تبیان، دستیار زندگی
موهای سپید چون برف و چشمانی چون آفتاب دی ماه كم فروغ. جسمی چون تن درختان بی‌برگ و بار خشك و فرتوت و كم‌توان؛ اینها یعنی زمستان عمر؛ اما لبخند بهاری سالمندان به ما می‌گوید كه همیشه بهار را باید در زمستان جستجو كرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گنجینه‌ای برای شما


موهای سپید چون برف و چشمانی چون آفتاب دی ماه كم فروغ. جسمی چون تن درختان بی‌برگ و بار خشك و فرتوت و كم‌توان؛ اینها یعنی زمستان عمر؛ اما لبخند بهاری سالمندان به ما می‌گوید كه همیشه بهار را باید در زمستان جستجو كرد. بهار به همه سر می‌زند ولی وقتی به خانه ننه سرما می‌آید او خوابیده است.

سالمند

«حوض آبی رنگ حیاط خانه مادربزرگ، همیشه پر از ماهی های قرمز رنگ بود. درست مثل یك تنگ بزرگ بر سر سفره هفت سین، ماهی ها با جنب وجوش فراوان بهار را به حیاط خانه او می آوردند. هر سال سیزده بدر تنگ ماهی ام را برداشته و در حوض حیاط خانه مادر بزرگ رها می كردم. چون می دانستم ماهی قرمز كوچكم مادربزرگ را دوست دارد و به تصویر پدر بزرگ در آب عشق می ورزد.

وقتی مادر بزرگ دستانش را در حوض فرو می برد، ماهی ها دور دستانش جمع شده و به آنها بوسه می زنند، درست مثل روز های اول عید كه به خانه مادربزرگ می رویم و همه فرزندان و نوه ها دور مادر بزرگ جمع شده و برپیشانی اش بوسه می زنیم. سال هاست این رسم در خانه ما رواج دارد و من هنوز حس كودكی ها را در برابر این سنت قدیمی دارم.»

همه فرزندان ایران زمین این احساس كودكانه را تجربه كرده اند. هر سال با قدم گذاشتن بهار به كوچه ها و لحظه تحویل سال جدید دسته دسته از اعضای خانواده ها را می بینیم كه در كوی و برزن، پیاده و سواره، با لباس های نو به خانه پدر بزرگ یا مادربزرگ و یا یكی از بزرگتر های فامیل می روند. این سنت پسندیده ریشه ای باستانی دارد و خوشبختانه یكی از اصیل ترین سنت هایی به شمار می رود كه هنوز همه ایرانیان به آن اعتقاد دارند و برایش ارزش قائل هستند.

مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های محله‌های ما گنجینه‌هایی از عشق و تجربه و زندگی هستند. زندگی را بیشتر از هرجای دیگر در سخنان آنان می‌شود یافت و چه بسا سالمندانی هستند كه این آخرین بهار عمرشان است. سالمند برف پر بركت و پاكی است كه هر لحظه ممكن است آب شود. شما چگونه بهار را به آنان تقدیم می‌كنید؟

این سوالی است كه از شهروندان عزیز پرسیده‌ایم و آنان سرشار از احساس به سوال ما پاسخ داده‌اند.

نسترن نجمی بانوی 32 ساله تهرانی كارمند است و 2 فرزند دارد. او نه پدربزرگ دارد و نه مادربزرگ. نسترن می‌گوید: من بانوی سالمند همسایه‌مان‌كه كسی را ندارد به مادربزرگی و او مرا به عنوان نوه‌اش قبول كرده است. امسال همسر من شب عید ماموریت است و برخلاف هر سال نمی‌توانیم دور هم باشیم. من تصمیم گرفته‌ام همراه دو فرزندم شب عید را به خانه مامان كبری برویم و برایش سفره هفت‌سین بیندازیم.

ما برای او هدیه می‌بریم و قلب او را از احساس در كنار خانواده بودن سرشار می‌كنیم.

با هم بودن و توجه، شاید بزرگترین هدیه‌ای باشد كه یك شهروند می‌تواند به یك سالمند بدهد. سالمندان مانند كودكان به توجه و مراقبت نیاز دارند.

فرهاد نعیمی شهروند 40 ساله‌ای است كه با همسر خود هفته اول عید را به سفر می‌رود. او می‌گوید:‌ بهترین هدیه‌ای كه من می‌توانم به مادر و پدرم بدهم این است كه در این یك هفته آنها را با خود به جاهای دیدنی ایران ببرم.

آنها خیلی كم سفر می‌كنند و به ندرت با یكدیكر جایی می‌روند و ترجیح می‌دهند در خانه بمانند. امسال می‌خواهم آنها را در سراسر كشور به مهمانی بهار ببرم با همسر و فرزندم صحبت كرده‌ام كه در این سفر تا می‌توانند ملاحظه آنان را بكنند چون والدینم كمی بیمار هستند. با آنان بودن غنیمت است. مطمئن هستم امسال یك بهار استثنایی داریم.

وقتی در مورد سالمندان حرف می‌زنیم چشمانمان پر از اشك می‌شود و می خواهیم بهار را به روح خسته پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها تقدیم‌كنیم

شادی و نادر خواهر و برادری 13 و 14 ساله هستند. آنها می‌گویند به هم كمك می‌كنیم در طرحی كه در مدرسه پیشنهاد شده، شركت كنیم. قرار شده است بچه‌های هر كوچه سالمندان محله خود را شناسایی كنند و نیازها و خواسته‌های آنان را گرد آوری كنند و آنچه را در توانشان هست برای آنها فراهم كنند. برادرم با من در این كار مشاركت می‌كند. در كوچه ما سه سالمند زندگی می‌كنند؛ دو زن و یك مرد. هر سه آنها تنها هستند و یكی از آنها نیاز دارد كسی برایش خرید كند. من و برادرم خرید‌های عید او را انجام می‌دهیم تا وقتی به سفر می‌رویم او به هیچ چیزی نیاز نداشته باشد. البته او خودش پول خرید‌ها را می‌دهد و من با مامان بهترین چیزها را برایش انتخاب می‌كنیم.

