة اغلب گیاهان، میوة برخی از گیاهان، لبههای دندانه ای کوه در قیاس با کلیت کوهها، ... از جملة این موارد است. کشف این هندسه و به کارگیری آن توسط مهندسان و هنرمندان در رشتههای مختلف تنوع بی شماری از فرمها و نقوش کاربردی و تجسمیرا موجب شده است.
8. Geometric sculpture.
بخش هنری تبیان
منبع:
مجله تندیس / عباس اکبری