آقای شاهین راد نیز مرد سالمندی است كه فرزندانش در خارج از كشور هستند. او گفته است نمی‌توانم خانه تكانی كنم. ما پیشنهاد كردیم كه یك روز با كمك 5 نفر از همكلاسی‌ها خانه‌اش را تمیز كنیم. اما قبول نكرد و گفت فقط اگر یك آدم مطمئن می‌شناسید به من معرفی كنید. مادر دوستم كارگری را به او معرفی كرد كه خیلی آدم خوب و درستی است.

اما سومین سالمند محل ما فقط دلش می‌خواست گاه و بیگاه به او سر بزنیم. قرار شد بعد از سال تحویل من و برادرم اولین كسانی باشیم كه به خانه آنها می‌رویم.

شادی و نادر می‌گویند ما فقط یك مادربزرگ در شهرستان داریم و بقیه مادربزرگ و پدربزرگ‌هایمان را اصلا ندیده‌ایم. كمك كردن به این پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها به ما احساس غرور و افتخار می‌دهد. آنها خیلی دوست داشتنی هستند و خاطرات عجیب و غریبی برای ما تعریف می‌كنند كه ما می‌خواهیم این خاطرات را به شكل یك كتابچه در آورده به معلم‌مان بدهیم. شاید مسوولان مدرسه آن را منتشر كنند.

سالمند

شهروندان وقتی در مورد سالمندان خود حرف می‌زنند چشمشان از اشك پر می‌شود و دلشان مالامال از احساس می‌گردد.

آنها می‌خواهند بهار را به روح خسته پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها هدیه كنند، اما آوردن بهار فقط عاطفی نیست. بعضی از شهروندان ایده‌های دیگری دارند.

یکی از شهروندان با احساس ما که خود مدد کار اجتماعی است، می گوید:

وقتی چشمان مادربزرگی به در دوخته می شود یعنی منتظر است؛ منتظر صدایی كه از زنگ در بشنود و لحظه ای كه در باز شده و هلهله ای در حیاط خانه به پا شود.  مادر بزرگ همیشه چشم به راه است. حتی اگر روزی كمتر بشنود و كم سو تر ببیند و تنها و سالخورده روی تخت خانه سالمندان نشسته باشد. او تا همیشه چشم به راه نوه ها و فرزندانش است. عید نوروز بهترین فرصت برای نوكردن یاد و خاطره گذشته هاست. ایامی كه مادران و پدران پیر خانه سالمندان را فراموش نكرده و در روز اول عید به دیدارشان برویم و با آنها تجدید پیمان كنیم؛ پیمان دوستی و تكریم. پیمان جبران گذشته ها و پیمان احترام به سالمندان و...

حامد ابویی شهروندی است كه می‌گوید شاید نه به خاطر بهار، بلكه به خاطر نذری كه كرده‌ام باید كاری كنم كه بهار زیر دندان یك سالمند مزه‌مزه كند.

او می‌گوید:‌ سال پیش من مشكل عجیبی داشتم كه حل آن برایم محال می‌نمود. در خانواده سالمندی داشتیم كه دندان‌های خرابی داشت و حاضر نبود به خاطر هزینه سنگین نزد دندانپزشك برود. او مرد آبرومندی بود اما در‌آمد زیادی نداشت. من كه حرفه‌ام دندانپزشكی است نذر كردم اگر مشكلم حل شود دندان‌های او را رایگان درمان كنم و اكنون وقت آن است كه به وعده‌ام عمل كنم.

این‌طوری آن بنده خدا از بهار لذت بیشتری می‌برد.سلامتی سالمندان چیزی است كه برای آنان هزینه زیادی در بر دارد شاید خوب باشد كه هر كسی به وسع خود در كنار همه نذرهایی كه می‌كند نذری هم برای سلامتی سالمندانی كه می‌شناسد و بضاعت درمان را ندارند، بكند.

بعضی‌ها سالمندان را به زیارت و بعضی آنان را برای آزمایش‌های مختلف نزد دكتر می‌فرستند. توجه به سالمندان هر چه كه باشد لبخندی به زیبایی بهار را روی لبهای آنان می‌نشاند

برای آزمایش‌های دوره‌ای و درمان‌هایی كه معمولا سالمندان از پس مخارج آن بر نمی‌آیند می‌شود خیریه‌های محلی راه انداخت و صندوق‌های كمك‌های فامیلی درست كرد. همه بستگی به ابتكار شما دارد. شما كه می‌خواهید بهار را به سالمندانتان هدیه دهید.

بعضی‌ها دوست دارند مبلغی پول را در پاكت بگذارند و آن را به بزرگتر‌ها بدهند. بعضی‌ها دوست دارند مایحتاج آنان را تامین كنند و خاصه در بهار سور و سات خوبی برایشان فراهم كنند.

بعضی‌ها آنها را به زیارت و بعضی آنان را برای آزمایش‌های مختلف نزد دكتر می‌فرستند. توجه به سالمندان هر چه كه باشد لبخندی به زیبایی بهار را روی لبهای آنان می‌نشاند.

فرآوری: نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


منابع:آفتاب/وبلاگ سرای سالمندان صدیق/روزنامه ایران همراه با تغییرات

مطالب مرتبط:

مراقبت از والدین در این فصل سرد

وقتی جوانی ،خاطره می‌شود

سالمندی همراه با رضایت و لذت

یک فضای دلنشین برای سالمندان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.